«ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین»
نویسنده: پیتر هکر
مترجم: سهراب علوینیا
ناشر: هرمس، چاپ هفتم 1400
92 صفحه، 21000 تومان
****
این کتاب با همان عنوانش در نگاه اول برای مخاطب کنجکاو مسئلهبرانگیز است. چراکه موضوع آن به حوزۀ انسانشناسی فلسفی مربوط میشود که با فلسفۀ ویتگنشتاین بیگانه مینماید؛ فلسفهای که با زبان گره خورده است.
نام ویتگنشتاین چنان با زبان گره خورده است که هرگاه کسی نام او را میشنود، زبان به ذهنش متبادر میشود. این امر غلط نیست، اما مستعد بدفهمی است. بله؛ ویتگنشتاین به زبان عنایت جدی و مبنایی داشت. اما منظور از این مطلب دقیقاً چیست؟ آیا منظور این است که تفکر و تفلسف ویتگنشتاین محصور در زبان بود، بهطوری که همۀ دیدگاههای او در باب زبان بود، یا نه، زبان نقطۀ عزیمت و چشمانداز تفکر و تفلسف او بود، بهطوری که او از این مبنا و منظر سایر موضوعات و مسائل فلسفی را میکاوید؟ باید تأکید کنیم و دقت بهخرج دهیم که حالت دوم درست است و نه اول. ویتگنشتاین همانند همۀ فیلسوفان طراز اول تاریخ فلسفه در باب مسائل اصلی و اساسی موضعگیری کرده است. بنابراین عجیب نیست که در کتابی دیدگاه ویتگنشتاین در باب ماهیت بشر واکاوی شود.
پیتر هکر یک عمر – بله، یک عمر – در باب فلسفۀ ویتگنشتاین پژوهش کرده است. یکی از ثمرات درخشان آن تلاشِ تحقیقی نوشتن شرحی مبسوط و مفصل در باب کتاب «پژوهشهای فلسفی» ویتگنشتاین بود؛ شرحی که بالغ بر چهار جلد است و نوشتنش 16 سال زمان برد. واضح است که متأسفانه ترجمۀ چنان شروحی به زبان فارسی – بنا به دلایل متعدد – تقریباً در ردیف محالات قرار میگیرد. اما میتوان از هیچیِ هیچی هم فرار کرد. آقای علوینیا با ذوق و دانش تخصصی خود جلد سوم آن شرح مبسوط را تقطیر کرده و این کتاب مختصر و مفید را از آن برگرفته است. موضوع اصلیاش در عنوان کتاب منعکس است، اما بخشهای اولیۀ کتاب کلیاتی در باب ویتگنشتاین است؛ زندگانی او و دیدگاهش در باب اصل فلسفه و سرشت فلسفهورزی.
بخش «درآمد» عصارۀ زندگی و فعالیت فلسفی ویتگنشتاین را ارائه میکند. با اینکه موضوع کتاب فقط بررسی ماهیت انسان از منظر این فیلسوف است، اما پس از آن، در بخش «مفهوم فلسفه از دیدگاه ویتگنشتاین»، ماهیت فلسفه و سرشت فلسفهورزی او را نیز واکاوی میکند. علت طرح این مسئله آن است که ماهیت فلسفه از نظر ویتگنشتاین ربط وثیقی با دیدگاه او در باب ذهن دارد، بهطوری که این دو یکدیگر را ایضاح میکنند.
مباحث اصلی با نفی دوگانهانگاری دکارتی آغاز میشود. در بخشهای بعدی تجربۀ درونی شخصی، دروننگری، ادراکات حسی، بدن و، در نهایت، هوش مصنوعی مطرح میشود: «آیا ماشین هم میتواند فکر کند؟» پیتر هکر نشان میدهد که طبق فلسفۀ ویتگنشتاین نهفقط پاسخ این سؤال منفی است، بلکه اساساً خود این سؤال بیمعناست. این سؤال به این میماند که بپرسیم آیا عدد هفت هم میتواند دچار ملال شود؟ نسبت دادن تفکر به کامپیوتر همانند نسبت دادن ملال به عدد هفت است.
پیتر هکر فقط مدرس و شارح فلسفۀ ویتگنشتاین نیست، بلکه پیرو اوست و به فلسفهاش باور دارد. دلیل اصلی و مبنایی این است که هکر از فلسفه همان تلقی را دارد که ویتگنشتاین داشت. هکر رویکردی زبانی-درمانی در خصوص فلسفه دارد. بهطور خلاصه، یعنی کارکرد فلسفه این است که از طریق زبان مسائل را حل یا منحل کند. این رویکرد فلسفه را بهشکلی قاطع از علم جدا میسازد. از اینرو، این کتاب بهخودیخود نیز ارزش فلسفی دارد. چراکه پیتر هکر یک رویکرد فلسفی خاص را برای بررسی ماهیت انسان عرضه میکند. از نظر او این مسئله با دادههای علمی حلوفصل نمیشود. به همین دلیل، هکر بهطور کلی مخالف علوم عصبشناختی است، و نظریات کسانی همچون دنیل دنت و آنتونیو داماسیو را قبول ندارد. این دو، که اولی فیلسوف و دومی عصبشناس است، بر این باورند که مسائل مربوط به ماهیت انسان، همچون آگاهی و رابطۀ ذهن و بدن، را با استفاده از پیشرفتهای علمی و یافتههای علوم مربوطه میتوان به سرانجام رساند. هکر اینگونه نمیاندیشد و تنها راه درست را بررسی مفهومی-زبانی مسائل میداند که فقط در حیطۀ فلسفه امکان بررسی دارد.
دیدگاه ویتگنشتاین دربارۀ ماهیت بشر مختص به خود اوست و جزو هیچکدام از نحلههای فکری دیگر قرار نمیگیرد؛ نه دکارتی و نه هیومی، نه رفتارگرایی و نه ذهنگرایی، نه دوگانهانگاری و نه فیزیکالیستی. او انسان را بهمثابۀ یک کل میبیند که در زندگی غوطهور است، بهگونهای که حتی درون و برون مستقل و مجزا از هم نیز ندارد. بهطور کلی، در این زمینه، ویتگنشتاین نقطۀ آغازی در صفحۀ فلسفه مشخص کرد که همانقدر انقلابیست که سوژۀ دکارتی. سوژۀ دکارتی هم مزایایی دارد و هم مشکلاتی. ظاهراً کفۀ مشکلاتش میچربد. به همین دلیل، فیلسوفان بعدی همه به دنبال این بودند که از شر آن خلاص شوند. اما مزایای باارزشی هم داشت که از دست رفتنشان ضرر بزرگی بود. چه چیزی باید جایگزین آن میشد؟ هر فیلسوفی در پی جانشینی گشت، از جمله لودویگ ویتگنشتاین. در باب اهمیت آن میتوان فراوان سخن گفت و گفتهاند. در اینجا یک نمونه را ذکر میکنیم.
راجر اسکروتن، فیلسوف فقید انگلیسی، در کتاب «تاریخ فلسفۀ مدرن»اش، ویتگنشتاین را قله و ثمرۀ نهایی فلسفهای میداند که با دکارت شروع شد. از نظر او اشتباهات فلسفۀ مدرن با ویتگنشتاین منحل شد و آرمانهای فیلسوفان پسادکارتی در ویتگنشتاین جامۀ تحقق پوشید. او کتاب خود را با این عبارت به پایان میرساند:
«از زمانی که ویتگنشتاین دلایل خود را اقامه کرد خیلی چیزها تغییر کرده و چیزهای زیادی همانطور باقی مانده است. اما یک چیز مسلم است. این پیشفرض که یقین اول شخص وجود دارد و سرآغاز پژوهش فلسفی قرار میگیرد، یعنی پیشفرضی که به عقلگرایی دکارت و تجربهگرایی هیوم و به بخش بسیار زیادی از معرفتشناسی و مابعدالطبیعه جدید منجر شد، نهایتاً از مرکز فلسفه کنار گذاشته شده است. بلندپروازی کانت و هگل، برای دست یافتن به فلسفهای که نفس را از آغاز معرفت کنار گذارد تا اینکه آن را در پایان به صورت پرمایه و کاملی بازگرداند، شاید اکنون جامۀ تحقق پوشیده باشد.»
*دکترای فلسفه