خودمان قربانی دعواهای خودمان

بخش تعاملی الف - سهراب زند، 31 مرداد 93

31 مرداد 1393 ساعت 7:12




می گویند که احساس خوشبختی و نگون بختی همیشه کاری به واقعیت خارجی ندارند، بلکه باید احراز شوند و این دو امری احرازی هستند. به عبارت دیگه می شود کسی در عالم واقع خوشبخت باشد اما قضاوتش از خود این باشد که آدم بدبختی است. یا برعکس. مثلا به کسی خبر می دهند که در فلان آزمون استخدامی فوق العاده مهمی که سال ها برایش زحمت کشیده و برنامه ریزی کرده است بالاخره پذیرفته شده است. آن فرد احساس خوشبختی فراوانی می کند و به هر کس می رسد سلام و احوال پرسی گرمی دارد طوریکه همه می فهمند که او بسیار خوشحال است در حالیکه هم خبر اشتباه است، هم ساعتی پیش خانۀ وی آتش گرفته و خانوادۀ وی در این حادثۀ هولناک جان باخته اند.

ولی آن فرد بخت برگشته و بی خبر، در حالیکه جنازۀ عزیزانش در کاور برای انتقال به سردخانه قرار می گیرد نیشش تا بناگوش باز است و برای اطرافیانش از سر سرحالی و خوشبختی کاذب، نمک می ریزد! برعکس اش هم هست، فردی با چک های برگشتی منتظر زندان رفتن است و وقوع یک آبرو ریزی، همچنین فرزند بیمارش گوشۀ بیمارستان با حالی وخیم با مرگ دست به گریبان است، شدیدا احساس بدبختی دارد. بی خبر از اینکه در بانک برندۀ پول هنگفتی شده است، فرزندش هم مداوا شده و مشکلاتش حل گردیده است اما طرف بی خبر از همه جا با چند قرص خودکشی می کند! یعنی واقعیت در احساس خوشبختی یا عدم آن، اثری نداشت.

نوع نگاه ما خوشبختی را تفسیر می کند. مثلا ممکن است چیزی که ما بد یا خوب می دانیم بخاطر غفلت از حقیقت و بی اطلاعی برای ما اینگونه به نظر برسد.

اما به نظر می رسد قضاوت ما راجع به بدی یا خوبی شرایط موجود هم به این مسأله باز می گردد که ما با واقعیت فاصله گرفته ایم.

با توجه به نظرات منتشر شده در یادداشت"انقلاب نمی کردیم پیشرفته تر بودیم؟!" و با توجه به سوالات و درد دل های متعدد و بیشمار مردم که بارها و بارها دیده و شنیده ایم، به نظر می رسد ما دیر به آن هدفی که باید برسیم می رسیم.

خلاصۀ یادداشت این بود که روندی که قبل از انقلاب حاکم بود به پیشرفت کنونی منجر نمی شد چرا که حاکمیت به هیچ وجه استقلال سیاسی و اقتصادی نداشت، همچنین مردم تأثیری در سرنوشت خود نداشتند و نظارت افکار عمومی به پشیزی محاسبه نمی شد. مستشاران متعدد و بی شمار غربی گردانندگان صنایع مهم ما بودند و ما نقشی بدلی در منطقه ایفا می نمودیم. توسعه اگر بود مستقل نبود و وابستگی روند منفی ایجاد می نمود و آسیب پذیری و بی اهمیتی آن مهم بود.

غیر از آنکه با توجه به بضاعت و دشمنی های سرسختانه و بی شمار داخلی و خارجی، امروز پیشرفت قابل توجه ما چشم جهانیان را خیره نموده است. و البته با همۀ کاستی ها و سوء مدیریت ها که به رفتار غیر اسلامی و غیرعقلانی ما باز می گردد، امید دشمن که فلج کردن چرخ اقتصاد و امنیت این کشور بود را تا به حال به گور فرستاده ایم و این یعنی ایرانی مقتدر که در سایۀ باور انقلابی و اسلامی ایجاد شده است. این نظام با کمک بخشی از مردم ایثارگر مشکلات بی شمار را پشت سر گذاشت و امروز به توسعه ای خارج از حد تصور ناظران خارجی دست یافته است.

بعد افرادی نظر دادند و تمام بدبختی ها را به گردن انقلاب و نظام انداخته، و عوامل دیگر را نادیده گرفته و چشم بر واقعیات بستند، مثلا تعداد زیادی از نظرات، مهاجرت به شهرها که محصول اصلاحات ناپختۀ ارضی شاه که شوک عجیب مهاجرت به شهرها را در پی داشت را به بعد از انقلاب نسبت دادند! عده ای هم از روی جدی یا شوخی ما را با کرۀ جنوبی و امارات مقایسه کردند و مثبت های فراوان نصیب خود ساختند. عده ای پیش رفت ها را مرهون زمان دانستند و مقایسۀ دوران فعلی با زمان پهلوی را ظالمانه خواندند.

مطالب متعدد دیگری هم بود که باید برای هر کدام به بحث و فحس مفصل نشست که فارق از آن نشان می دهد که ما در بیان واقعیات چقدر بد عمل کرده ایم که هنوز مردم نمی دانند جریان آب و برق مجانی چه بود؟ این در حالی است که عدۀ زیادی از دلسوزان ظاهری دائم به دعواهای پرسپولیسی- استقلالی سیاسی مشغولند و نزد افکار عمومی اصل انقلاب مرتب در حال آسیب خوردن است. باید آقایان تندرو و مدعی خون شهدا عبرت بگیرند که در میان نزاع سیاسی کاری کردیم که افتخارات انقلاب اینگونه محو شود که در نظری ذیل یادداشت کسی بگوید یک پیشرفت بخاطر انقلاب را بگویید! بعد صدها تأیید از جوانان ما بگیرد. این لگدمال کردن خون شهدا است. یک جلسه شد که به سخنرانی بروید و بجای عقده گشایی های سیاسی و تخریب به نسل های بعد بگویید بعد از جنگ دشمنان مانند لاشخور بر سر جسم این کشور انتظار فروپاشی اقتصادی داشتند اما این آرزو را به همت مسئولین و مردم به گور بردند؟

یک بار شد بگوئید آفرین به مدیریت فلان دوره و فلان دوره که اینگونه شد و اینگونه شد؟ آفرین به مدیریت فلان غائله وو فلان بحران و فلان فاجعه؟

هر جا نشستید کوته فکرانه امام و رهبری را استثناء کردید و سرتا پای مسئولین کشور شدند خائن یا در جنگ، یا در قطعنامه، یا در مک فارلین، یا در سازندگی، یا در اصلاحات، یا در عزل منتظری یا در تعیین رهبری و... لیست بیشماری که هر روز بر تعداد و حجم آن به راست و دروغ افزوده می شود.

غافل از اینکه جوانان ما نه تنها قادر به دفاع از انقلاب نیستند بلکه خود پر از شبهات پاسخ نداده و دلسرد کننده هستند. آفرین به این پاسداری از انقلاب! حساب ما و شما باشد به قیامت و داوری همان شهدا که به همه را با آن حمله می کنید و همگام با دیگران می گویید انقلاب نمی کردیم پیشرفته تر بودیم!

اما بعد
شکی در اصل پیش رفت ایران بعد از انقلاب نیست، از خورد و خوراک و پوشاک متوسط مردم گرفته تا کیفیت مسافرت و جاده ها و مدرسه ها و آب و برق و گاز و تلفن و بهداشت و تحصیل و....بحث بر سر میزان آن است. باید پذیرفت که زمان آبستن سه وضعیت است:

رشد، سکون، عقب گرد.

هیچ تضمینی وجود ندارد که گذر زمان بستر رشد و توسعه باشد. کشورهایی هستند که سابق بر ما انقلاب کرده اند و رشدشان فوق العاده ضعیف بوده است مانند کوبا.

غیر از اینکه رشد و توسعه نسبی است. یعنی ممکن است جامعه ای با توجه به تمام امکانات دخیل در رشد، حتی اگر جلوی رشد منفی را بگیرد شاهکار کرده باشد و جامعۀ دیگر با توجه به بضاعت بالایش اگر ده برابر رشد کند بسیار ضعیف عمل کرده باشد، بلکه باید مثلا چهل برابر رشد می کرد.

مقایسۀ بضاعت ایران و تعداد و کیفیت سال های پس از انقلاب، یعنی سال هایی که برای ثبات یک نظام احتیاج است که به جنگی ویرانگر و طولانی گذشت، سال هایی که به نهادینه کردن جریان های سیاسی و مدیریتی و... گذشت و سال هایی که به آرام کردن غائله های مختلف قومی و حزبی گذشت، نشان می دهد ما در کجای راه هستیم و نسبت به آن چه دست آوردهایی داشته ایم.

تا سخن از بضاعت کشور می شود همه یاد نفت می افتند و منابع طبیعی ایران، هیچ کس به این فکر نمی کند که همین نفت و تنبلی ناشی از آن چقدر ملت ما را ضعیف کرده است. در دهۀ پنجاه چه بلایی بر سر اقتصاد متزلزل پهلوی آورد. جالب است در یکی از نظرات منتشر شده عزیزی از پرداخت پول نفت به مردم سخن گفته است که مثلا سهم هر کس انقدر می شود و مثبت های فراوانی هم دشت نموده است! این یعنی مشکل ما انقلاب نیست. معنایش این است که با این مدل نظر، ما باید توسط همان احمدی نژادها و تفکرات مشابه مدیریت شویم!

انقدر ناپختگی در بدنۀ فکری برخی از ما که هنوز پرداخت پول با ما به ازای صفر، (بعد از فاجعۀ پرداخت غلط یارانه ها در اقتصاد و بلای ویرانگری که زدودنش از چهرۀ اقتصاد ده ها سال طول می کشد) هنوز آرزوی بخش زیادی از جامعه ما است! بعد هم از انقلاب طلب کار هستیم. بعد به صورت عجیبی خود را با کرۀ جنوبی مقایسه می کنیم که مقایسۀ مردم ما در مصرف، ساعت کار مفید، سرانۀ مسکن، نظم اجتماعی و رعایت قانون و... با مردم کرۀ جنوبی به طنزی تلخ شبیه است. بخشی از ما هنوز منتظر پول مجانی هستیم و کار نکردن، در عین حال ژاپن و کرۀ جنوبی و مالزی را مثال می زنیم! بسیاری از ما ماهی چند میلیون درآمد داریم و بعد در صف، نفر اول برای دریافت سبد رایگان کالا و ثبت نام یارانۀ چهل و پنج هزار تومانی همدیگر را هل می دهیم!

برای بسیاری از ما عبور از ورود ممنوع آسان تر و بی عیب تر از داخل یخچال عمه و خاله سرک کشیدن است.

برای بسیاری از ما پارتی داشتن و کارهایمان را از راه خلاف قانون به سرانجام رساندن افتخار است نه ننگ. برای بسیاری از ما تخریب چند آدم غایب و تهمت زدن های خلاف قانون در مناظرۀ زندۀ تلوزیونی در مقابل دیدگان میلیون ها نفر نه تنها موجب رسوایی و ننگ نمی شود، که رأیمان را بالا می برد.

برای بسیاری از ما دروغ گفتن نه در حد فاجعه بلکه در حد یک خالی بندی بامزه یا زیرکانه و کار راه انداز، قبح دارد.

بسیاری از ما هنوز فرهنگمان کتبی نشده و شفاهی است. همان میگن های معروف و نظردادن ها و قضاوت های قاطع هر فرد با هر میزان سوادی در مورد تمام موضوعات تخصصی، بجای مطالعه و استنادهای علمی و گفتن نمی دانم در صورت ندانستن، مانند بسیاری از نظرات دوستان که معلوم بود حتی چند خط اول یادداشت مذکور را هم نخوانده اند و به سرعت دنبال نقد تیتر هستند! حزب اللهی و غیر آن هم ندارد بپذیرید که خیلی اهل مطالعه نیستیم.

و بالاخره از همه مهم تر برای بسیاری از ما انتخابات یک مسابقه برای پوز یکدیگر را به خاک مالیدن است! یعنی سرنوشت سازترین تصمیمات، مجلس و دولت و شوراها از میان رأی هایی حاکم می شود که انگیزۀ اصلی آن نفی و سلب است نه اثبات.

مملکت هشت سال گذشته می توانست در ید هاشمی باشد، در ید قالیباف یا لاریجانی باشد در ید معین و کروبی باشد یا در ید احمدی نژاد یا مهرعلیزاده، ما خودمان انتخاب می کنیم سرنوشتمان را هشت سال بدهیم در دست احمدی نژاد. مجلس می تواند در ید امثال کوچک زاده باشد در ید امثال علی مطهری باشد و یا در ید دیگران باشد. دوره های چهار ساله و هشت سالۀ سرنوشت ملت، بیشتر با رأی های سلبی برپا می شوند نه اثباتی، لذا نه پایدارند نه اصولی. یعنی اگر مطمئن شویم فلانی بهتر است چون می خواهیم رو کم کنیم به طرف مقابل رأی می دهیم. بعد هم با خراب شدن امور یقۀ انقلاب را می گیریم.

آمار طلاق چقدر ربط به انقلاب دارد، چقدر ربط به لوس تر شدن نسل به نسل ما دارد؟ نمی شود گفت اقتصاد تأثیر ندارد اما این همه زوج که طلاق نمی گیرند وضع اقتصادیشان از آن ها که طلاق می گیرند بالا تر است؟! زن دنبال دل خودش، مرد دنبال دل خودش، پس ایثار و تلاش و ساختن خود کجای قصۀ زندگی ما قرار دارد؟

کاش فقط یک بار بجای اینکه از پدر و مادر، استاد، دولت، نظام و انقلاب و همۀ عالم غیر از خودمان بنالیم، حضرت عباسی از خودمان شاکی باشیم و ببینیم خودمان چه کاره ایم و چقدر تلاش هدفمند، مفید و به موقع داشته ایم؟ چقدر زمانی که باید تن به درس و کار و اخلاق می دادیم تنبلی کرده ایم و برای آینده چه فکری داریم؟

انقلاب یک بستر است یک راه است ما هم امروز- فردا سکان داران خرد و کلان آن هستیم، همین مردم، همین ما امروز یا فردا می شوند گردانندگان این کشور و انقلاب. از کاسب جماعت تا وزیر و وکیل. اگر کارها را به ما بسپرند، چند درصد می توانیم موفق باشیم؟ چقدر امانت دار؟ یا چقدر کاربلد؟

واقعیت این است که ما خیلی چیزها داریم اما بی خبر از خوشبختی هایمان هستیم و یاد گرفته ایم مرتب بدبختی ها را مرور کنیم یا در ذهنمان بدبختی خلق کنیم. امروز ما در خاورمیانه ای که نا امنش برای غربی ها امن تر است. امنیتی پایدار داریم در حالیکه مستقل هستیم. سرنوشتمان در دست خودمان است. این میدان، بجنگیم برای اصلاحات اصولی، البته اول از خودمان شروع کنیم بعد جامعه...


کد مطلب: 238778

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdccm4qi42bq1m8.ala2.html?238778

الف
  http://alef.ir