تهران، عروس سه داماد

رضا مهريزی*، 10 اسفند 91

10 اسفند 1391 ساعت 11:44


بیش از ۲۳۰ سال از زماني كه آقا محمدخان قاجار درسال ۱۲۰۰ هجري قمري تهران را رسما به پايتختي خود برگزيد، مي گذرد.

آقا محمدخان پس از برانداختن مخالفان خود در نوروز ۱۲۰۰ هجري قمري كه مصادف با يازدهم جمادي الآخر بود، در تهران پادشاهي خود را اعلام كرد. بنا به گفته محمد جواد مشكور در كتاب «تاريخ ايران زمين» ص ۳۲۳: «وي در آغازِ كار شهر استرآباد را براي تختگاه خود برگزيد ولي هنگامي كه غرب ايران را به تصرف در آورد، دريافت كه اين شهر دورافتاده براي مركزيت چنين كشوري مناسب نيست و به همين جهت تا مدتي شهر ساري را به عنوان پايتخت اختيار كرد؛ ولي معلوم شد كه اين شهر هم بي تناسب است. سرانجام در سال ۱۲۰۰ كه پادشاهي خود را اعلام كرد مقر سلطنت خويش را تهران قرار داد. براي اينكه آن شهر از استرآباد و محل ايل قاجار زياد دور نبود و بعلاوه آقا محمدخان مي توانست از تهران بهتر مواظب اعمال كشور روسيه باشد.»

از همين زمان است كه تهران، كه تا پيش از اين شهري كوچك و گمنام بوده است، به مهمترين شهر ايران تبديل مي شود. شهري نه چندان ريشه دار و با اصالت، به مركزيت يكي از كهن ترين و با اصالت ترين تمدن هاي جهان بدل مي شود.

شايد در ميان كشور هاي باستاني جهان ايران تنها كشوري باشد كه پايتختي در شان فرهنگ و تمدن خود ندارد.  براي مثال، كشور كهن چين، با پايتخت باسابقه اش، پكن، نامبردار است يا كشوري چون هند با پايتختش دهلي شهره آفاق است. همچنين است كشور مصر و مركز كهنش قاهره و يا ايتاليا، وارث امپراطوري روم،‌ با شهر رم،‌ يا يونان و پايتخت بسيار با اصالتش آتن و... در اين ميان تنها ايران است كه پايتختي در خور نام بزرگش ندارد و متاسفانه قديمي ترين آثار تاريخي پایتختش، تهران، حداكثر قدمتي چند صد ساله دارند.

البته در تاريخ، ايران چون ديگر كشورهاي کهن، پايتختي ثابت نداشته است؛ از بامداد تاريخ ايران شهرهاي متعددي عهده دار پايتختي آن بوده اند. از فارس در زمان هخامنشيان و تیسفون در زمان ساسانیان گرفته تا عصر صفوی که خود به تنهایی سه پایتخت اختیار کرد: تبريز و قزوين و اصفهان و مشهد در زمان افشاريه، شیراز در عصر زنديه و سرانجام تهران در سه دوره قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی.

به هر روي آنچه مطالعه تاريخ ايران به ما نشان مي دهد اين است كه مهمترين ملاك انتخاب يك شهر به پايتختي در ایران مساله كليدي "امنيت"، خواه امنيت داخلي و خواه امنيت خارجي، بوده است. البته این مساله خاص ایران  نیست بلکه در هر کشوری و برای هر حکومتی مساله نخست، حفظ امنیت پایتخت به مثابه مرکز ثقل حاکمیت است.

در خصوص تهران نيز اوضاع همين بود. در واقع تهران به دليل نزدیکی به محل ايل قاجار به پايتختي سلسله قاجار برگزيده شد و البته دین خود را نیز به این سلسله ادا كرد و در بيش از يك قرن كه تمام دنيا در حال دگرگوني بود حاشيه امني براي اين حكومت ایجادکرد. اگر چه نمي توان نقش بازرگانان و نيز علماي شهر را در انقلاب مشروطه و نهايتاً سقوط قاجاريه منكر شد. اما اين اتفاقات گريزناپذير بود و چه بسا اگر شهر ديگري جز تهران پايتخت بود – مثلا تبريز و يا اصفهان – قطعا همين مقدار هم به اين سلسله وفا نمی کرد. كما اينكه پس از استبداد صغير نيز دیگر شهرهای ایران، به تهران نيرو گسيل كردند و دفاع آن از قاجار را در هم كوبيدند.

با روي كار آمدن رضا خان، پهلوی با درک این مساله، تصميم گرفت سيماي تهران را از شهري قاجاري به شهري پهلوي تغییردهد. لذا براي انجام اين كار دو سياست تخریب و تاسیس در پیش گرفت. در راستاي تخريب، ديوار اطراف تهران ويران مي شود، تكيه دولت ابتدا متروکه و سپس مخروبه می شود و... . در راستاي تاسيس، عمارات متعددي به ويژه براي ديوان سالاري جديد بنا مي شود و با انجام اين كارها تهران از حالت پايتخت سنتي قاجاري به پايتخت مدرن پهلوي تبديل مي شود؛ شهري مدرن و البته فاسد كه ظرفيت تحمل سياستهاي دين زدايانه پهلوي را دارد. اما پهلوي دچار اشتباهي استراتژيك مي شود و آن بد اجرا كردن سياست اصلاحات ارضي بود.

بزرگترين اشتباه پهلوي در اين بود كه به دليل سوء مديريت، اين طرح آنطور كه شایسته بود، اجرا نشد و همين عامل سبب شد فوج عظيمي از روستاییان به سوي شهرهاي بزرگ به ويژه تهران سرازير شوند. مهاجرت مردم از روستاها به تهران و سکونت ایشان در حاشیه ها و حلبي آبادها و یا مناطق جنوبی این شهر بزرگ سبب پیچیده شدن وضعیت شد چرا که انبوه خلق بر شلوغی شهر افزودند و دیگر امکان نظارت و مدیریت و کنترل دولت از میانه رخ بر بست؛ اين جمعيت كه روز به روز نیز بر تعدادشان افزوده مي شد، از یک سو با مشاهده رفاه بي حد و حصر شمال شهرنشينان و عيش و نوشها و بي بند و باري هاي آنها بر وضعيت رقت انگيز خود و خانواده شان كه پيش تر به دليل زندگي در روستا از آن بي اطلاع بودند آگاه شدند و از سوي ديگر عده ای از آنها با چشم حسد و حسرت به اين بي بند و باري ها نگریستند و گروهی دیگر به دلیل ناسازگاری آنچه می دیدند با اعتقادات ديني خود، با دیده نفرت به نظاره نشستند. فی الجمله هر دو گروه كينه شديدي از رژيم پهلوي و زراندوزان وابسته به آن، بر دل گرفتند و سرانجام اين كينه در سالهاي ۵۶ و ۵۷ كه مجالي فراهم شد فوران كرد و طومار رژيم پهلوي را در هم پيچيد.

پس از پيروزي انقلاب ، با توجه به غلبه روحيه انقلابيون و نيز مسايلي چون جنگ تحميلي، اشراف زمان پهلوي و خرده بورژواهاي وابسته به آنها و نيز كارمندان و کارتابل مندان عاليرتبه وابسته به رژيم طاغوت و البته مهمتر از خود آنان فرزندان رفاه زده آنها، مجال عرض اندام نيافتند اما پس از پايان جنگ تحميلي، با رويكردي كه دولت سازندگي به اشرافيت داشت اين قشر عرصه اي براي عرض اندام يافتند كه اوج عرض اندام آنها در ماجراهايي كه به بهانه حوادث كوي دانشگاه در سال ۷۸ رخ داد جلوه گر شد که البته با تدبير مسولان عجالتا فرو نشست؛ اما قابل پيش بيني بود که هنوز از اين ناحيه خطراتي، چه بسا بزرگتر، انقلاب را تهديد مي كند.

اين پيش بيني ، پس از انتخابات دهم رياست جمهوري محقق شد و بسياري از اين اقشار بالا شهر نشین به بهانه واهي تقلب ، پایتخت كشور را دچار التهاب كردند تو گويي كه اينها تنها مردم ايرانند و هر كس كه اينها بدان راي دهند همان بايد به قدرت برسد ، و به هيچ وجه توقع ندارند راي يك تهراني شميران نشين ، با راي يك تهرانی شهر ری نشین و یا یک روستايي اهل كهكيلويه هم ارج همسنگ باشد . در واقع اين امر را مي توان نتيجه سياست تقسيم كشور به دو منطقه دانست : يكي تهران و ديگر شهرستانها . البته سياست هاي يك سويه صدا و سيما كه شبانروز به تبليغ فرهنگ بی اصالت شمال شهر تهران مي پردازد در اين مساله كاملا موثر بوده است .

به هر روي آنچه مراد ما از اين سخنان است اين است كه با توجه به حوادث متواليي كه در تهران رخ داده احتمال وقوع حوادثي نظير اينها ، و چه بسا گسترده تر ، در آينده البته به بهانه هاي کاملا واهي وجود دارد ( هر چند بعید به نظر می رسد در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۹۲ اتفاقی نظیر سال ۸۸ بیفتد اما در انتخابات بعدی و حتی حوادث غیر مترقبه بعدی این احتمال کاملا وجود دارد ) پس بهتر است كه مسئولان از همين حال به فكر حوادث آينده باشند .

براي اينكار چهار راهکار وجود دارد : يكي اينكه انقلاب اسلامي بكوشد چهره تهران را كاملا تغيير دهد و با كارهاي متعدد اين شهر را به وضعیتی كه متناسب با ارزش هاي انقلاب باشد در آورد ، البته اين كاري است كه احتياج به کار كارشناسي – اعم از روانشناسي و جامعه شناسي – دارد . اين كار اگر چه كم هزينه است اما نمي توان انتظار تاثيرات زيادي از آن داشت .

دومین راهكاري كه وجود دارد کاستن از بار تهران است همانطور که در سال های گذشته با جداسازی قم و کرج و تشکیل استان های جدید سعی شد از بار تهران کاسته شود می توان با جدا کردن شرق تهران و تشکیل استان جدید به مرکزیت ورامین نیز این سیاست را پی گرفت . اما حقیقت این است که این سیاست نیز چندان کارا نمی تواند باشد چرا که شهرهای اطراف تهران به حدی به آن وابسته شدند که استان شدن آنها بیشتر صوری و ظاهری است تا واقعی و حقیقی.

سومین راهکار کاستن از جمعیت پایتخت است. با توجه به انبوه امکاناتی که در شهر تهران متراکم شده است، هیچ یک از شهروندان این شهر تمایل چندانی به خروج از این شهر ندارند، حتی اگر کسی هم مایل باشد به دلیل اینکه ساکنین این شهر هر کدام در این شهر شغلی دارند و نیز دارای پیوند های خویشاوندی و عاطفی نیز هستند چگونه می توان توقع داشت دست از شغل و خویشاوندان خود بشویند و به شهرهای دیگر بروند. آیا زمانی که بسیاری از ادارات دولتی و غیر دولتی در تهران حضور دارند چگونه می توان توقع داشت که کارکنانش تهران را ترک کنند و به جایی بروند که شغل مشخصی نخواهند داشت، به هر روی آنچه مشخص است این است که این طرح نشدنی است و به احتمال زیاد خود مسئولانی که این طرح را داده اند خود حاضر به ترک تهران نخواهند بود.

چهارمین راهکار تغيير مرکز سیاسی کشور است . در واقع به جای اینکه ما از مردم بخواهیم که از تهران بروند بهتر است که مرکز سیاسی کشور و نه مرکز اقتصادی و فرهنگی و... را از تهران ببریم . تغيير مرکز سیاسی چه بسا در بادي امر در چشم مسئولان سخت بنمايد اما توجه به اینکه حتي كشورهاي جهان سوم نيز به راحتي مرکز سیاسی خود را تغيير مي دهند ، مانند پاكستان، برزيل، قزاقستان و ..، شاید از این ترس بکاهد. به ويژه اگر توجه داشته باشيم كه تهران را علاوه بر خطرات اجتماعي و فرهنگي خطر زلزله نيز تهديد مي كند. متاسفانه شهر تهران روز به روز بیشتر از ارزش های اسلامی – ایرانی فاصله می گیرد. این امر علاوه بر آنکه فی نفسه خطرناک است از آنجا که تهران پایتخت و الگوی دیگر شهرها هم محسوب می شود موجب اشاعه فرهنگ غربزدگی در کشور می شود حال آنکه انتخاب پایتخت جدید و کاملا ایرانی – اسلامی می تواند این جنبه منفی تهران را نیز کم کند.

به هر روی ، وظيفه تاريخي و سرنوشت ساز مسئولان را ، براي انتقال مرکز سیاسی کشور، البته نه لزوما مرکز اقتصادی و فرهنگی ، و یا دست كم مطالعه اين مساله و يافتن راهكارهايی براي كاستن از خطراتي كه مركز ثقل انقلاب را تهديد مي كند ، سنگين تر مي كند . باشد كه با كار كارشناسي دقيق از بروز اشتباهي كه آيندگان حسرت آن را بخورند ، پیشگیری کرد. انتقال پایتخت تیغی دولبه است و باید با کارهای کارشناسی مراقب بود که رها کردن تهران به حال خود موجب عواقب بدتری نشود و نیز انتخاب شهر جدید باید در جایی مناسب صورت گیرد تا موجب ایجاد تنش های قومیتی در کشور نگردد و زمزمه های نامیمون برخی تجزیه طلبان را خاموش کند؛ کاری که قزاقستان کرد و با انتقال پایتخت به آستانه زمزمه تجزیه طلبان در شمال این کشور را خاموش کرد.

* کارشناسی ارشد ایران شناسی
 


کد مطلب: 179710

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdccsoqsx2bqmm8.ala2.html?179710

الف
  http://alef.ir