یادداشت/ نقدی بر نقادی نویسنده مقاله " حاکم بیتحکم "
در غیاب کَس سخن گفتن روا نیست!
مجتبی امیری*؛ 7 خرداد 1396
7 تير 1396 ساعت 17:04
چندی پیش فاضل ارجمند فرهاد طاهری طی یادداشتی که به مناسبت چهلمین روز درگذشت دکتر اسماعیل حاکمی والا نوشتند، ضمن ذکر حسنات شخصی و حرفهای ایشان، ذکر خاطره ای هم از دوران فعالیت ایشان در دانشکده ادبیات تهران داشتند که از قضا ایام افت کیفیت علمی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود که به فراخور مسئولیت دانشگاهی دکتر حاکمی والا (به عنوان مدیر گروه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران)، بخشی از این انتقادات به حوزه فعالیت ایشان نیز معطوف می شد.
انتشار این نوشته موجب بروز سوءتفاهم هایی نزد یکی از خوانندگان فرهیخته ما شده است که در هیئت علمی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران عضویت دارند (جناب آقای مجتبی امیری). این عزیز جوابیه ای را برای نوشته جناب طاهری ارسال کرده اند که در ادامه به خوانندگان الف کتاب تقدیم می شود. البته ایشان نیز پاسخ نداده اند که چرا دکتر حاکمی والا در آن ایام همانقدر که در بدست آوردن دل همه کوشا بودند، در ارتقاء سطح عملی توفیق نداشته اند. بدیهی است با انتشار این مطلب فرصت آقای طاهری برای پاسخ گویی محفوظ است.
یادداشتِ دوست ناشناخته ولی خوش قلم و خوش ذوق آقای فرهاد طاهری که چنانکه خود گفته اند دانشجوی ادبیات پارسی دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه تهران بوده اند را به مناسبت چهلمین روز درگذشت مرحوم استاد دکتر اسماعیل حاکمی والا خواندم و از آنجا که از نوشته ها بوی دغدغه مندی فرهنگ و ادبیات این مرز و بوم به مشام می رسید و بدین سبب ایشان را باید دوست داشته باشم ولی چون صحت و سلامت نفسشان را بیش از خودشان دوست دارم ، آنچه می نگارم هدیه به ناقدی است که تیغ تیز نقدی را که بر رفتگان روا داشته بر زندگانی چون خود نیز پذیرا شده و پاسخی در خور ارایه دهد . {متن یادداشت مورد اشاره را اینجا بخوانید}
نخست باید دانست که نقد تنها به عیب پرداختن نیست و از این رو بی سبب نیست که گفته اند " عیب او جمله بگفتی ، هنرش نیز بگو " و جای دارد این صفت ناقد محترم را پاس داشت که با عیب گفتن آغاز کلام نکرده اند ولی به پایان بردن یادداشت با این عیب و بدتر از آن گناه عظیم ( فاجعۀ فرهنگی) که مرحوم دکتر حاکمی را نیز در دادگاهی بدون حضور متهم در زمره محکومان ردیف نخست معرفی کردن خود " گناهی بزرگ است و جرمی قوی ".
پرسشی که از همان آغاز در ذهن خواننده این یادداشت جان می گیرد این است که این قلم پرداز خوش ذوق بایستی خود دارای نبوغ و جامعالاطرافی حیرتانگیز در زمینه تحقیق و تدریس، چشمههای ذوق و خلاقیت مثالزدنی در قلم و نویسندگی و جسارت و شجاعتی چشمگیر در عرصۀ روشنفکری و مواجهه با تحولات اجتماعی و فرهنگی داشته باشد که در محیطی درس خوانده است که برخی استادانش " ... که به اندک اشارهای میتوانستند مشکلات سنگین را از دوش دانشجویان و کارمندان بردارند؛ اما مطلقاً اهل نیکوکاری نبودند و بوی انسانیت هم نمیدادند گرچه عرفان و متون عرفانی تدریس میکردند یا مترجم آثار عرفان و فلسفه و اخلاق هم بودند "، برخی دیگر استادانی که " هریک کم و بیش آراسته به صفتی و صاحب گوهری ناب بودند : از ناهنجاری در رفتار و گفتار گرفته تا پریشانحالی و پرخاشگری و مجنونصفتی و والهگی تا قبض و بسط گاه و بیگاه و تفرعنهای بینزاکت یا تواضعهای عوامفریبانۀ مشمئزکننده!!!" و تازه اینها کسانی هستند که محلی از اعراب داشتند که از آنان نامی به میان بیاید البته به صفات و گرنه بقیه کسانی هستند که " ... فرصتطلبان تهیمایه و سبکمغز متوهمِ از پنجره واردشده به گروه ادبیات که فکر میکردند با طی ارتقاء و گذشتن از رتبههای دانشگاهی، بیهرمطالعهای و بدون هر خواندنی، اعم از کتاب و مقاله، در سازوکار مغز فعل و انفعالاتی رخ میدهد و «دانشمندشدن» آنان را موجب میشود " و براستی که در چنین محیطی درس خواندن یا ریاضت کشیدن و چنین سخنور شدن جای بسی شگفتی است و اجتماع نقیضین را می ماند . به هر حال من هم اگر چه در آن محیط درس نخوانده ام ولی در محیط دانشگاه نفس کشیده و زندگی کرده ام و وضعیت نظام دانشگاهی را می دانم و نیک آگاهم که نقدهای بسیاری نیز بر این نظام دانشگاهی وارد است ولی از این در شگفتم که ناقد محترم :
کد مطلب: 487133
آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcds50osyt0jf6.2a2y.html?487133