مهدور الآبرو
محسنحسام مظاهری، 14 تیر 92
14 تير 1392 ساعت 12:06
چند روز پیش کتابی به نام "اعتراف سبز" منتشر شد که مجموعهای است از مطالب وبلاگی درباره انتخابات 88.
ناشر کتاب جبهه فرهنگی انقلاب و نشر معارف است.
متاسفانه در این کتاب بدون اجازه صاحبان وبلاگها ـ که «شورشیان سبز و مخالفان دکتر احمدینژاد» نامیده شده اند ـ مطالب از آرشیوشان برداشته شده و کتابسازی شده است. نویسنده این یادداشت و دو یادداشت وبلاگیاش هم جزو قربانیان این ماجرایند.
ظاهرا به پیگیری حقوقی امیدی نیست. متنی که با هم می خوانیم به بهانهی این اقدام و البته بیشتر با دغدغهی جلوگیری از تکرار رفتارهای مشابه نوشته شده است. شاید این صدا به گوش کسی رسید.
• چه نسبتی بین امر اخلاقی و نشر مطلب در فضای مجازی وجود دارد؟
• آیا بازنشر مطلبی که یک فرد در صفحهی شخصیاش در نت منتشر کرده، آنهم برای مخاطبین محدود خودش، در یک رسانهی رسمی (مثل روزنامه و کتاب) عملی «اخلاقی» است؟
• مالکیت معنوی و مادی مطالب افراد روی نت متعلق به کیست؟
• آیا انتشار مطلب در فضای نت، با این فرض که این فضا، محیطی آزاد و دردسترس همهگان است، سبب سلب مالکیت صاحب مطلب از آن میشود؟
*
معمولاً وقتی چیزی برایمان مهم میشود که مبتلایش میشویم. این سئوالها در این چند روز برای من مهم شدهاند و به آنها فکر میکنم. دلیلش هم دو اتفاق ـ شاید به ظاهر کوچک ـ است که برایم رخ داده؛ هر دو در همین چند روز گذشته. یکی بازنشر «پستِ» کوتاهی که در صفحهی فیسبوکم و در پاسخ به کامنت یکی از دوستان گذاشته بودم، در یک سایت خبری بهعنوان «یادداشتی از» من! و دومی و عجیبتر، بازنشر دو مطلبی که در جریان انتخابات ۸۸ و حواشی آن روی وبلاگم گذاشته بودم، اینبار در قامت یک کتاب! آنهم اولاً بدون اجازه و اطلاع خودم، دوم با ذکر نامم، و سوم و بدتر از همه بهصورت مغلوط و ناقص و دستکاریشده.
طبعاً هیچکدام این دو اتفاق خوشحالم نکرد و بعد از مواجهه با آنها احساس توهین و تجاوز به حریم شخصیام را داشتم (و دارم). فکر کردم چرا باید مسئولین آن سایت و تدوینکنندگان آن کتاب به خودشان اجازهی این کار را بدهند؟ چرا بدون کسب اجازه از من که صاحب و علیالقاعده مالک آن مطالب هستم این کار را کردهاند؛ کسب اجازهای که کار سختی نبود.
فرض دشمنی و عداوت شخصی مسببان این دو اقدام اهانتآمیز و غیراخلاقی هم موضوعیتی ندارد. مسئولین آن سایت خبری را گرچه مستقیماً نمیشناسم، اما از طریق همین فضای وب، با دیدگاههای مدیر آن سایت کمابیش آشنایی دارم. کتاب مذکور هم در «دفتر مطالعات جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی» تهیه و تدوین شده؛ بعضاً دوستانی که آنجا هستند را میشناسم و گرچه در موارد بسیاری با هم اختلاف نظرهای جدی داریم، ولی آنهایی که من میشناسم، افراد دغدغهمند و سالمی هستند. ناشر کتاب هم «نشر معارف» است که ناشر محترمی است. اگر این شناخت را هم نداشتم، باز دلیلی برای فرض دشمنی و عامدانهبودن این «آزاررسانی» نبود. پس چه دلیلی آنها را به چنین اقدامی کشانده؟
در پاسخ به این سئوال، به نظرم دو دلیل یا دو جنس دلیل میتوان تصور کرد:
پاسخ اول
اول اینکه این اختلاف به تفاوت در فهم و تعریف و تفسیر فضای مجازی برمیگردد. یک تعریف این است که فضای وب با فضای رسمی و حتا دیگر رسانهها تفاوتهای مهمی دارند و ازجملهی آن تفاوتها «غیررسمی»بودنشان است. این محیطها خصوصاً شبکههای اجتماعی بهگونهای طراحی شده که کاربران در آنجا احساس آزادی بیشتری دارند و برای همین معمولاً میان رفتار و زبانشان در این محیطها با رفتار و زبانشان در فضای رسمی تفاوت میگذارند. و از آنجا که این تفاوتگذاری آگاهانه و عامدانه و بادرنظرگرفتن امکانات این محیطها ازجمله امکان محدودسازی مخاطب و... صورت گرفته، کسی حق استفاده از مطالب و منشورات کاربران در این محیطها را در محیط خارج و رسمی ندارد؛ بهجز خود کاربر. تخطی از این قانون نانوشته، یعنی نادیدهگرفتن حق شخصی کاربران در مدیریت محیطی خصوصی خود و پایمالکردن حقوق اشخاص و در مفهوم دینیاش ضایعکردن حقالناس.
اما تعریف دیگری هم هست که معتقد است این احساس آزادی، اساساً کاذب و بیمورد است. فضای وب، یک فضای عمومیِ آزادِ همهگانی است که محدودیتی را برنمیتابد و وقتی کاربری چیزی را در آن منتشر کرد، عملاً از خود سلب حق مالکیت کرده. مثل مرغی که از قفس رهاشده و در طبیعت و طبق قاعدهی تنازع بقا، هر بلایی ممکن است سرش بیاید.
این درهرحال اختلافنظری است که با بحث و گفتوگو امکان حلشدنش هست.
پاسخ دوم
اما پاسخ دوم قابل تصور، اساساً رویکرد دیگری دارد و ناظر به اخلاق سیاسی جدیدی است که در سالهای اخیر بهویژه در بین لایههایی از جوانان دغدغهمند و انقلابی و البته تندرو، شیوع یافته است. و آن ترجیح امر سیاسی بر امر اخلاقی و حتا امر دینی است. طبق این رویکرد، مشابه آنکه در احکام، برخی افراد خارجشده از دین (مرتدین) حکم «مهدور الدم» مییابند، در دنیای سیاست هم افراد خارجشده از صف انقلاب و نظام، «مهدور الآبرو» میشوند! به مجرد اینکه فرد از دایرهی خودیها خارج میشود و به صرف اینکه مخالف ما یا اصلاً مخالف نظام فکر میکند، پس آبرویش هم هدر است. پس دیگر حق استفاده از هیچ حقی را ندارد. و میتوان با او بیرون از دایرهی اخلاق اسلامی و قواعدی مثل «آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم مپسند» و... برخورد کرد. هیچ مرزی هم نیست. حفظ نظام، گاه حکم میکند در اتاق خواب مخالفین هم شنود بگذاریم، هارد کامپیوتر شخصیشان را شخم بزنیم، تلفنهای خصوصیشان را شنود کنیم، احیاناً در پروندهی اطرافیان و بستگانش تجسس کنیم و خلاصه به هر دستاویزی متوسل شویم تا مخالف و منتقدمان را در روز مبادا بیحیثیت کنیم. این یعنی تعریف این جماعت از حفظ انقلاب و نظام.
این آن لبهی پرتگاه خطرناکی است که جریان حزباللهی و انقلابی بر سر آن ایستاده: مرز اخلاق در فعالیت سیاسی. یکی از دغدغههای شخصی این چندسالهی من همین است که میبینم متأسفانه برخی دوستان که اغلب هم به یک گرایش سیاسی خاص منسوبند، از فرط غرقشدن در سیاست و افراط در کار سیاسی، عملاً بسیاری از مرزهای اخلاقی و شرعی را زیر پا میگذارند تا بهزعم خودشان دشمن را سرکوب کنند و به انقلاب خدمت برسانند! بهکاربردن تعابیر زشت و رکیک ـ که بعضاً حتا مشمول حکم شرعی «قذف» هستند ـ دربارهی مخالفان خود یا آنها که سلیقهی سیاسی متفاوتی دارند حتا گیرم که برانداز و ضدانقلاب باشند، و افشاگری و پردهدری دربارهی آنها و خانوادهشان و موارد بسیار دیگر از جنس همین به درهافتادنهاست. حرف حالا هم نیست. چهار سال پیش در وبلاگم نوشتم:
«امروز جای حلقههای مطالعاتی و سخنرانیها و مناظرههای نظری و دورهها و طرحهای آموزشی و نشریات نظری و مؤسسات و نهادهای پژوهنده را جلسات و سخنرانیهای حاد و تند و افشاگرانهی سیاسی و فهرست رنگووارنگی از سایتهای خبری و گروههای مجازی و تشکلهای نوپدید یکشبه گرفته که از موضع قدرت، به هر دستاویزی برای مغلوبکردن حریف و رقیب و بهلجنکشاندناش متوسل میشوند و در این راه کمتر به قواعد اخلاقی، دینی و عرفی پابند میمانند. بهجای اهل فکر و اندیشه، تریبون دانشگاهها و حوزهها اغلب دست جماعتی افتاده که اگر مُشتی اطلاعات پشتپردهای بیارزش را ازشان بگیری، دیگر حرفی برای گفتن ندارند. جماعتی که از «اطلاعاتی«بودن ارتزاق میکنند و نانشان در بیآبروکردن دیگران (مخالفان) به هر قیمتی و افشای اسرار پیدا و پنهان و اتهامزنی و صدور حکم در غیر دادگاه است».
و نوشتم:
«این وضعیت نامطلوبی است که من بسیار از آن احساس خطر میکنم و از فرجامش، بیش از همه برای جوانان همنسل خودم، برای بچهمذهبیها و دینباوران، بیمناکم؛ به همان اندازه که به اصلاح و تغییر در آن چندان امیدی ندارم.»
شخصاً ترجیح میدهم و امیدوارم انگیزهی مرتکبان این بیاخلاقی و ناشران کتاب مذکور، از جنس پاسخ اولی باشد نه دومی.
پینوشتها:
۱: کتاب مذکور، مجموعهای از یادداشتهای وبلاگی و حتی کامنتهای مطالب برخی از وبلاگنویسان است که تدوینکنندگان کتاب به آنها صفت «شورشیان سبز و مخالفان دکتر احمدینژاد» دادهاند! زحمت copy و paste و البته دستکاری و چسب و قیچی مطالب را دفتر مطالعات! جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی کشیده و زحمت انتشارش در قالب کتاب را هم متأسفانه «دفتر نشر معارف»!
۲: بهعنوان یکی از افرادی که بدون اجازه و با دستکاری و تغییر، مطالبشان در این کتاب بازنشر داده شده، اعلام میکنم که شرعاً ازین کار رضایت نداشته و ندارم. انشاءالله که این افراد علاوه بر پاسخهای نظری و توجیهات سیاسی، برای قیامتشان هم پاسخی آماده کرده باشند.
۳: خدا رحمت کند پدر و مادر کسی که این واژهی «کاسبین فتنه» را اختراع کرد.
کد مطلب: 191996
آدرس مطلب: http://alef.ir/vdccosqse2bqoo8.ala2.html?191996