متن زیر مجلس نوزدهم مواعظ علامه شیخ جعفر شوشتری در ماه مبارک رمضان است. این مجالس که بیش از ۱۴۰ سال پیش در عتبات عالیات عراق برپا شده؛ در کتاب «فوائد المشاهد و نتائج المقاصد» توسط محمد بن علی اشرف طالقانی از شاگردان علامه گردآوری شده است.
ترجمه مجلس نوزدهم که یکی از زیباترین و تأثیرگذارترین مجالس شیخ جعفر شوشتری است از نظرتان میگذرد:
امروز روز آخر از زندگی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است. امروز روز خداحافظی با امام است. امروز روزی است که اسلام و مسلمین یتیم میشوند. بر ماست که در این روز که روز آخر از عمر شریف امام است، کاری کنیم که در پایان عمر به ما سود ببخشد. برای این کار اولا باید به گونهای عمل کنیم که رضایت امام را به دست بیاوریم و قلب شریف ایشان متوجه ما شود و محبتشان ما را در برگیرد. گفتیم قلب و محبت امام از خلال یادآوری مواعظ و ارشادات ایشان متوجه ما میشود به شرط آنکه در جانهای ما تأثیر ببخشد و محبت و توجه ما را نسبت به ایشان افزایش دهد.
آیا واقعاً شما چنین امامی دارید؟
ازجمله مواعظ شریف ایشان که در قلب انسان اثر میکند، موعظهای است که در قلب شخصی «اریسی» (طبق توضیحات گردآورنده کتاب، ارس نام مذهبی در مسیحیت یا دینی دیگر است) تأثیر زیادی بخشید. یکی از شخصیتهای اهل علم و فضیلت نقل میکند که یکی از پادشاهان اریسی در علوم قرآن کریم و حدیث مطالعه میکرد و گفته بود شما مسلمانان به ما فخر میفروشید که اهل شرافت و اسلام هستید، اما شما در گناه و معصیت خداوند مانند ما هستید و فرقی بین ما و شما در معصیت خداوند نیست. پس به چه چیزی به ما فخر میفروشید؟ آن عالم میگوید در جواب گفتم گروهی که آنها را دیدهای مردم گناهکار امت ما هستند، اما بزرگان و پیشوایان دینی ما را نشناختهاید. آنها به اندازه چشم به هم زدنی مطلقا گناه خداوند را انجام نمیدهند و اگر دوست داشته باشید از سخنان مولای خودمان برای تو خواهم گفت. یکی از مواعظ امام را برای او گفتم و وقتی به مقطعی از آن رسیدم گریه بر او غلبه کرد و پرسید آیا واقعاً شما چنین امامی دارید؟
این کلام مبارک که در آن مرد تأثیر کاملی بر جای گذاشت و قلبش را به نور اسلام روشن کرد و به اسلام گروید برای شما میخوانم. این جملات، مردی را که هم مذهب ما نیست متحول کرد، برای شما این جملات را میخوانم تا ببینم آیا در شما نیز اثری دارد یا نه؟ امیدوارم به برکت این کلام شریف، قلب تو نیز به امام میل پیدا کند و جانت مؤمن شود. کلام امام چنین است:
«وَ مِنْ كِتاب لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ اِلى عُثْمانَ بْنِ حُنَيْف ... اَلا وَ اِنَّ اِمامَكُمْ قَدِ اكْتَفى مِنْ دُنياهُ بِطِمْرَيْهِ، وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ. اَلا وَ اِنَّكُمْ لاتَقْدِرُونَ عَلى ذلِكَ، وَلكِنْ اَعينُونى بِوَرَع وَ اجْتِهاد، وَ عِفَّة وَ سَداد. فَوَ اللّهِ ما كَنَزْتُ مِنْ دُنْياكُمْ تِبْراً، وَ لاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنائِمِها وَفْراً، وَ لا اَعْدَدْتُ لِبالى ثَوْبى طِمْراً. بَلى كانَتْ فى اَيْدينا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ ما اَظَلَّتْهُ السَّماءُ، فَشَحَّتْ عَلَيْها نُفُوسُ قَوْم، وَ سَخَتْ عَنْها نُفُوسُ قَوْم آخَرينَ; وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللّهُ. وَ ما اَصْنَعُ بِفَدَك وَ غَيْرِ فَدَك، وَالنَّفْسُ مَظانُّها فى غَد جَدَثٌ، تَنْقَطِعُ فى ظُلْمَتِهِ آثارُها، وَ تَغيبُ اَخْبارُها».
کلام امام طولانی است. اما خوب در کلمات امام فکر کن. ببین امام میفرماید: «لا اَعْدَدْتُ لِبالى ثَوْبى طِمْراً: عوض این جامه کهنه ام جامه کهنه دیگری آماده نکردهام.» برخی از راویان میگویند کودکی بودم که کنار پدرم مینشستم و یک بار امام را بر منبر خود دیدم که مردم را موعظه میکرد و لباس خود را تکان میداد. از پدرم پرسیدم چرا امام لباسش را به این شکل تکان میدهند. پدرم گفت: امام پیراهن خود را شسته و کمی مرطوب است، اما آن را پوشیده چرا که غیر از آن لباسی ندارد. آن را تکان میدهد تا خشک شود.
بله آن شخص عالم گفت کلمات امام را میخواندم وقتی به اینجا رسیدم که فرمودند «وَلَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیتُ الطَّرِیقَ، إِلَی مُصَفَّی هذَا الْعَسَلِ، وَلُبَابِ هذَا الْقَمْحِ، وَنَسَائِجِ هذَا الْقَزِّ. وَلکِنْ هَیهَاتَ أَنْ یغْلِبَنِی هَوَای، وَیقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیرِ الْأَطْعِمَةِ - وَلَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوِ الَْیمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ، وَلَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ - أَوْ أَبَیتَ مِبْطَاناً وَحَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَأَکْبَادٌ حَرَّی، أَوْ أَکُونَ کَمَا قَالَ الْقَائِلُ:
وَحَسْبُکَ دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍ وَحَوْلَکَ أَکْبَادٌ تَحِنُّ إِلَی الْقِدِّ!
أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یقَالَ: هذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ؟! وَلَا أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ»
(اگر میخواستم، میتوانستم از عسل پاک، و از مغز گندم، و بافتههای ابریشم، برای خود غذا و لباس فراهم آورم، امّا هیهات که هوای نفس بر من چیره گردد، و حرص و طمع مرا وادارد که طعامهای لذیذ برگزینم، در حالی که در «حجاز» یا «یمامه» کسی باشد که به قرص نانی نرسد، و یا هرگز شکمی سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی که از گرسنگی به پُشت چسبیده، و جگرهای سوخته وجود داشته باشد، یا چنان باشم که شاعر گفت:
این درد تو را بس که شب را با شکم سیر بخوابی و در اطراف تو شکمهایی گرسنه و به پشت چسبیده باشد.
آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرالمؤمنین علیه السلام خوانند؟ و در تلخیهای روزگار با مردم شریک نباشم؟)
چشمهاى خود را به شب بيدار داريد
شخص مسیحی به محض اینکه این کلام را شنیده بود بیاراده شروع به گریستن کرد، ایمان آورد و به سعادت اسلام نایل شد و این تأثیر به سرعت خود را در او نشان داد با آن که مؤمن نبود و نمیدانم آیا این کلام در تو نیز چنین اثری میبخشد یا نه با این که ادعا میکنی که از پیروان امام هستی.
از دیگر مواعظ ایشان آن است که فرمودند «اى پير سالخورده كه پيرى در تو راه يافته، چگونهاى آن گاه كه طوقهاى از آتش تافته، گرد گردنت افتد و غلهايى كه گردن و دستها را به هم فرو برد، چنانكه گوشت بازوها را بخورد پس خدا را، خدا را، اى گروه بندگان حال كه سالم و تندرستيد نه بيمار و در گشايش هستيد نه به تنگى دچار، در گشودن گردنهاى خود بكوشيد، پيش از آنكه آنچه در گرو است بگيرند ـ و از شما توبه نپذيرند ـ چشمهاى خود را به شب بيدار داريد و شكمهاى خويش را ـ با اندک خوردن ـ به لاغرى در آريد.» (خطبه ۱۸۳ )
این موعظه شریفه خطاب به کسی است که در موی سر و محاسن و موی سفید پیدا شده است و نشانههای پیری در آشکار شده است. ای بندگان خداوند باید به امر خداوند اهمیت بدهیم در حالی که هنوز در سلامت و گشایش هستیم. برای آزادی گردنهای خود از آتش تلاش کنید و چشمان خود را به نماز و سایر عبادات بیدار نگه دارید و شکمهای خود را با روزه لاغر کنید.
این بخشی از مواعظ شریف ایشان است. آنها را به یادآوری میکنیم چه بسا محبت ایشان را به خود جلب کنیم. امید است که این مواعظ در ما اثر ببخشد. از جمله امور دیگری که میتواند ارتباط بین ما و این مرد بزرگ را برقرار سازد آن است که مدح ایشان را بگوییم. رسول اکرم(ص) در حق ایشان فرمودند: «من شهر علم هستم و علی در آن است.» این حدیث از جمله احادیث متواتر بین شیعه و سنی است که آن را میپذیرند. امیرالمؤمنین(ع) صاحب دانش زیادی بودند به نحوی که نیازی به کسی در حل مسئلهای نداشتند در حالی که دیگران به ایشان محتاج بودند. خلیل بن احمد فراهیدی از شخصیتهای مذهبی در مقام علم امام میگوید: «از کل مردم بی نیاز بود و کل مردم به او محتاج بودند» آنچه بر اعلم بودن امام نسبت به سایر اصحاب دلالت میکند بی نیازی ایشان از همه مردم و احتیاج همه مردم به ایشان در امور دینی بود و با وجود اختلافی که خلفا با ایشان داشتند ایشان را مدح میکردند. معاویه و یزید ایشان را مدح کردهاند و حتی شیطان ملعون نیز او را ستوده است. میگویند روزی ابلیس نزدیکی از اشخاص حاضر شد و به او گفت: ای فرزندانم شما میگویید که ما خدا را دوست داریم و شیطان را دشمن خود میدانیم اما با این حال معصیت خداوند را انجام میدهید و از ابلیس اطاعت میکنید. آن مرد به ابلیس گفت موعظهای کن که به من سود ببخشد. آن ملعون گفته بود «از دنیا به آنچه برای تو کافی است بسنده کن و برای آخرت از محبت علی بن ابیطالب کمک بگیر.»
خلاصه سخن این است که بشریت علیرغم اختلافهایی که وجود دارد، ایشان را ستوده است. در قرآن کریم نیز مدح آن امام آمده است، به ویژه در سوره هل اتی. مطابق این آیه مبارکه که میفرماید: «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً» حقّا که ما از پروردگارمان در روزى که گرفته و به شدت سخت و هولناک (و چهرهها در آن عبوس) است میترسیم. آیا تو میتوانی ادعا کنی که از خداوند نمیترسی؟
در جایی دیگر خدای تعالی در مقام مدح امیرالمؤمنین فرمود «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (مائده، ۵۵). خلاصه آن که امام برتر از تمامی مردم بعد از رسول خدا(ص) هستند. در اثنای جنگ، قوت و ثبات و مقاومت و ضربه زدن از دلایل شجاعت است و تمام این خصلتها در شخصیت امیرالمؤمنین وجود داشت. استواری و سرسختی او در جنگ اندازهای بود که اگر تمامی جن و انس جمع شده و به او هجوم میبردند، به اندازه ذرهای از جای خود متزلزل نمیشد.
در جنگ صفین یک بار لباسهای ابنعباس را پوشید و وارد جبهه شد. تعداد زیادی از سپاه معاویه را به هلاکت رساند. معاویه گفت فکر نمیکنم این ابنعباس باشد. ابنعباس این قدر شجاعت ندارد. به او گفته شده او ابن عباس است. معاویه گفت اگر میخواهید مطمئن بشوید ابن عباس چنین شجاعتی ندارد، تمام سپاه یکباره به سمت او حملهور شود. چنین شد و تمام افراد سپاه معاویه به سمت او حملهور شدند، امام در جای خود ثابت ایستاده بود و حرکت نمیکرد. سپاه متوجه شد که او امیرالمؤمنین(ع) است و این عباس نیست و در سایر جنگها چنین بود که در مواجهه با دشمنان از جای خود تکان نمیخورد. حملات و حالات او همگی عجیب بودند و عجیبتر از همه آن چیزی است که فرمود: «عندما قلعت باب خیبر و رفعته فوق یدی لم یکن اثقل من درعی هذا و لکنی قلعت باب خیبر بقوه الهیه» زمانی که درب قلعه خیبر را از جای درآوردم و بالای دست گرفتم سنگینتر از این زره نبود، من درب خیبر را به نیرویی الهی از جای در آوردم.
امام امروز در خانه خود آرمیده است
خلاصه سخن این است که هیچکس در صفتی از صفات به امیرالمؤمنین(ع) شباهتی ندارد. مجال کوتاه است و امکان بیان آنها به تفصیل وجود ندارد و بهتر آن است که در چنین روزی به چیزی برتر مشغول شویم. امام امروز در خانه خود آرمیده است، بهتر است احوال امام را در این روز بیان کنیم. در چنین روزی امام نمیتواند از خانه خود خارج شود. ضربه دردناک سر مقدس امام باعث میشد امام نتواند از خانه خارج شود. امام علی علیه السلام در ایام خلافت و حکومت خود مانعی در هنگام ورود به خانه خود نمیگذاشت. گاهی در مسجد و گاهی در بازار مردم را موعظه میکرد و گاهی در سایه دیواری مینشست وقتی به او میگفتند چرا اینجا مینشینید؟ میفرمود: اینجا میشینم بلکه بتوانم خواسته فرد مظلومی را برآورده کنم.
در چنین روزی شیعیان امام بر در خانه ایشان جمع شدهاند و از او اجازه ورود میخواهند. به آنها اجازه داد آنچه میخواهند از او طلب کنند. گویا زبان حال امام این بود که سخن کوتاه کنید، چرا که من از ضعف رنج میبرم و نمیتوانم سخن بگویم. دوستان امام وارد خانه شدند. بیایید ما هم در عالم معنا با آنها وارد خانه امام بشویم. اذن دخول بخواهیم و به عیادت امام برویم. مستحب است کسی که به عیادت مریض میرود هدیه مناسبی برای او ببرد. حداقل هدیه به این شخص مریض آن است که هر یک از شما یکی از گناهانی که مرتکب میشود ترک کنید. اگر چنین کنید موفق شدهاید هدیهای به امام بدهید.
با امام خداحافظی کنیم
پس از کسب اجازه ورود، وارد خانه امام میشوید. به ایشان نگاه میکنیم که بالشها و تکیهگاههایی در اطراف ایشان گذاشتهاند و امام در میان آنها نشسته است. ضعف امام را نگاه کن. علیرغم اینکه امام در طول حیاتش به هیچ بالشی تکیه نکرد، اما الان نمیتواند بدون تکیهگاه و به تنهایی بنشیند. به سر مبارکش نگاه کنید که چگونه دو نیم شده است. چهره مبارکش را نگاه کن که رنگ پریده و زرد شده و همرنگ دستمالی است که سر مبارکشان را با آن بستهاند. آنقدر چهرهشان رنگ پریده است که نمیتوانیم آن را از دستمالی که سرشان را با آن بستهاند تشخیص دهیم. محاسن امام از خون سر شریفشان سرخ شده است. دو چشمان امام از شدت ضعف گود شده است. به فرزندان و خانوادهاش نگاه میکنیم که پیرامون او را گرفتهاند و به آنها میفرماید: «اللّهُ خَليفَتي عَلَيكُم: خداوند، جانشين من بر شما خواهد بود» دستانش را نگاه میکنیم یکی در دست امام حسن(ع) و دیگری در دست امام حسین(ع) است. امام حسین(ع) را نگاه می کنیم که چشمانش از شدت گریه زخم شده است و امام به او میگوید ای فرزندم تو شهید این امت هستی. ما اهل بیت(ع) همگی به دست ظالمانه امت شهید میشویم اما شهادت تو از همه ما دشوارتر و سنگینتر است.
بیایید با امام خداحافظی کنیم. امیرالمؤمنین در لحظات آخر سه جمله فرمودند و بعد وداع کردند. فرمودند: «من ديروز يار شما بودم و امروز براى شما مايه پند و اعتبار، و فردا از شما جدا و به كنار. خدا مرا و شما را بيامرزد.» بعد با این سخن با ما خداحافظی کرد: «با شما خداحافظی میكنم. فردا روزگار حكومت مرا میفهميد و خدای عز و جل از اسرار كار من برای شما پرده بر میدارد و پس از آنكه مسند من خالی شد و ديگری بجايم نشست، مرا میشناسيد».
مولای من، ای امیرالمؤمنین، تو منتظر دیدار ما هستی، اما میترسم به سبب اعمال بدمان به دیدار تو نائل نشویم، اما در این روز به انواع وسیلهها متوسل شده و التماس کردهام و دیدارت را آرزو میکنم.