سید شهیدان اهل قلم، سردار هنر انقلابی، راوی روایت فتح می نامند او را. حضرت آقا او را هنگامی که بر پیکرش نماز خواندند، سید شهیدان اهل قلم نام نهادند.
مرتضی خود را با انقلاب ساخت، انقلاب که پیروز شد، امام (ره) او را مجذوب خود کرد تا جایی که هر آنچه پیش از آن داشت، معجزه گونه از ذهن و دل او رخت بر بست و جایش را امام(ره)، انقلاب و آرمانهایش و پس از آن دفاع مقدس پر کرد. آقا سید، خود را وقف جنگ کرد تا دوران دفاع مقدس را نه برای آن زمان که برای آیندگان به یادگار بگذارد، تا یادمان نرود چه دورانی را از سر گذرانده این وطن!
نوشتههایش در متن مستند روایت فتح آنقدر روحانی و معنوی است، که بر دل مینشیند، لطیف و زیبا، آنگونه که قلم را بر روی کاغذ می گذاشت و می نوشت و آنگاه صدایش بر گفتار متن روایت فتح طنین انداز میگشت، گویی روح دارد و جان. با ذهن و دل آدم بازی می کند یک بازی قشنگ عاشقانه.
به قطعهای از دست نوشتههای او که در مستند روایت فتح با صدای خودش توجه کنید؛
«...در چشم عاشق جز معشوق هیچ نیست. عشق همواره فراتر از عدل وعقل می نشیند؛ جنون نیز و اصلا عشاق می گویند که این جنون عین عدل و عقل است. عاقلان می گویند: خداوند عادل است. عاشقان میگویند: بل عدل آن است که معشوق می کند.
عاقلان چون گرفتار بلا شوند، گویند شکیبایی ورزیم که این نیز بگذرد، اما عاشقان چون در معرکه بلا در آیند گویند: اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟ عاشقان
عاشق بلایند.»
تقدیر تو را به اینجا کشانده که روزگاری چشم بر جهان بگشایی که بانگ قافله کربلایی عشق از مأذنه مساجد طنین انداز است، تا حسرت یالیتنی شعله بر جانت نیفکند و از نیل به فیض عظیم محروم نمانی.
جنگ اگر چه سیر آرام زندگی را برآشفت. اما غبار غفلت از مرگ را از آینه دل ها زدود.
و این دل نوشته ها و عشق نوشته های سید شهیدان اهل قلم از او به یادگار و به خاطرات مانده تا یادمان نرود که چه بزرگ مردی بود سید مرتضی آوینی و چه دردی کشید او از ناملایمات زمان خود، از آن زخم زبانها و تهمتهایی که به او زدند.
راستی! اگر سردار جبهه فرهنگی انقلاب زنده بود، چه حال و هوایی داشت در این فضای فرهنگی کشور؟ میتوانست نفس بکشد یا به سرفه میافتاد و تنگ نفس میگرفت؟
شاید هم آستین بالا میزد و مقابل همه این غبارها، ریزگردها و آلودگیهای فرهنگی که حال و هوای فرهنگ را گرفته ، یک تنه می ایستاد. البته که سکوت نمی کرد.
اما حیف، او نیست تا چنین کند و همو هم نیست که آستین بالا بزند، عافیت طلب شدهاند و شدهایم که همین عافیت طلبی بیچاره امان کرده است.
آقا سید، عافیت طلب نبود، که اگر بود، با قلم و اندیشهاش، داد کژ اندیشان مجذوب عرب را در نمی آورد.
دشمنی آنهایی که فرهنگ فروش بودند به جان نمیخرید، همانهایی که آنقدر فرهنگ ایرانی اسلامی را بی ارزش کردند تا تهاجم فرهنگی به شبیخون فرهنگی رسید و آنگاه ناتوی فرهنگی آغاز شد، اما اکنون دیگر نیازی به تهاجم و شبیخون و ناتوی فرهنگی نیست، ولنگاری فرهنگی جای آنها را گرفته است، کار به درون رسیده، نفوذی های فرهنگی رخنه کردهاند در دل ناب فرهنگ این وطن، فدایی میخواهد، تخریب چی دلاور می طلبد، تا راه بیراهه ولنگاری فرهنگی را صاف کند.
ای کاش بود سید مرتضی آوینی، جای ات خالی آقا مرتضی، ای کاش بودی و دستهای می ساختی مانند روایت فتح، بزرگتر از آن، اصلاً یک لشکر و سپاه جوانان را دور خودت جمع می کردی، می ساختی، هم روح را هم جسم را.
وطن نیازمند سربازان جبهه فرهنگی با اندیشه هایی مانند سید شهیدان اهل قلم است.
جای سید مرتضی آوینی خالی، ای کاش بود سکان کشتی فرهنگ را در دست می گرفت و به ساحل نجات می رساند.
منبع: سیاست روز