«مارکسیسم و ستم بر زنان»؛ لیز فوگل؛ ترجمه فرزانه راجی؛ نشر چشمه یک فمنیسم مارکسیستی

دکتر علی غزالی‌فر*،   4030514043 ۱ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار

تمامی آن‌چه مارکس دربارۀ استثمار طبقۀ کارگر توسط طبقۀ کارفرما می‌گوید مبتنی است بر این‌که طبقۀ کارگر باقی بماند؛ یعنی تمام نشود! بقای طبقۀ کارگر در گرو این است که نیروی کار مرتباً بازتولید و جایگزین شود؛ چراکه نیروی کار معلول، ناتوان، شکسته و پیر می‌شود و در نهایت می‌میرد.

«مارکسیسم و ستم بر زنان» 

نویسنده: لیز فوگل

مترجم: فرزانه راجی

ناشر: چشمه، چاپ دوم 1401

348 صفحه، 150000 تومان

 

****

 

آتیلی بادر، زنی معمولی و از طبقۀ کارگر، سال 1887، زمانی که چهل سال داشت، زمانی که مطیع و منقاد و ناامید بود و زیر بار کاستی‌های ناگوار زندگی طاقت‌فرسا و اخلاق بورژوایی خانواده به‌سختی می‌زیست، کتابی به دستش رسید که تجربۀ مطالعۀ آن را این‌گونه توصیف می‌کند:

«من سوسیال‌دموکرات نبودم، اما دوستانی داشتم که به حزب پیوسته بودند. از طریق آن‌ها این کتاب ارزشمند را دریافت کردم. سراسر شب آن را خواندم. کتاب سرنوشت من و هزاران خواهرم بود. چه در خانواده و چه در زندگی عمومی، هرگز نشینده بودم از آن‌همه رنجی که زن ناگزیر به تحمل آن بود سخنی گفته شود؛ کسی که زندگی‌اش نادیده گرفته شده بود. کتاب بِبِل شجاعانه از پنهان‌کاری دیرینه دست کشید. من کتاب را نه یک‌بار بلکه ده‌بار خواندم. چون همه‌چیز خیلی جدید بود، تلاش زیادی لازم بود تا دیدگاه‌های بِبِل را متوجه شوم. مجبور شدم از بسیاری چیزهایی که قبلاً درست تلقی می‌کردم دست بکشم.»

بسیاری از دیگر خوانندگان نیز کتاب آگوست بِبِل (1840-1913)، رهبر حزب سوسیال‌دموکرات آلمان، را تقریر مرارت‌های تجربه‌شدۀ خود و الهام‌بخش امید و شادی برای زندگی و مبارزه توصیف کردند. کتابْ «زن در گذشته، حال و آینده» نام داشت. اما عنوان اصلی «زن و سوسیالیسم» بود. این کتاب در خلال سال‌های 1879 تا 1910  پنجاه‌بار تجدید چاپ شد. علت اقبال به آن کتاب این بود که تبیینی جالب و البته سوسیالیستی از ستمی ساختاری ارائه می‌کرد که بر زنان اعمال می‌شد. صدوپنجاه سال بعد از آن اثر، کتاب «مارکسیسم و ستم بر زنان» هم دارد چنان جایگاهی پیدا می‌کند؛ با این تفاوت که برخلاف آن یکی، این یکی نسبتاً دشوار و پیچیده است. 

عنوان فرعی مهم کتاب، که در ترجمه نیامده، این است: «به سوی نظریه‌ای واحد». می‌گویم مهم است، زیرا همین عنوان فرعی روح کلی کتاب را بازتاب می‌دهد. این اثر نظریه‌ای واحد ارائه می‌کند که دو نظریۀ مختلف را به وحدت می‌رساند: مارکسیسم و فمنیسم. اما چگونه این وحدت محقق می‌شود؟ و اصلاً چرا جمع کردن این دو آن‌قدر اهمیت دارد که باعث شده این کتاب به جایگاه یک اثر مرجع ارتقا یابد و شهرت جهانی پیدا کند؟

مسئلۀ مارکس سرمایه‌داری بود، ستم سرمایه‌داری. او راه‌حل را در رفتن به سراغ طبقۀ کارگر می‌دید. کلیات بحث او در این‌باره آشناست و نیازی نیست آن‌ها را تکرار کنیم. آن‌چه که باید مورد توجه قرار گیرد این است که ظاهراً در هیچ‌کدام از این مباحث اثری از زن و مسائل زنان به چشم نمی‌خورد. این خلأ در چشم فمنیست‌های سوسیالیست بزرگ می‌نمود. خب در این وضعیت چه باید کرد؟ آن فمنیست‌ها با دریغ و درد از مارکسیسم دست شستند و به این نتیجه رسیدند که باید خود آستین بالا بزنند و راه‌حلی جداگانه برای مسئلۀ زنان پیدا کنند. به این ترتیب، دو نظریه در کنار هم قرار گرفتند که هر کدام منشئی خاص برای ستمی خاص را تبیین می‌کرد: سرمایه‌داری و مردسالاری. سرمایه‌داری ستم بر کارگران را تبیین می‌کرد و مردسالاری ستم بر زنان. مشکل این بود که فمنیست‌های سوسیالیست به هر دو دیدگاه نیاز داشتند و در عین حال این دو به‌راحتی با هم چفت‌وبست نمی‌شدند. این تعارض و کشمکش میان دو نظریه جریان داشت تا این‌که خانم لیز فوگل موفق شد در دهۀ هشتاد قرن بیستم با نظریه‌ای واحد بر این دوگانگی چیره شود.

فوگل نشان داد که می‌توان از دل مارکسیسم نظریه‌ای برای تبیین و حل مسئلۀ ستم بر زنان بیرون کشید. البته ناگفته نماند که پیش از فوگل تلاش‌هایی در این زمینه صورت گرفته بود. اما فمنیست‌ها برای یافتن مطلوب به سراغ نوشته‌های فرعی مارکسیسم می‌رفتند. آثاری همچون «ایدئولوژی آلمانی» مارکس و «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» انگلس. مزیت اصلی و چشمگیر فوگل همین است که برای آن منظور «سرمایۀ» مارکس را محور پژوهش خود قرار داده است، یعنی کتاب اصلی و پخته و نهایی مارکس. از این‌رو، مارکسیستی دانستن نظریۀ فمنیستی فوگل جای چون و چرا نخواهد داشت و به همین دلیل، می‌توان آن را با قاطعیت فمنیسم مارکسیستی نامید.

کتاب از یک درآمد، یازده فصل، یک پیوست از نویسنده و مؤخره‌ای بر کتاب به قلم سوزان فرگوسن و دیوید مک‌نالی تشکیل شده است. یازده فصل کتاب در چهار بخش جای داده شده‌اند. «بخش یک: فمنیسم سوسیالیستی» زمینۀ سوسیالیستی و پیشینۀ مسئلۀ زنان را مهیا می‌کند. «بخش دو: مارکس و انگلس» به آثار و اندیشه‌های مارکس و انگلس می‌پردازد و در آن‌ها مسئلۀ زنان را می‌کاود. «بخش سه: جنبش سوسیالیستی» ماجراها و میراث مارکس و انگلس را در زمینۀ مسئلۀ زنان بررسی می‌کند. «بخش چهار: از مسئله‌ی زن تا رهایی زنان» مهم‌ترین قسمت کتاب است، زیرا فوگل در همین بخش دیدگاه نهایی خود  و آن نظریۀ واحد را عرضه می‌کند که فمنیسم و مارکسیسم را به سنتز می‌رساند. اما نقطۀ کلیدی این نظریۀ واحد چیست؟

تمامی آن‌چه مارکس دربارۀ استثمار طبقۀ کارگر توسط طبقۀ کارفرما می‌گوید مبتنی است بر این‌که طبقۀ کارگر باقی بماند؛ یعنی تمام نشود! بقای طبقۀ کارگر در گرو این است که نیروی کار مرتباً بازتولید و جایگزین شود؛ چراکه نیروی کار معلول، ناتوان، شکسته و پیر می‌شود و در نهایت می‌میرد. کارگرانی جوان باید جای این کارگرانی را بگیرند که از رده خارج شده‌اند. این‌ها چگونه ساخته می‌شوند و از کجا می‌آیند؟ طبیعی است که باید به دنیا بیایند، و روشن است که مثل بته از زیر خاک بیرون نمی‌آیند، بلکه زنانی آن‌ها را می‌زایند. پس زنان طبقۀ نامرئی و مغفول این سلسله هستند. علی‌رغم این‌که زنان در خانه‌اند و نه در کارخانه، خانه‌دارند و نه کارگر، اما همان‌ها هستند که طبقۀ کارگر را تجدید می‌کنند. پس اینجاست که ستم بر طبقۀ کارگر با ستم بر زنان به هم می‌رسند.

خانم فوگل روایت این ماجرا را مشروح و مفصل می‌شکافد و توضیح می‌دهد. فوگل برای ساختن یک دیدگاه جامع این ماجرای دلکش را به عرصۀ خانه و خانه‌داری می‌کشاند و حتی کار را به آشپرخانه هم می‌کشاند. تصویر روی جلد کتاب که وسائل آشپزی و ظروف آشپزخانه را نشان می‌دهد به همین مطلب اشاره می‌کند.    

 

*دکترای فلسفه