علی رغم آغاز روش شیمی درمانی، در روز سیزدهم خرداد حال حضرت امام رو به وخامت گذاشت و سرانجام ساعت 22:23 دقیقه شب بود که روح خدا به خدا پیوست.
چند روز بعد از انجام عمل جراحی، وضعیت جسمانی حضرت امام به سمتی رفت که سرانجام در روز 12 خرداد پزشکان تصمیم گرفتند، شیمی درمانی را آغاز کنند. وقایع روز سیزدهم خرداد را به صورت جزء به جزء در ادامه ملاحظه خواهید کرد.
نیمه شب سیزدهم خرداد، حدود ساعت 1:40 به دستور دکتر منادی زاده و دکتر رافت آمپول های لازم به امام تزریق شد، که عکس العمل بدن ایشان غیرطبیعی نبود، اما حدود ساعت 2 نیمه شب فشار خون ایشان سقوط کرد، و خواب آلودگی ایشان شدت گرفت.
حدود ساعت 5 صبح بود که علی رغم درجه حرارت 36 درجه، حضرت امام (س) احساس سرما می کنند، سرانجام ساعت 9:14 دقیقه ایشان دچار بی حالی، تپش قلب، ضعف، و پایین افتادن تدریجی فشار خون شریانی شدند، پس از آن مشکل ترشحی کلیه ایجاد شد، که به همین خاطر از آقای دکتر قدس و آقای دکتر رهبر درخواست شد به جماران بیایند. ساعت 10:10 دقیقه وضعیت جسمانی ایشان به حدی وخیم شده بود، که علاوه بر حضور کلیه تیم پزشکی، خانواده و مسئولان نیز در جریان وخامت حال ایشان قرار گرفتند.
در ساعت 10:30 دقیقه امام به وخامت حالشان و ملاقات ها کاملا آگاه بودند، و دائما ذکر می گفتند.
پس از آن در ساعت 10:50 دقیقه با صلاحدید متخصصان ریوی (دکتر سهراب پور، دکتر واحدی) و متخصصان کلیه (جناب آقای دکتر قدس و دکتر رهبر) آمپول هایی تزریق شد و 10 دقیقه بعد، قلب حضرت امام شروع به کند شدن کرد.
امام در تمام مدت تذکر می دادند که موقع نماز ظهر را به ایشان اطلاع دهند، و ساعت 12 آخرین نماز ظهر و عصر خود را به کمک حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی انصاری اقامه کردند.
امام خمینی (س) به عنوان وعده نهار، تنها مایعات میل کردند، ساعت 2 بعد از ظهر ایشان به صورت مدام حمد و سوره قرائت می کردند، و در همین لحظات بود که برای اولین بار به استفراغ مبتلا شدند، و بلافاصله دستور دادند که لباس ها و ملحفه ها عوض شود.
ساعت 3 عصر، ضربان قلبشان کندتر شد، دکتر عارفی نقل کرده اند که ساعت 3:30 عصر امام در حال ضعف و سستی و ناتوانی که ناشی از بیماری و سقوط فشار خون شریانی بود با صدای بلند ایشان را صدا زدند، و بعد از این که ایشان سرشان را نزدیک برده اند، می فرمایند: «اگر وضو قبل از وارد شدن در وقت باشد، باید نیت چنین باشد. من هم فوری حاج احمد آقای خمینی و حجت الاسلام جناب آقای آشتیانی را که در نزدیک بودند به حضور ایشان خواندم. در حقیقت آخرین تقاضای ایشان صدا کردن حقیر و آخرین مطلب ایشان راجع به یک موضوع شرعی و فقهی بود.» (منبع)
ساعت 15:58 قلب از حرکت باز ایستاد، اما دو دقیقه بعد یعنی ساعت 4 عصر با آمادگی تیم پزشکی با الکتروشوکهای مکرر، گذاشتن لوله داخل مجرای تنفس و متصل کردن به دستگاه تنفس مصنوعی موقتاً ضربان قلب و تنفس ولو مصنوعی شروع به کار کرد. اما سرانجام در ساعت 22:22 عضله قلب توان عکس العمل و منقبض شدن را نداشت، و سرانجام ساعت 22:23 روح خدا به خدا پیوست.
امام خمینی با وجود عدم هوشیاری با اشاره سرانگشتان و حرکت پلک چشم نماز می خواندند
خانم فریده مصطفوی، در خاطراتشان که در کتاب فصل صبر آمده است، روز سیزدهم خرداد و لحظات آخر حیات امام را توصیف کرده اند، ایشان از آن روز اینگونه یاد می کنند: «صبح روز شنبه 13 / 3 / 68، حضرت امام پس از صرف مختصر صبحانه ای حالشان منقلب شد و آنچه را که خورده بودند، برگرداندند. از آن به بعد دیگر حالشان رو به وخامت رفت و گر چه تقریبا بیهوش بودند اما نماز ظهر و عصر را به هر سختی که بود به جا آوردند. برای نماز مغرب و عشاء هم گر چه کاملاً در عالم اغما و بیهوشی به سر می بردند، اما گویا آقایان پزشکان هم از حساسیت و توجه ایشان به نماز چیزهایی را متوجه شده بودند؛ چون به عقیده آنها یکی از راه های به هوش آوردن امام (س) اعلان وقت نماز بود و در آن روز هم گر چه کاملاً به هوش نیامدند امّا با اشاره سرانگشتان و حرکت پلک چشم، خود من شاهد بودم که نمازشان را به جا آوردند. اصلاً لحظه ای قرآن خواندن و نماز خواندنشان قطع نمی شد؛ او دائم در نماز بود.
از ساعت 8 و 9 شب، دیگر آقایان پزشکان هم قطع امید کرده و گر چه ساعت رحلت ایشان را اعلام کرده بودند، اما از دستگاه تنفس مصنوعی و سایر دستگاهها دست برنمی داشتند. حتی برادری از آنها را دیدم که با دهانش در دستگاه می دمید که شاید اثری داشته باشد. در حیاط بیمارستان تمام مسئولین کشور نشسته بودند و هر کس به خیال خود چاره ای می جست؛ دعایی و قرآنی و عجز و التماسی به درگاه حضرت حق. ما هم گویی هیچکس را در آن جا نمی دیدیم و تمام هوش و حواسمان متوجه تختی بود که ابر مردی روی آن خوابیده و لحظه های آخر عمر دنیوی خود را می گذرانید. مردی که با گفتار و کردار خویش، با حرکتش و قیامش، با نستوهی و استقامتش دنیا را تکان داده بود.
من تمامی حواسم را در چشمانم متمرکز کرده و چشمان را هم به صفحه نمایشگر ضربان قلب امام دوخته بودم و نگاهم را از آن برنمی داشتم. گویی تمام وجود و حیات من در آن صفحه و آثار ضربان قلب امام روی آن خلاصه می شد. گر چه به خیال خود دعا می خواندم، اما اصلاً نمی دانستم چه می گویم و از خدا چه می خواهم، فقط می دانم که سراپا عجز و التماس بودم، همین. حدود ساعت 22 و 23 دقیقه بود که دیگر خط صفحه نمایشگر ضربان قلب امام (س) صاف شد و فریاد پزشکان به آسمان برخاست. خلاصه «رفت از بر ما آنکه مرا مونس جان بود.» و ما را تصور بر این بود که دیگر در این دنیا امیدی برای زندگی و ماندن وجود ندارد؛ اما اراده و مشیت الهی این بود که ما بمانیم و این درد جانکاه را تحمل کنیم.»
خاطره آیت الله هاشمی رفسنجانی از روز 13 خرداد: امام به سختی نفس می کشیدند
مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی روز 13 خرداد را روزی سرشار از نگرانی و غم توصیف کرده اند، روزی که اضطرابی شدید همه رافراگرفته بود، گویی همه منتظر شنیدن خبر شومی بودند، که سرانجام به گوش رسید، ایشان این روز را اینگونه شرح داده اند: «بعد از نماز سری به بیمارستان زدم و از آنجا به مجلس رفتم، چیزی که حاکی از اطلاع اجانب از بد بودن حال امام باشد به چشم نمی خورد. دیگر نمی توانم اضطرابم را کتمان کنم مثل کسی هستم که هر لحظه نگران رسیدن خبر شومی است. مسأله مهم این است که به رغم وجود آتش بس در حالت جنگ به سر می بریم و ممکن است دشمن با استفاده از خلأ رهبری و فقدان مرکز تعادل و انسجام و امید مردم بار دیگر دست به حمله وسیع بزند. ساعت 3 بعدازظهر احمدآقا تلفنی اطلاع داد که حال امام وخیم شده و خواست سریعاً به جماران بروم. خود را با عجله به جماران رساندم. لحظات آخر تنفس طبیعی بود، امام به زحمت نفس می کشیدند. فقط یک بار چشم باز کردند و بستند. نزدیک بود منفجر شوم. صبرم تمام شده دکترها با عجله قلب را با ماساژ و شوک برقی و ریه را با تنفس مصنوعی به کار انداختند و تا ساعت 20/10 شب به این صورت نگاه داشتند. ولی دیگر مغز کار نمی کرد. فقط یک بار اطلاع دادند که تنفس طبیعی شد. ولی زود این وضع تمام شد. نمی توانم عمق رنج و ناراحتی ام را توضیح بدهم. همه جا را سیاه می دیدم. در این فاصله درباره کیفیت اعلان خبر و برنامه های اداره کشور و انتخاب رهبر و... مشاوره شد. با تلفن اعضای خبرگان را احضار کردیم که تا فردا صبح خودشان را به تهران برسانند و قرار شد اعلان فوت را به پس فردا موکول کنیم. یعنی پس از انتخاب رهبر و برگشت خبرگان به شهرها با فاش شدن رحلت امام، شیون از داخل خانه و بیمارستان و سپس بیرون خانه بلند شد و من حضار را دعوت به صبر کردم و برنامه را برای آنها توضیح دادم. پذیرفتند و آرام گرفتند و قرار شد به اسم دعای توسل گریه کنند. صبر خانم های بیت امام برای ما جالب بود. تا ساعت 12 شب برای تنظیم برنامه ها ماندیم. به خانه آمدم و با استفاده از قرص آرام بخش خوابیدم. به یاد ندارم که تاکنون برای خواب رفتن از آرام بخش استفاده کرده باشم.» (کتاب امام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی، صفحه 423)
منبع: جماران