عبدالله شهبازی:
یادداشت حاضر بخشی از مقاله مفصلی است که در فروردین ۱۳۹۳/ آوریل ۲۰۱۴ آغاز کردم، در زمانی که بحران اوکراین در اوج بود، ولی به دلیل گرفتاریهای فراوان آن روزها کار را ناتمام گذاردم.
ساعاتی پیش، در پی چند هفته تنش تبلیغاتی در روابط آمریکا و ناتو با روسیه، سرانجام پوتین اعلام کرد که دولت روسیه استقلال جمهوریهای دونتسک و لوهانسک، واقع در شرق اوکراین، را به رسمیت میشناسد. به این ترتیب بحران اوکراین بار دیگر اوج گرفت و به مهمترین مسئله روز جهان بدل شد. بنظر میرسد این آغاز کار است و در روزهای پسین بحران اوکراین همچنان مهمترین تحول جهان امروز خواهد بود با پیامدهایی که هنوز نمیشناسیم. در این فضا انتشار بخشی از تحقیق فوق مفید است.
بخشهای غربی و شرقی- جنوبی سرزمینی که امروزه جمهوری اوکراین خوانده میشود دارای پیشینه تاریخی متفاوتاند. تنها با شناخت این تفاوت است که میتوان بنیانهای بحران کنونی این کشور را شناخت.
غرب: از روسین ها تا اوکراینیها
سرزمینی که به «اوکراین غربی» شهرت دارد، و متمایز است با بخشهای جنوبی و شرقی جمهوری کنونی اوکراین، از سده چهاردهم میلادی به «روسیه کوچک» شهرت داشت و مردم آن «روس کوچک» (مالوروسکی) [۱] خوانده میشدند؛ در کنار «روسیه بزرگ» و «روسیه سفید». این تقسیمبندی چنان رواج داشت که تزارهای روسیه این عنوان را به کار میبردند: «فرمانروای سراسر روسیه؛ روس بزرگ، روس کوچک و روس سفید.»
«اوکراین»، که قدمت کاربرد آن به اواخر سده دوازدهم میلادی میرسد، واژهای است در زبان قدیمی اسلاوهای شرقی به معنی «سرزمین مرزی» و به مناطق مرزی سرزمینهای روسنشین با لهستان اطلاق میشد؛ منطقهای که امروزه شامل چهار استان واقع در منتهیالیه غربی جمهوری اوکراین میشود. در گذشته، واژه «اوکراین» تنها کاربرد جغرافیایی داشت نه قومی و اگر به مردمی «اوکراینی» اطلاق میشد تنها به معنی «مرزنشینان» بود.
از سال ۱۷۷۲ تا انحلال امپراتوری هابسبورگ (۱۹۱۸)، به مدت یک قرن و نیم، این منطقه، که بطور عمده روستایی بود، در قلمرو دولت فوق، به مرکزیت وین، قرار داشت و بخشی از «شاهنشین گالیسیا و لودومریا» [۲] بود. مرکز این استان شهری بود با نام آلمانی «لِمبرگ». این شهر در گذشته با نام یونانی «لئوپولیس» (شهر شیر) شناخته میشد، اوکراینی ها آن را « لِویوو» و لهستانیها «لِووف» مینامیدند. سکنه گالیسیا بطور عمده آمیزهای از مردم روس، لهستانی و یهودی بودند. گروههای کوچک آلمانی و چک نیز در این منطقه میزیستند. روسهای گالیسیا «روسین» [۳] نامیده میشدند، و عموماً روستایی بودند، و شهرنشینان بطور عمده لهستانی و یهودی.
امپراتوری هابسبورگ، که امپراتوری تزاری را رقیب و خصم قدرتمند خود میدانست و نگران استیلای آن بر منطقه فوق بود، در این دوران طولانی، طی چند نسل، از طریق مدارس و شبکه آموزشی و تبلیغاتی، به مردم «روسین» گالیسیا آموزش داد که آنان نه «روس» بلکه «اوکراینی» هستند که هماره مورد ستم «روسها» بودهاند و مالک اصلی سرزمینی بنام «اوکراین بزرگ» هستند که دامنه آن از کوههای کارپات تا رود دُن گسترده است و روسها بخشهای شرقی و جنوبی آن را ربوده اند. بنوشته کیت داردن، طی چند نسل «به این روستائیان محلی، که قبلاً خود را "روسین" مینامیدند، آموزش داده شد که آنان بخشی از "ملت بزرگ اوکراین" هستند که قلمرو آن از یکسو به کوههای کارپات میرسد و از سوی دیگر به رود دُن؛ و آنها در طول تاریخ مورد ستم روسها و لهستانیها بودهاند و متحد این دهقانان در نبردشان برای "آزادی ملی" دولت وین بوده است. بدینسان، ناسیونالیسم اوکرائینی با روح این مردم عجین شد.» [۴]
به این ترتیب، با گذر زمان، در منطقه فوق ناسیونالیسم پرخاشگر و مهاجمی پدید آمد، با گرایش شدید ضد روسی و ضد لهستانی، که در مقاطع حساس تاریخی بحران آفرین بوده است. این پدیده را «ناسیونالیسم اوکراین غربی» مینامند.
شرق: میراث خانات قِریم
سرنوشت تاریخی مناطق شرقی و جنوبی جمهوری اوکراین بگونه دیگر بود:
شبه جزیره کریمه و مناطق شمالی دریای سیاه (جنوب و شرق جمهوری اوکراین) و شرق دریای آزوف در گذشته قلمرو دولت کریمه (خانات کریمه) بود؛ مردمی ترک، همچون خزرها و بلغارهای پیشین، که روسها آنان را «تاتار» [۵] مینامیدند و خود سرزمین شان را «قِرِم» یا «قِریم» (قِریم خانلغی، قِریم یورتی، قِریم یِر) میخواندند؛ نامی که در زبانهای اروپایی به «کریمه» تبدیل شد. بنیانگذار خانات کریمه فردی بنام خاجی کرای (متوفی ۱۴۶۶) بود. [۶]
در آغاز، اقتدار خاننشین تاتار کریمه بیش از دولت محلی (خاننشین) روس مُسکُوی بود. در سال ۱۵۲۱ محمد کرای، خان کریمه، تا نزدیکی مسکو لشکر کشید و واسیلی سوم، پدر ایوان مخوف، را وادار به ابراز تابعیت و پرداخت خراج کرد؛ و در ۲۴ مه ۱۵۷۱ دولت کرای، خان وقت کریمه، با قشون ۱۲۰ هزار نفره خود مسکو را اشغال کرد و به آتش کشید. در گزارش ۸ اوت ۱۵۷۱ آنتونی جنکینسون به سِر ویلیام سیسیل (لرد بورلی)، منشی و وزیر ملکه الیزابت اول، فرمانروای انگلستان، آمده است: «میتوانم به جرئت بگویم تمامی چوبهای شهر به خاکستر تبدیل شد و تصور نمیکنم سدوم و گومورا [۷] چنین به سرعت نابود شده باشند.» [۸]
در سده هیجدهم میلادی، کریمه، همچون دولت عثمانی که اینک کریمه تابع آن بشمار میرفت، رو به افول بود و اقتدار روسیه، که از زمان پطر اول (کبیر) دولتی قدرتمند بود، بالا میگرفت. از سال ۱۷۶۴ سیاست تهاجمی کاترین دوم (کبیر)، فرمانروای روسیه، که تداوم مستقیم سیاستهای توسعهطلبانه پطر کبیر بود، در اروپای شرقی و سرزمینهای عثمانی آغاز شد. کاترین از سال ۱۷۷۱ ابتدا دسیسه پنهان و سپس تهاجم مستقیم را علیه خانات کریمه آغاز کرد که در سال ۱۷۸۳ به الحاق کامل کریمه به روسیه انجامید.
این توسعهطلبی کاترین مورد حمایت دولت بریتانیا و، همچون توسعهطلبی پطر در اوائل سده هیجدهم به ایران صفوی، طبق نقشه سوداگران بریتانیایی- آلمانی بود. کاترین آلمانی و از خاندان آنهالت- زربست دورنبورگ [۹] بود. و اصولاً از دوران پطر کبیر سوداگران و ماجراجویان مالی انگلیسی- آلمانی در حکومت روسیه از اقتدار فراوان برخوردار بودند. فرمانروایان روسیه نیز از زمان پطر سوم (۱۷۶۲) در اصل از خاندان آلمانی هلشتاین- گوتورپ بودند که با نام خاندان روس رومانوف سلطنت میکردند. [۱۰]
امپراتوری تزاری با استیلا بر شبه جزیره کریمه و سواحل شمالی دریای سیاه به «آبهای گرم» دست یافت و به قدرتی دریایی بدل شد. پیشتر، در سال ۱۹۶۹، پطر سواحل دریای آزوف را فتح کرده و در ۱۲ سپتامبر همان سال اولین نیروی دریایی روسیه را تشکیل داده بود. معهذا، به دلیل استیلای عثمانی بر دریای سیاه، روسیه نمیتوانست به قدرتی دریایی بدل شود. در پیمان صلح استانبول (۷ محرم ۱۱۱۲ ق./ ۱۴ ژوئیه ۱۷۰۰ م.) قلعه آزوف به روسها واگذار شد و روسیه اجازه یافت، مانند دولتهای اروپایی، سفیر مقیم در استانبول داشته باشد. روسیه خواستار دریافت مجوز کشتیرانی در دریای سیاه شد که عثمانی با قاطعیت رد کرد. با تصرف کریمه این امر تحقق یافت. در ۱۳ مه ۱۷۸۳ فعالیت ناوگان دریایی روسیه در بندر آق یِر آغاز شد. پنج سال بعد (۱۷۸۷) آق یِر به شهر- بندری بزرگ تبدیل شد بنام «سواستوپل» و کاترین و جوزف دوم، امپراتور هابسبورگ، و میهمانان بلندپایه از اروپا، طی مراسمی باشکوه از آن دیدن کردند.
کاترین مستملکات جدید امپراتوری تزاری را «روسیه جدید» (نووروسیا) [۱۱] نامید و بدینسان واحد جغرافیایی جدیدی بر تقسیم سهگانه پیشین (روسیه بزرگ، روسیه کوچک، روسیه سفید) افزوده شد. «روسیه جدید» جلگه رودهای دُن (دُنباس) [۱۲] و دنیپر، یعنی بخش مهمی از جمهوری کنونی اوکرائین، را شامل میشد. در پیامد استیلای امپراتوری تزاری بر کریمه بخش مهمی از مردم تاتار به عثمانی پناه بردند، که امروزه جامعهای پرشمار را در ترکیه تشکیل میدهند، [۱۳] و مراتع پهناور و حاصلخیز آنان میان اشراف روس تقسیم شد. این اشراف زمیندار دهقانانشان (سرفها) را به «روسیه جدید» منتقل کردند. کاترین اروپائیان را به استقرار در مستملکاتش دعوت کرد. شهر اودسا را ژنرالی اسپانیایی، که در خدمت ارتش تزاری بود، بنام خوزه دو ریباس ایجاد کرد و شهردار آن فردی فرانسوی بنام ریشیلو بود.
معادن غنی آهن و زغال سنگ جلگه دُن پشتوانه نیروی دریایی تزاری بشمار میرفت. تا جنگ اول جهانی برای سوخت کشتی از ذغال سنگ استفاده میشد. در سال ۱۸۶۸، در زمان آلکساندر دوم، که برخلاف پدرش، نیکلای اول، پیوندهای عمیق با کانونهای سیاسی و مالی غرب داشت، امتیاز مشارکت در بهرهبرداری از معادن آهن جلگه دُن به کمپانی بریتانیایی «میل وال آیرُن ورکز» [۱۴] واگذار شد. این کمپانی از بزرگترین مجتمعهای صنعتی اروپای غربی و پیمانکار بزرگ نیروی دریایی بریتانیا بود. بر پایه امتیاز فوق، «کمپانی روسیه جدید» [۱۵] تأسیس شد که مدیریت آن با فردی بنام جان هیوز، [۱۶] اهل ولز بریتانیا، بود. هزاران خانواده روس برای کار در معادن آهن و زغال سنگ جلگه دُن به این منطقه مهاجرت کردند و مرکز کمپانی به شهر کارگری مهمی بدل شد که بنام جان هیوز «هیوزوسکا» (یوزوکا) [۱۷] نام گرفت. پس از انقلاب بلشویکی، در سال ۱۹۲۴ نام شهر به «استالینو» (شهر آهن) تغییر کرد و در سال ۱۹۶۱، بنام رود و جلگه دُن، به «دونتسک». دونتسک مرکز منطقهای است که از ۷ آوریل ۲۰۱۴ خود را جمهوری مردم دونتسک میخواند و در ۲۱ فوریه ۲۰۲۲ روسیه استقلال آن را به رسمیت شناخت. [۱۸]
اتحاد شوروی و اوکراین
این ادعای پوتین، در سخنان جنجالی ۲۱ فوریه ۲۰۲۲، از نظر تاریخی درست است که گفت: «اوکراین جدید بطور کامل ساخته روسیه است؛ دقیقتر بگویم ساخته بلشویکها، کمونیستهای روسیه، است. این فرایند بلافاصله پس از انقلاب ۱۹۱۷ آغاز شد... در پیامد سیاست بلشویکی اوکرائین شوروی پدید آمد و حتی امروزه نیز میتوان آن را... "اوکراین ولادیمیر ایلیچ لنین" خواند. او مؤلف و معمار جمهوری اوکرائین بود. این امر بطور کامل مورد تأیید اسناد تاریخی است...» [۱۹]
جمهوری اوکراین، با مرزهای کنونی، در درون اتحاد شوروی و با انضمام دو سرزمین غربی (گالیسیای امپراتوری هابسبورگ) و شرقی- جنوبی (منطقه شمالی دریای سیاه) برای نخستین بار موجودیت تاریخی یافت؛ دو سرزمین ناهمگون که سرنوشت تاریخی بکلی متفاوت داشتند. تعلق نوستالژیک روسها به خاستگاه خود، کی یف، سبب شد که، برغم اقتدار ناسیونالیسم مهاجم ضد روس در سرزمینهای غربی، بویژه استان و شهر لویوو، اوکرائین به دومین جمهوری متنفذ، پس از جمهوری فدراتیو روسیه، در ترکیب اتحاد جمهوریهای شوروی بدل شود. در واقع، حکومت بلشویکی، برای جلب علاقه مردم گالیسیا، رؤیای ناسیونالیسم اوکراین غربی را، که «اوکراین بزرگ، از کوههای کارپات تا رود دُن» بود، تحقق بخشید. با زمامداری خروشچف این امتیاز فزونتر شد و رهبر جدید شوروی، کم تر از یک سال پس از مرگ استالین (۵ مارس ۱۹۵۳)، در ۱۹ فوریه ۱۹۵۴ شبه جزیره کریمه را نیز به جمهوری اوکراین ضمیمه کرد.
پیامدهای قابل پیشبینی «انقلاب یورو میدان» (۲۰۱۴)
سیاستگذاران غربی باید از قبل میدانستند، و به گمان من میدانستند، که «انقلاب یورومیدان» (۲۱ نوامبر ۲۰۱۳- ۲۳ فوریه ۲۰۱۴)، که به سقوط ویکتور یانوکوویچ، رئیسجمهور اوکرائین (۲۰۱۰- ۲۰۱۴)، و اقتدار ناسیونالیستهای اوکراین غربی در کییف انجامید، و با نقش فعال و کاملاً آشکار دولت اوباما تحقق یافت، [۲۰] دو پیامد بزرگ و بحران ساز خواهد داشت: ۱- تجزیه کشوری بنام جمهوری اوکراین؛ ۲- تبدیل رابطه دوستانه ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا با روسیه به رابطهای چنان تیره یا خصمانه که میتواند به سرآغاز دوران جدیدی از «جنگ سرد» بدل شود.
در ۱۴ آوریل ۲۰۱۴ کیت داردن، استاد دانشگاه آمریکایی واشنگتن دی. سی. و کارشناس اوراسیا ، در فارن افرز مقاله مهمی منتشر کرد با عنوان «چگونه اوکراین را نجات دهیم: چرا روسیه مسئله واقعی نیست؟» او نوشت:
«در غرب اوکراین چهار ایالت قرار دارد که تا سال ۱۹۱۸ جزو امپراتوری هابسبورگ [اتریش] بودند و بعدها به اتحاد شوروی منضم شدند. در دوران هابسبورگ، این ایالتها بیش از یک سده کانون ترویج احساسات ضد روسی و اروپاگرایانه بود. امپراتوری هابسبورگ هم از ناسیونالیسم لهستانی و هم از توسعهطلبی روسی هراس داشت و به این دلیل از طریق مدارس و انجمنها و سازمانهای شبهنظامی- پیشاهنگی بذر ناسیونالیسم مهاجم را در این چهار ایالت کاشت.
این چهار ایالت در دوران بین دو جنگ جهانی ضمیمه لهستان شدند. ناسیونالیستهای اوکراینی سازمانهای مخفی زیرزمینی ایجاد کردند، املاک و مزارع لهستانیها را به آتش کشیدند و سرانجام وزیر کشور لهستان را ترور کردند. زمانی که اتحاد شوروی حاکمیتش را بر این چهار ایالت مستقر کرد، خود را با جمعیتی متخاصم مواجه دید که علیه حاکمیت شوروی شوریدند. در اوج این شورش بیش از یکصد هزار مرد مسلح حضور داشتند. جنگجویان فوق تا اوائل سالهای ۱۹۵۰ [در کوههای کارپات] با شوروی میجنگیدند. سپس، چهار ایالت فوق به کانون ناراضیان سیاسی و پناهندگی سیاسی به غرب بدل شد. آنها از اولین کسانی بودند که در سالهای ۱۹۸۰ تظاهرات علیه اتحاد شوروی را آغاز کردند و در مارس ۱۹۹۱ به انحلال نظام شوروی رأی دادند. از آن زمان اوکرائین غربی به پایگاه اصلی احزاب ناسیونالیست بدل شد. هر چند جمعیت این چهار ایالت تنها حدود ۱۲ در صد از کل جمعیت اوکرائین است، ولی به دلیل مواضع سیاسیشان، برخورداری از حمایت مهاجران اوکراینی مقیم غرب [که بطور عمده در کانادا هستند]، و اشتیاقشان به تصرف خیابانها قدرتی فراتر از تعداد آراء خود دارند.
شرق اوکراین، که شامل شرق و جنوب کشور کنونی اوکرائین میشود، از نظر تاریخی به «روسیه جدید» مشهور بود. این منطقهای است که جزو خاننشین تاتار [کریمه] و دولت عثمانی بود و امپراتوری تزاری [در دوران کاترین] آن را تصرف کرد و به قلمرو خود افزود. سپس، جمعیت کثیری از روسیه به این سرزمین مهاجرت کردند. کارگران اوکراینی نیز به این منطقه مهاجرت کردند و با کارگران روس آمیختند و فرهنگشان یکسان شد. این منطقه با نام دو تن از رهبران شوروی پیوند خورده است: نیکیتا خروشچف و لئونید برژنف که رشدشان از دونتسک و دنیپروپطرووسک آغاز شد.
اتحاد شوروی نیز مانند امپراتوری هابسبورگ در غرب عمل کرد؛ برای این مردم هویت جدید ساخت و، بجز سکنه کریمه، همه را اوکرائینی نامید. ولی این اوکرائینیها، برخلاف مردم غرب اوکراین، اکثراً به روسی سخن میگفتند و به شدت هوادار روسیه بودند. در انتخابات اوکرائین، آنان هماره به نامزدهای احزاب هوادار روسیه رأی دادهاند. از سالهای ۱۹۹۰ از این منطقه رهبران سیاسی قدرتمندی برخاستند. پایگاه اصلی ویکتور یانوکوویچ، رئیسجمهور مخلوع، دونتسک بود. لئونید کوچما، رئیسجمهور پیشین، از دنیپروپطرووسک بود. جنوب و شرق تقریباً نیمی از جمعیت اوکراین را در برمیگیرد و سهم اصلی را در تولید ناخالص داخلی این کشور دارد.
این پیشینه مُهر خود را بر سیاست جاری اوکراین زده است. طبق نظرسنجیها طرح پیوستن به پیمان ناتو در غرب اوکراین ۶۴ در صد هوادار داشت ولی در جنوب اوکرائین فقط ۱۱ در صد و در شرق ۱۴ در صد. چنین است خواست پیوستن به اتحادیه اروپا که ۹۰ در صد در غرب، ۲۹ در صد در جنوب و ۲۲ در صد در شرق اوکراین با آن موافق بودند. شرقیها و جنوبیها بیشتر مایلاند ارتش روسیه از آنان در مقابل پیمان ناتو حمایت کند نه عکس آن.
زمانی که یانوکوویچ و تمامی اعضای دولت او در فوریه ۲۰۱۴ خلع شدند، غرب از این حادثه بعنوان "انقلاب نیمه قانونی" استقبال کرد. روسها این حادثه را "کودتای راستگرایان" دانستند. هیچ یک از این دو نظر بکلی نادرست نیست زیرا این حادثه انتقال قدرت از یک منطقه به منطقه دیگر بود که به شکلی افراطی انجام گرفت.
در نیمه ماه فوریه ۲۰۱۳ تنها ۲۰ در صد در شرق و ۸ در صد در جنوب با تظاهرکنندگان یورومیدان همدلی کردند و حتی آنها نیز احتمالاً از انتقال قدرت در کییف خشنود نشدند. بدتر اینکه، دولت جدید، به ریاست آرسنی یاتسنیوک، تحت سلطه "غرب" است. حدود ۶۰ در صد از اعضای بلندپایه این دولت (وزیر و بالاتر) به ایالات تحت سلطه امپراتوری سابق هابسبورگ تعلق دارند، و یک سوم فقط از شهر لویوو هستند. تنها دو عضو این دولت [آرسن آواکوف وزیر کشور و لودمیلا دنیسووا وزیر امور اجتماعی] به شرق و جنوب تعلق دارند.
وضع دولت کنونی در تقابل شدید است با وضع دوران یانوکوویچ. در دولت میکولا آزاروف، نخستوزیر یانوکوویچ، ۷۵ در صد از اعضای کابینه از جنوب و شرق بودند و ۴۲ درصد فقط از ایالت دونتسک زادگاه یانوکوویچ.
بنابراین، شناخت علل شورش ایالتهای روسگرا [روسوفیل] علیه دولت جدید کار دشواری نیست؛ و به این دلیل است که مطبوعات محلی از "خونتای کییف" و "دولت میدان" در کییف و "باندرووتسی" [دارودسته استپان باندرا، رهبر ناسیونالیستهای افراطی غرب اوکراین در دوران جنگ جهانی دوم] سخن میگویند. در واقع، پیامد این انتقال قدرت به منتهیالیه غرب اوکراین کاملاً قابل پیشبینی بود. ابتدا کریمه از دست رفت، نه فقط به خاطر حضور نیروهای روسیه. در اوائل مارس ۲۰۱۴ اکثریت قابل توجه نیروهای نظامی اوکراین در شبه جزیره کریمه به سادگی از فرمانده تازه منصوب شده نیروی دریایی اوکراین تبعیت کردند که پیوستن خود را به روسیه اعلام کرد. در دونتسک، حتی پیش از آنکه گروههای هوادار روسیه به اشغال ساختمانهای دولتی دست زنند و ایالت فوق را "جمهوری خودمختار دونتسک" بخوانند، دادگاهها از پذیرش درخواست دادسراها، که تابع کییف بودند، دال بر محاکمه تظاهرکنندگان امتناع میکردند. در سراسر مناطق "روسیه جدید" تظاهرکنندگان خیابانها را اشغال و ساختمانهای دولتی را تصرف کردند برغم بالا بودن خطر دستگیری.
بیشتر اوکراینیها خواستار حفظ یکپارچگی کشور خود هستند. این خوب است. وحدت مدیریت شده بهتر از جدایی خشونتآمیز است. ولی منطقهای که فقط ۱۲ در صد جمعیت اوکراین را داراست [چهار ایالت سابق امپراتوری هابسبورگ] بیشتر مناصب عالی دولتی را به دست خود گرفته است. این امر در هر کشوری رخ دهد عدم ثبات میآفریند. و توجه کنیم که این دولت نه از طریق انتخابات بلکه از طریق قیام مردمی به قدرت رسیده است [که نماینده همه مردم اوکرائین نبودند] و سیاست خارجی آن در کشور مورد انتقاد جدی بوده و با مراکز تاریخی قدرت و مراکز کنونی ثروت [شرق و جنوب اوکراین] متارکه کرده است. با این وضع [نباید از آشوبها متعجب شد بلکه] باید متحیر بود که چرا اوکرائین هنوز وجود دارد.
اگر قدرتهای غربی به سیاست کنونی خود ادامه دهند اوضاع بسیار وخیمتر خواهد شد. ناظران و سیاستسازان اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا دولت جدید اوکراین را شریک بالقوهای دانستند که سرانجام اوکرائین را به آغوش غرب آورد و غرب نیز بنوبه خود به این دولت مشروعیت بینالمللی و حمایت مالی داد. ولی این پرش تند به سوی اروپا میتواند اوکراین را تکهپاره کند. ناسیونالیسم تند ضد روسی اوکراینی سبب شده که این دولت چنان مشتاق حرکت به سوی اروپا شود که توانمندی اداره اوکراین را از دست بدهد.» [۲۱]
✔️زیرنویسها:
1. Little Russian, малорyсский
2. http://en.wikipedia.org/wiki/Kingdom_of_Galicia_and_Lodomeria
3. http://en.wikipedia.org/wiki/Ruthenians
4. Keith Darden, “How to Save Ukraine: Why Russia Is Not the Real Problem,” Foreign Affairs, April 14, 2014.
https://www.foreignaffairs.com/articles/russian-federation/2014-04-14/how-save-ukraine#cid=soc-twitter-at-postscript-how_to_save_ukraine-000000
5. بنوشته بارتولد، روسها تمامی خاننشینهایی را که در سدههای پانزدهم و شانزدهم میلادی با آنها سروکار داشتند (خانات کریمه، غازان، استراخان و سیبری) «تاتار» می خواندند. عثمانیان نیز، به تبع روسها، ترکهای فوق را «تاتار» مینامیدند. (واسیلی بارتولد، تاریخ ترکهای آسیای میانه، ترجمه غفار حسینی، تهران: انتشارات توس، چاپ اوّل، 1376، ص 201)
6. «خاجی» میتواند هم «خواجه» باشد هم «حاجی». «کرای» همان «قره» است به معنی «سیاه». بنوشته بارتولد، ترکان برای تأکید بر بزرگی «قره» (سیاه) و «آق» (سفید) را به کار میبردند در نامهای قبایل و افراد و مکان ها؛ چون قراختائیان، آق قوینلوها، قراقوینلوها، قرایوسف، قراباغ، قراداغ، قرهآقاج (نام رودخانه ای است) و آق چشمه (نام چشمه ای است)، و در این معنی «سیاه» یا «سفید» معنی نمیدهد؛ منظور «بزرگ» و «برجسته» و «شاخص» است.
7. سدوم و گومورا (عموره) دو شهر باستانی که مأوای لوط پیامبر بود و احتمالاً در محل کنونی بحرالمیت قرار داشت.
8. Anthony Jenkinson [and other Englishmen], Early Voyages and Travels to Russia and Persia, London: Hakluyt Society, 1886, vol. 2, pp. 338-339.
9. Anhalt-Zerbst-Dornburg
10. پس از الیزابت پطروونا، دختر دوم پطر اول و کاترین اول، تزارهای بعدی روسیه آلمانیتبار و از نسل آنا پطروونا، خواهر بزرگتر ملکه الیزابت روسیه، و شوهرش آلمانیاش، کارل فردریک، دوک هلشتاین گوتورپ، بودند. پسر این دو ولیعهد الیزابت بود و با مرگ خالهاش به مدت شش ماه (5 ژانویه- 9 ژوئیه 1762)، با نام پطر سوم، تزار روسیه شد. کاترین با کودتا و قتل شوهر حکومت را به دست گرفت. به این دلیل است که آکادمیسین تارله، روسیه پس از الیزابت را تیول خاندان هلشتاین-گوتورپ میخواند که نام خاندان قدیمی رومانوف را بر خود نهاده بودند. (ی. و. تارله، ناپلئون، ترجمه صمد خیرخواه و ایرج همایونپور، تهران: انتشارات کیهان، 1349، ص 230)
11. Novorossiya, Новоро́ссия
12. Donets Basin, Донецкий бассейн (Donbas, Донбасс)
13. امروزه، حدود 260 هزار نفر از مردم بومی کریمه (تاتارها) در شبه جزیره کریمه، حدود 150 هزار نفر در ازبکستان و سایر کشورهای آسیای میانه و حدود 5 میلیون نفر کریمهایتبار در ترکیه و رومانی و بلغارستان و لهستان و فنلاند و کانادا و ایالات متحده آمریکا زندگی میکنند. بخش عمده این مردم ساکن ترکیه هستند. طبق برخی تخمین ها، تنها 480 هزار نفر از این مردم هنوز به زبان بومی خود، که گویشی از ترکی است، تکلم میکنند.
14. Millwall Iron Works Company
15. New Russia Company Ltd.
16. John James Hughes (1814-1889)
17. Hughesovka, Yuzovka (Yuzivka)
18. برای آشنایی با جان هیوز و تاریخ اولیه شهر دونتسک بنگرید به مقالات زیر:
Graham Henry, “Welsh founder of Hughesovka honoured by Ukraine with museum and commemorative stamp,” WalesOnline, 11 November, 2013.
https://www.walesonline.co.uk/news/wales-news/welsh-founder-hughesovka-honoured-ukraine-6289244
Andy Roberts, “Euro 2012: Donetsk founded by Welsh ironmaster John Hughes,” BBC News, 11 June 2012.
http://www.bbc.com/news/uk-wales-18282468
Damien McElroy, “Welsh founder inspires Ukrainian city Donetsk to vote on becoming British,” Telegraph, 1 June 2014.
https://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/europe/ukraine/10717958/Welsh-founder-inspires-Ukrainian-city-Donetsk-to-vote-on-becoming-British.html
19. “Extracts from Putin's speech on Ukraine,” Reuters, February 21, 2022.
https://www.reuters.com/world/europe/extracts-putins-speech-ukraine-2022-02-21/
۲۰. برای آشنایی اجمالی بنگرید به سخنان ۱۳ دسامبر ۲۰۱۳ خانم ویکتوریا نولند، معاون وزارت خارجه دولت اوباما در امور اروپا و اوراسیا. او گفت: «از زمان استقلال اوکراين در سال ۱۹۹۱ ایالات متحده از اوکرائینیها حمایت کرد تا توانمندیها و نهادهای دمکراتیک را بنا کنند که پیششرط اوکرائین برای نیل به آمال اروپاییاش است. ما بیش از ۵ میلیارد دلار سرمایهگذاری کردیم تا اوکرائین به این اهداف و سایر اهدافی دست یابد که اوکرائینی امن و سعادتمند و دمکراتیک را تحقق میبخشد.»
ویدئوی سخنان خانم نولند در یوتیوب:
Victoria Nuland at "Ukraine in Washington 2013": Ukrainians deserve a government that respects them, Dec 13, 2013.
https://www.youtube.com/watch?v=xtMwcE9K_NA
متن کامل سخنان خانم نولند:
Remarks at the U.S.-Ukraine Foundation Conference, Victoria Nuland, Assistant Secretary, Bureau of European and Eurasian Affairs, Washington, DC, December 13, 2013
https://2009-2017.state.gov/p/eur/rls/rm/2013/dec/218804.htm
21. Keith Darden, “How to Save Ukraine: Why Russia Is Not the Real Problem,” Foreign Affairs, April 14, 2014.