توسعه يعني أحکَمَهُ، يعني انباشت دقت در جزييات

یادداشت مهمان:محمدرضاجوادی یگانه*،4اردیبهشت

4 ارديبهشت 1391 ساعت 8:29


مي توان تعاريف گوناگوني در باره توسعه ارائه کرد، و نيز در نظريه هاي متعددي در باره توسعه موجود است. يکي از پرسش هاي هميشگي جامعه شناسي در فهم چرايي و چگونگي توسعه شتابان در مغرب زمين (و فقدان آن در ساير مناطق جهان) بوده است و بر همين سياق، مساله اساسي جامعه شناسي تاريخي ايران، علل عدم دستيابي به توسعه بوده است.

در دو سه سده اخير مساله توسعه و «ترقي» وجهه همت جامعه ايراني بوده، ولي با منطق «زود و زور» تلاش کرده اند که آن را به سرعت به دست بياورند و از «منطق ميانبر» استفاده کنند، راهي که به سرعت بشود اين مسير طولاني را به سرعت طي کرد. به همين دليل هم هست که جامعه ايراني از راه حل هاي «کاملا متفاوت» بيشتر استقبال مي کند. حسن ميانبر آن است که «اگر» پيدا شود، به سرعت همه چيز حل مي شود، ولي «بر اگر نتوان نشست» و از آنهمه راه ممکن، يکي ميانبر است و مابقي کژراهه، و يک ملت چقدر بايد فرصت و ثروت داشته باشد که اينهمه راه را آزمون کند، تا شايد يکي از آنها ميانبر باشد (و اين است که يکي از مشکلات داشتن نفت است).

شايد يکي از علل عدم دستيابي به توسعه را بتوان در نحوه توجه ايران به غرب و تمايز اين نوع توجه با ديگر کشورها دانست. در دوره ناصرالدين شاه، در زماني که همه مي خواستند راهي براي توسعه ايران پيدا کنند، انواع نظريات در «کتابچه غيبي» ملکم خان و «يک کلمه» مستشار الدوله ارائه مي شد و ميرزا حسين خان سپهسالار به عنوان مجري اصلي اين نوع نظريه ها، تلاش داشت تا شاه را به فرنگ ببرد، شايد شاه با ديدن تلاش هاي فرنگيان به خود بيايد و خود باني اصلاحات شود. ناصرالدين شاه سه سفر طولاني چندين ماهه به فرنگ داشت، ولي بيشتر از روزهاي فرنگ، به شب هاي آن علاقه مند شد و اين سفرهاي تفريحي-رسمي کاري از پيش نبرد. خود نيز متوجه اين نکته شده بود و مترصد بود که در سفر بعدي براي آموزش به فرنگ برود (اگر باله و اپرا مي گذاشت). اما پتر کبير (۱۶۷۲-۱۷۲۵) اولين امپراتور روسيه مسير متفاوتي را دنبال کرد. پتر، براي نوسازي همه جانبة كشورش، در ۱۶۹۷ همراه هيئتي بلندپايه براي ديدار پيشرفت هاي اروپا، ابتدا وارد آلمان شد و سپس به هلند رفت. در هلند مدتي در كارخانة كشتي سازي به صورت ناشناس كار مي كرد، بعد از هلند، چهار ماه در انگليس اقامت كرد و به صورت كارگر ساده در يك كارخانۀ كشتي سازي با طرز ساخت كشتي آشنا شد. در همين موقع هيئت هاي روسي در آلمان، هلند، انگليس مشغول استخدام مهندس و تكنيسين و خريد اسلحه و استخدام كارشناس نظامي بودند. (ايران و روسيه در عصر صفوي، علي بيگدلي، ۱۳۸۷)

تجربه پتر تجربه اي بود برآمده از «زندگي» در غرب نه «بازديد» از غرب. و اين همان چيزي که بود که ناصرالدين شاه نداشت. شاهنشاه ايران، حاضر نبود از بلنداي تخت سلطنت به زير بيايد و آنچه در غرب رخ داده را لمس کند و مي خواست تا دستور بدهد که ايران نيز مشابه غرب شود. ماشين چاپ ديد و سفارش داد، و از نظم قزاق هاي روسي خوشش آمد و همان را هم «سفارش» داد. ولي نشد. مشروطه خواهان نيز قانون اساسي بلژيک را به فارسي ترجمه کردند (البته نه ترجمه تحت الفظي، معنا را منتقل کردند)، ولي نشد. چون قرار نيست با copy و Paste کردن، به جايي رسيد. کارگري پتر کبير به او جزيياتي را نشان داد که شاه در سفر رسمي و تشريفاتي به فرنگ هرگز نمي توانست آن جزييات را دريابد.

آنچه غرب را به اين موقعيت در جهان رسانده، انباشت جزييات است، در هر چيز. اصلي در بازاريابي است که مي گويد تمام نکات مثبت محصول را براي مشتري نگو، بگذار مشتري خود برخي از ويژگي هاي آن را کشف کند، در آن صورت، هم بيشتر جذب مي شود و هم رضايت بيشتري خواهد داشت، چون احتمال مي دهد که اين محصول هنوز هم ويژگي هاي مثبتي دارد که من نفهميده ام، و سازنده نيز نگفته است. بسياري از محصولات و ساخته هاي دنياي جديد در مغرب زمين (از يک موضوع علمي يا محوطه درخت در پياده روي کنار خيابان)، از همين رويه پيروي مي کنند. وقتي بررسي مي کني، مي بيني که روي همه جزييات آن کار شده است، و به تدريج کامل شده، و اين رويه چندين سده دنبال شده است و اکنون تمدن غرب حامل انباشت عظيمي از دقت و اتقان در جزييات در همه چيز است.

براي جامعه اي که هر چه بلندپروازتر، بهتر؛ بهتر است که از بلندا به زير بيايد و اندکي نيز به آنچه در کنارش مي گذرد، بنگرد. به قول سعدي: تو در اوج فلك چه داني چيست/ كه نداني كه در سراي تو كيست. کلان بيندشيد ولي خُرد عمل کند.

براي فهم اين مساله، نيازي نيست که دوباره يک نظريه تازه ترجمه شده يا کشف شده غربي را گرفت، و «طرحي» نو در انداخت، هر چند توجه به آنهم ضروري است. ولي براي شروع، مي توان آنقدر از تجربه تاريخي ايران گفت که کفايت کند.

شيخ ابوسعيد ابوالخير براي وعظ به مجلسي پا نهاد. ازدحام مريدان و علاقمندان، جايي براي ديگر مشتاقان سخن شيخ باقي نگذاشته بود. يکي از مريدان ندا در داد که خدا رحمت کند هر که را برخيزد و قدمي پيش نهد تا جا براي ديگران باز شود. شيخ از فراز منبر به زير آمد و عزم خروج کرد. مريدان با تعجب به پرسش نشستند که چه شد؟ آنگاه شيخ فرمود، هر آنچه را مي خواستم بگويم، اين مرد گفت: «خدا رحمت کند هر که را برخيزد و گامي فراپيش نهد». و داستان بهرام گور و آن دخترک گاو بر دوش که اکنون از کتاب هاي درسي حذف شده است که «کار نيکو کردن از پر کردن است».

پيدا کردن راه دشوار نيست، انجام دادن آن است که دشوار است. و به تعبير داستايوسکي، براي برخي جان دادن در راه وطن آسان تر است که چند سال زحمت کشيدن براي آن. معماري عظيم و بناي آسمان­ساي سهل ­الوصول تر است تا کاشي کاري يک گنبد مسجد. آن يکي با پول و تبلغيات به سرعت ايجاد مي شود و اين محصول کار قوام الدين شيرازي است در صحن مسجد گوهرشاد در ششصد سال پيش، که هنوز ما از ساخت مشابه آن عاجزيم، و رنگ کاشي هاي جديد بعد از چند سال عوض مي شود و «افسوس که اين مزرعه را آب گرفته» و «آنچه آن پير فرو هشت جوانان خوردند/ گله را گرگ ندزديد، شبانان خوردند. بس که خميازه گران گشت وضو باطل شد/ جاده هم از نفس خسته ما منزل شد».

اين است که هنوز بيشتر مي توان به اميرکبير اتکا کرد تا سپهسالار، چون امير بر آن ميراث کهن و خِرد ايراني تکيه داشت و ديگري بر دانشي که بومي نشده بود و دروني نشده بود.

و چقدر ما در ادبيات ديني خود بر اين مساله تاکيد داريم و از آن غافليم. در داستان ذوالقرنين (سوره کهف، ۹۳-۹۷) بر جزييات ساخت سد تاکيد شده است: «آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا»

امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: پـيـامـبر خدا (صلي الله و عليه و آله و سلم) پايين رفت تا سعد بن معاذ را در لحد گذارد و روى آن خشت بچيند و مرتب مـى فـرمـود: «سنگ بده، گل بده» و با آنها درز خشتها را پر مى كرد. وقتى كار تمام شد و روى لحد خـاك ريـخت و قبر را هموار كرد، فرمود: «اني لاعلم انّه سيُبلي و يَصِلُ اليه البلاءُ، و لكنَّ الله يحبُّ عبداً اذا عمِلَ عملاً أحكمهُ» «من مى دانم كه بزودى قبر اين فرسوده و خراب مى شود, اما خداوند دوست دارد بنده اى را كه چون كارى انجام دهد، آنرا نيکو انجام دهد». (ميزان الحکمه ج ۹ ص ۴۰۷۶) و در روايتي شبيه به اين، رسول اکرم(ص) مي فرمايد: «إِنَّ اللهَ تَعَالَي يُحِبُّ إِذَا عَمِلَ أحَدُکُم عَمَلاً اَنْ يُتِقنَهُ» «خداوند تعالي دوست دارد که هر گاه فردي از شما کاري کند آن را محکم و بي عيب انجام دهد.». (نهج الفصاحهO، ۷۴۶)

پس از جنگ بدر نيز، پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) دستور داد شهداي مسلمان را در قبر مي گذاشتند و فرمود: «قبرها را در يک رديف قرار دهيد و دقت کنيد که ظاهر قبرها خوب و زيبا باشد»، يکي از مسلمانان گفت : اي رسول خدا(ص)! اگر ظاهر قبرها خوب و زيبا نباشد، تصور مي کنيد که شهيدان را ناراحت کند؟ پيامبر (ص) در پاسخ فرمود: «آنها را ناراحت نمي کند، زندگان را ناراحت و اندوهگين مي کند، زيرا مشاهده يک قبر زشت و ناموزون ، يکي از مناظر غم انگيز است.») پيامبر اكرم (صلي الله و عليه و آله و سلم) مي فرمايد: «يا ايها الناس اقيموا صفوفکم و امسحوابمناکبکم، لئلا يکون فيکم خلل و لاتخالفوا فيخالف الله بين قلوبکم الا و اني أراکم من خلف» «اي مردم صفهاي (نماز جماعت )را منظم و مساوي کنيد و دوش به دوش بايستيد، تا فاصله و جدايي ميان شما نيفتد ونامرتب نباشيد که خداوند دلهاي شما را از يکديگر دور گرداند و بدانيد که من شمارا از پشت سر مي بينم که چگونه نظم را در صفهايجماعت برقرار مي کنيد. » (ثواب الاعمال ، ص ۵۲۰؛ به نقل از محمدي اشتهاردي)

نگاهي به کتاب سنن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) تاليف علامه طباطبايي نشان مي دهد که آن حضرت تا چه اندازه در جزييات اعمال خود دقت داشتند، در هر چيزي، در آداب نشست و برخاست و راه رفتن، در نوه نگاه کردن به ديگران، در نامگذاري وسايل و حيوانات و اسلحه خود، در نوع پوشش خود، در آداب غذا خوردن و... حتي ستون هاي مسجد کوچک مدينه (مسجد النبي) نيز هر يک معرف کاري بود. از جمله آن­ها ستون تهجد که جايگاهي ويژه براي عبادت شبانه پيامبر (ص) داشت و ستون وفود از ستونهاي ديگر بود که جايگاهي ويژه براي ملاقات پيامبر (ص) با هياتهاي نمايندگي بود.
* عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
mrjavadi.com


کد مطلب: 152043

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcc0iqs12bqpx8.ala2.html?152043

الف
  http://alef.ir