از ثبت جهانی نسخه‌های مثنوی مولانا نگران نباشیم

احمد جلالی، سفیر در یونسکو، 27 خرداد 95

27 خرداد 1395 ساعت 9:15


بشنو این نی چون شکایت می کند
از جدائی ها حکایت می کند

مولانا مثنوی شریف خود را با دعوت به شنیدن آغاز می کند که، در سبک و سیاق مرسوم در دیباچه های آثار بزرگ کلاسیک ادبی ما، بدیع و بسیار پر معناست. غرض از این یادداشت کوتاه هم تلاشی است برای بهتر شنیدن یکدیگر، زیرا شنیدن مقدمۀ وصل است و «ما برای وصل کردن آمدیم». مولانا در دفتر پنجم مثنوی، طی داستانی، به شیرینی توضیح می دهد که چگونه گوش خیال انگیزی می کند و از این راه ما را به دیدارِ زیبائی می کشاند و می رساند:

جهد کن کز گوش در چشمت رود
آنچ که آن باطل بدست آن حق شود
گوش انگیزد خیال و آن خیال
هست دلالهٔ وصال آن جمال
جهد کن تا این خیال افزون شود
تا دلاله رهبر مجنون شود

بسیار اتفاق افتاده که موضوع ثبت آثار در یونسکو، در رسانه ها به شکل نادرست یا ناقص مطرح می شود و سوء تعبیرهائی پدید می آید. مشکل اصلی این است که بدون آگاهی درست و کافی از یونسکو و فلسفه و معنا و هدف و برنامه ها و آئینِ کار آن، حرف هائی را رسانه ای می کنند که مبنای معتبری ندارد. اگر یک اتفاق خوب، که می تواند اسباب خوشحالی همه باشد، بد مطرح شود، یا اطلاع رسانی دقیق نباشد، می تواند اسباب سوء تفاهم و کدورت شود، چنانکه مثلا این روزها در موضوع ثبت نسخ مثنوی مولانا چنین شده است.

اولا، گاهی خلط مبحث می شود به این معنی که ثبت در فهرست میراث فرهنگی یا طبیعی یا معنوی یونسکو را با ثبت در حافظه جهانی اشتباه می گیرند. مبنای ثبت در میراث فرهنگی یا طبیعی، کنوانسیون ۱۹۷۲ است که مثلا ما تخت جمشید یا نقش جهان (میدان امام) اصفهان را ثبت کرده ایم، و اساس کار در ثبت میراث معنوی، کنوانسیون ۲۰۰۳ است که مثلا ما نوروز را به همراه شش کشور دیگر به عنوان یک میراث مشترک ثبت کرده ایم و حالا هم پنج کشور دیگر تقاضای پیوستن به آن را داده اند که پرونده اش در جریان است و هم آهنگ کننده کار هم ایران است. اما مبنای ثبت «حافظه جهانی» ، یک کنوانسیون جهانی نیست که به تایید پارلمانِ کشورها رسیده باشد، بلکه یک برنامه است که در سال۱۳۷۱ شمسی (۱۹۹۲ ميلادي) تاسیس شد، با این هدف که وضعيت حفاظت از مواریث مستند که در حافظۀ جمعی همۀ ملتها ارزشمند هستند ارتقاء پیدا کند، و شرایط بهتری برای دسترسي به آن در قسمتهاي مختلف دنيا ایجاد شود. تجربه های تلخ تاریخی نشان داده بود که چگونه مجموعه هاي مهمي در جهان در اثر حوادث طبیعی و جنگ ها و آشوبهاي اجتماعي و تاراج و پراكندگي و داد و ستد غيرقانوني، و یا كمبود منابع و بودجه و نگهداری نادرست آسیب دیده یا از میان رفته است. این مجموعه ها می توانند نسخ خطی با ارزش، نقاشی ها، فیلم، صفحه هائی که صداهای مهم را ضبط کرده اند و یا چیزهای دیگری باشند که بخشی از حافظه جمعی بشری در آن جای دارد که می تواند در معرض آسیب یا نابودی قرار گیرد. با چنین هدفی در سال ۱۹۹۳ میلادی كميته مشاوره بين المللي آي اي سي (IAC ) در پالتاسك لهستان تشكيل جلسه داد. این كميته طرحي ارائه داد كه به موجب آن نقش يونسكو در این خصوص عبارت است از آگاه كننده دولتها، نهادها و سازمانهاي بين المللي و ترويج مشارکت در اجراي پروژه های مربوط به این موضوع. تا کنون حدود ۴۵ كميته ملي حافظه جهاني در دنيا تاسيس شده. دفتر ثبت حافظه جهاني در سال ۱۹۹۵ ميلادي بنيانگذاري شد و از طريق توافقهايي كه در گردهماييهاي متوالي آي اي سي صورت مي گرفت، رشدكرد تا مردم دنیا را بیشتر به این برنامه آشنا کند.

ثانیا، درست برعکس آنچه گاهی به نادرست تیلیغ می شود، برنامه حافظه جهاني برای آن است که بگوید فلان اثر، ميراث مستند جهان و متعلق به همه بشر است و بايد برای همیشه و به صورت كامل حفاظت و نگهداري شود و در دسترس هميشگي همگان باشد. برای رسیدن به این هدف، محل نگهداری آن اثر مطرح است نه پديد آورنده آن. دلیلش هم این است که جلوگیری از این آسیب ها در آن محل باید شکل بگیرد و تخصیص بودجه مناسب برای حفاظت از آن هم باید در آن محل تدارک شود. مثلا مکن است یک نسخه قدیمی و مهم قرآن یا شاهنامه یا قانون ابن سینا در کتابخانه ای در اروپا یا آسیا یا جای دیگر باشد که آن کشور می تواند آن را به کمیته حافظه جهانی یونسکو معرفی کند و ثبت شود. مثلا در سال ۲۰۰۷ میلادی دولت مصر اثری تحت عنوان «نسخه های خطی فارسی مصور و مذهب» را در فهرست حافظه جهانی یونسکو ثبت کرد. این میراث مستند شامل مجموعه ای حاوی ۷۱ نسخه خطی نادر است که سیر تطور هنر در کارگاههای پادشاهی ایران از قرن ۱۶ تا ۱۹ میلادی را نشان می دهد، و ویژگی مهم این مجموعه در این است که تاریخ مینیاتور اسلامی ایرانی و تحول مربوط به سبکهای خطاطی فارسی و هنر بر آمده از آن را در صفحات ساده و در آلبوم های مرقع در بر گرفته است. حالا آیا ما ایرانی ها باید ناراحت بشویم که چرا چنین اثری را مصر ثبت کرده؟! یا بالعکس، باید خیلی هم خوشحال باشیم که مصر آمده یک اثر بسیار مهم و تاریخی از جهات مختلف را که به فرهنگ و تمدن ما مربوط می شود مورد توجه قرار داده، ثبت کرده و در معرفی و حفاظت آن از انواع آسیبها همت کرده؟ قطعا این اتفاق خوبی است و ما هم خوشحالیم. اصلا یکی از اهداف برنامه حافظۀ جهانی این است که ملتها را تشویق کند که همه نسبت به آثار مستند ارزشمند ملتهای دیگر همت و حساسیت داشته باشند. در قرون قبل، بسیار اتفاق افتاده که قومی بر قوم دیگری، یا تفکری بر تفکر دیگری، پیروز می شده و از سر عناد و تعصب، آثار بزرگی از مستندات حافظه جمعی و تاریخی قوم مغلوب را نابود می کرده است.

حالا هم دو نسخه خطی با عنوان «مثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی » برای درج در فهرست حافظه جهانی پیشنهاد شده به ترتیب تاریخ نسخه، نسخه خطی اول، نسخه خطی به شماره ۴۱ موجود در موزه مولانا در قونیه که به تاریخ دوم رجب سال ۶۷۷ هجری قمری کتابتش پایان یافته است، و دوم نسخه خطی کتابخانه آیت الله مرعشی که کتابتش به خط درویش علی محمد در تاریخ جمعه هفتم رمضان ۸۱۸ هجری قمری به پایان رسیده است. در موضوع ثبت این نسخ و نسخ معتبر قدیمی و ارزشمند مثنوی دیگر مولانا، در هرکجای دنیا که باشد، بحث خود مولانا یا کجائی بودنش یا مباحث کتاب مثنوی یا تمدنی که این اثر را به وجود آورده مطرح نیست بلکه موضوع، خود این نسخه های مهم و محل و شرایط نگهداری آنهاست. پس همۀ مردمانی که مولانا را از خود می دانند و به او علاقه خاص دارند باید خوشحال باشند که نسخه های خطی معتبر قدیمی و ارزشمند و فاخر مثنوی به لحاظ ملاکهای آئین نامۀ مربوط در یونسکو، در هر کجای جهان که باشند، در حافظه جهانی یونسکو ثبت شوند. ما بسیار استقبال می کنیم که نسخه های خطی مربوط به تمدن و فرهنگ و میراث زبان پارسی که در کتابخانه ها یا موزه های دنیا وجود دارند محفوظ بمانند و از طریق ثبت در یونسکو هم به جهانیان بهتر معرفی بشوند. اینکه در جهان امروز نسبت به این مواریث توجه می شود خبر خوبی است. متاسفانه در گذشته غفلت های زیادی صورت گرفت و آثار بسیاری از تمدن ما را دیگران از میان بردند یا در اثر بی توجهی خودمان از میان رفت.

با اینکه موضوع این یادداشت به خود مولانا مربوط نمی شود، مناسب می بینم عرض کنم که این وظیفۀ اهل فضل و فرهنگ است که تلاش کنند تعصب ها و نادانی ها را کنار بزنند و نگذارند آنچه را می باید اسباب تفاهم و همدلی و دوستی باشد، اسباب ایجاد فاصله و کدورت و شکاف میان ملتها بشود. میراث مولانا می تواند همه بشریت را به صلح و دوستی و تفاهم بکشاند. در سال ۲۰۰۶، بنده و سفیر محترم افغانستان و سفیر محترم ترکیه در یونسکو ، با همکاری هم، مدال رسمی مولانا را در یونسکو تاسیس کردیم، و متنی را که هر سه نفر امضا کردیم سند تاسیس مدال شد. می خواهم در اینجا بخش هائی از ترجمه فارسی آن سند را که در سپتامبر ۲۰۰۶ به تصویب شوراي اجرائي يونسکو رسید در زیر بیاورم تا راهنمای ما در توجه به میراث مولانا در سطح جهانی قرار گیرد و نمونه ای باشد که، به جای مناقشات بی حاصل در امور فرهنگی، چگونه می شود همگی با هم به میراث مشترکمان احترام بگذاریم و آن را وسیلۀ تزدیکی بیشتر قرار بدهیم. در آن سند که به امضای سفرای هر سه کشور در یونسکو رسید آمده است: « . . . پيشواي معنوي، متفکر و شاعر نامي زبان فارسي
Prominent Persian Language Poet) ، مولانا جلال الدين بلخي رومي در سال ۱۲۰۷ ميلادي در شهر بلخ (در افغانستان امروزی) متولد شد. او عملا" عمده زندگي خود را در قونيه (در ترکيه امروزي) گذرانيد و در سال ۱۲۷۳ ميلادي در آنجا درگذشت. او يکي از بزرگترين انديشوران و دانشمندان تمدن اسلامي است. وي بشريت را به مثابه يک کل، مورد خطاب قرار مي دهد و مي گويد: " گفتا که بنشناسم من خويش زبيگانه". با اين وجود مردم افغانستان، ايران و ترکيه او را شاعري از آن خود مي دانند. . . . مولانا دوازده سال را به نگارش شش جلد اثر بزرگ خود يعني مثنوي اختصاص داد . . . آثارش به کرات از زبان فارسي (Persian) به زبان هاي ديگر ترجمه ودر سطحي وسيع منتشر شده است . . . . جهان مولانا دنياي انحصار نيست بلکه برعکس به حالت انسان برتر اشاره دارد. انساني که به مرحله کمال رسيده باشد. او کسي را مورد تهاجم قرار نمي دهد و به عنوان انسان کامل و جوياي عشق، حقيقت و وحدت روح بشري، خود را در معرض انديشه همگان قرار مي دهد. . . بنابراين اجازه دهيد با ضرب مدال يونسکو به نام مولانا جلال الدين بلخي - رومي، يکي از بزرگترين شاعران، فيلسوفان و بشردوستان را که متعلق به کل بشريت است، و در ارتباط با هشتصدمين سالروز تولدش در سال ۲۰۰۷، بزرگ بداريم، به اميد به آنکه، اين مدال تشويقي باشد براي آنهائي که به انتشار انديشه ها و آرمان هاي مولوي مي پردازند که در واقع خود به مثابه نوعي انتشار ايده هاي يونسکو خواهد بود.»

این را هم بگویم که: در سال ۲۰۰۵ هم قطع نامه بزرگداشت هشتصدمین سال تولد او تصویب شد. خیلی ها نمی دانند که یونسکو، برای این بزرگداشتها و ثبت ها، نه خودش متولي مي شود و نه متولي تعيين مي كند. اصلاً از نظر يونسكو در اين قبيل امور متولي بودن معنا ندارد. مولانا که یک کالا نیست که صاحب یا متولی داشته باشد. اساساً هدف اين قطعنامه ها و اين رويه در يونسكو وصل کردن است نه فصل کردن. این برنامه ها برای اين است كه ملتها را تشويق كند تا براي شناخت مفاخر ديگر فرهنگها و تمدنها تلاش كنند و يك احساس عام جهاني و بشري مشترك براي شناخت و حرمت اين مواريث برانگيزند و از اين راه ملتها را به هم نزديك شوند. بنابراین، چه بهتر که مردمان ايران و افغانستان و تركيه و تاجيكستان ،که به دلایل تاریخی و فرهنگی به او پیوستگی و دلبستگی خاص دارند، در این راه اهتمام بیشتری بورزند و یکدیگر را یاری دهند. بعلاوه، اگر هر كشور ديگري هم، در هر جاي جهان، براي معرفی و ثبت نسخه های مثنوی که قدمت و ارزش و ضوابط مورد قبول یونسکو را داشته باشند تلاش کند اسباب خوشحالی همه مولانا دوستان در همۀ جهان است، زیرا او شخصیتی جهانی است، و شاهکارهای او که ميراث بزرگ زبان فارسي است نیز جهانی است. اينكه شخصيتي به كدام ملت بيش از بقيه تعلق دارد اصولاً هدف و كار يونسكو نيست. یونسکو که جای بحث های تخصصی تاریخی نیست، اما از جهت علائق فرهنگی، ما افتخار مي كنيم كه تمدن كهن ما فرزندي داشته است كه شايسته آن است كه همه جهان او را از خود بدانند و بزرگ بدارند.

بگذارید آنچه را که قبلا هم به مناسبتی گفته بودم، در اینجا یادآوری کنم و بپرسم که چرا ما بجای اینکه بر سر کجائی بودن مولانا مناقشه راه بیندازیم، در شناخت و معرفی معارفش تلاش نمی کنیم؟ در مورد اينكه مولانا اهل كجاست و از جهت تاریخی به كدام فرهنگ یا تمدن يا سرزمين تعلق دارد واقعياتي وجود دارد كه با سليقه و نظر يا تعصب اين و آن تغييري نمي كند. این کار مورخان است. اما در عالم معنا، از تعصبات و تنگ نظري ها كه بگذريم،‌واقعيت آن است كه كه مولانا يك صداست كه در هر جاي جهان كه بهتر شنيده شود به آنجا بيشتر تعلق دارد. اگر فرضاً كسي در صحراهاي آفريقا يا در دشتهاي سيبري يا در سرزمينهاي دور آمريكاي لاتين يا آمريكاي شمالي يا در جزيره اي دور در اقيانوسيه حرف او را بهتر و عميق تر از مثلا من ايراني بفهمد و هضم كند، آنوقت مولوي در باطن بيشتر از من به او تعلق دارد. مولانا و ميراث او یک پیام است كه بيش از همه به آن گوش و آن دلي تعلق دارد كه او را بهتر بفهمد و بشنود. در عالم معنا، اينجايي يا آنجايي بودن ملاكهاي ديگري دارد. بگذارید از خود مولانا در این باب بشنویم:
گفت بوي بلعجب آمد به من
همچنان كه مصطفي را از يمن
تا پيمبر گفت بر دست صبا
از يمن مي آيدم بوي خدا
از اويس و از قرن بوي عجب
مصطفي را مست كرد و پر طرب


کد مطلب: 362976

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdca0unei49nio1.k5k4.html?362976

الف
  http://alef.ir