نظر منتشر شده
۶
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 478339
یادداشت/ چهل روز از درگذشت دکتر اسماعیل حاکمی والا گذشت
حاکم بی‌تحکم
فرهاد طاهری*؛ 11 خرداد 1396
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۳۴
در تاریخ و حکایات، هر وقت از حاکمان صحبت شده، بی‌تردید از «حکم و تحکم» هم سخن به میان آمده است. تصور اینکه «حاکمی» نیز شاید بتوان یافت که نه اهل تحکم بوده باشد و نه اهل تفرعن، بیشتر شبیه رؤیاست؛ اما در گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، چنین رؤیایی تحقق یافته بود. «حاکمی» در آنجا بود که در عین «والایی» کمترین شباهتی هم به هیچ «حاکمی» نداشت. در سال ۱۳۷۰ که دانشجوی رشته ادبیات فارسی شدم دکتر اسماعیل حاکمی والا، مدیر گروه ادبیات فارسی بود. الآن هم چهره مهربان و لحن آرام و نگاه خمار و خواب‌آلوده‌اش را بعد از گذشت این‌همه سال، روشن و شفاف در پیش چشم دارم. کت و شلوار طوسی و پیراهن سفید به تن داشت. برگه انتخاب واحد را دو دستی تقدیمش کردم. با خودکار آبی امضا کرد و با ته‌لبخند خیلی نرمی گفت موفق باشید. همان موقع هر وقت از دکتر حاکمی سخن می‌گفتند، از ناخوش‌احوالی او هم می‌گفتند. به همین دلیل دیگر در دورۀ کارشناسی تدریس نمی‌کرد. تا روزی هم که دانشجو بودم به ما تدریس نکرد؛ بنابراین هیچ‌وقت استاد من نبود. در دوران دانشجویی فقط در چند سخنرانی او حاضر شدم. در جلسات دفاع پایان‌نامه‌ها هم پای صحبتش بارها نشستم. بعد از فارغ‌التحصیلی نیز در چند سمینار هم‌سفر شدیم. در سمینارها، خطابه ایراد می‌کرد. شمرده و بسیار ملایم مطالبش را از روی کاغذ می‌خواند. آرامش او به هنگام گفت‌وگو با مخاطب (با دانشجویان یا با استادان و کارمندان دانشکده) یا در حین ایراد سخنرانی به‌گونه‌ای بود که آرامش را به دیگران القا می‌کرد. اگر عصبانی می‌بودی یا پریشان‌احوال، مصاحبت با دکتر حاکمی یا شنیدن سخنان او آتش بی‌قراری و تندی‌ها را می‌نشاند. اگر بخواهم به شیوه متعارف این روزگار (که هر «استادی» وقتی درمی‌گذرد قلم‌ها و زبان‌ها در ستایش فضل و فرهیختگی‌های او به گردش و بیان می‌آید و انبوهی ازابرهای گرفتۀ حسرت و تأسف است که یک‌باره آسمان دانش و دانشگاه را تیره و تار می‌گرداند) من هم در یادکرد از وسعت دانش و بی‌کرانگی فضل و فضیلت دکتر حاکمی بنویسم صمیمانه و صادقانه باید بگویم استادی بود که نه نبوغ و جامع‌الاطرافی حیرت‌انگیز در زمینه تحقیق و تدریس خود داشت، نه در قلم و نویسندگی چشمه‌های ذوق و خلاقیت مثال‌زدنی از او دیده بودم و نه در عرصۀ روشنفکری و مواجهه با تحولات اجتماعی و فرهنگی جسارت و شجاعتی از خود نشان داد. در تمام این زمینه‌ها، همیشه «میانه‌رو و معتدل» و در سایه بود. اما در رفع مشکلات دانشجویان بی‌اعتنا نبود و جلوه‌ای داشت. بسیار هم مهرورزانه رفتار می‌کرد و واقعاً می‌کوشید کمک کند. تظاهر به کمک یا ریای دلسوزی هرگز از او ندیدم. استادان بسیار متنفذی در همان دانشکده ادبیات بودند که به اندک اشاره‌ای می‌توانستند مشکلات سنگین را از دوش دانشجویان و کارمندان بردارند؛ اما مطلقاً اهل نیکوکاری نبودند و بوی انسانیت هم نمی‌دادند گرچه عرفان و متون عرفانی تدریس می‌کردند یا مترجم آثار عرفان و فلسفه و اخلاق هم بودند. دکتر اسماعیل حاکمی، در منش متعارف اجتماعی و رفتار و آداب نیز، بی‌‌گفت و بحث، نمونۀ تمام‌عیار «استاد دانشگاه» بود. مؤدب، مبادی آداب، خردورز و بهنجار و معتدل در رفتار و گفتار! او و معدود استادان دیگر گروه زبان و ادبیات فارسی (ازجمله زنده‌یادان دکتر عبدالحسین زرین‌کوب و دکتر مظفر بختیار و دکتر قیصر امین‌پور و دکتر اسلامی ندوشن) چنین کردکار و اوصافی داشتند. تکلیف مخاطب و دانشجو در مواجهۀ با آنان کاملاً معلوم بود. بعضی استادان دیگر هریک کم و بیش آراسته به صفتی و صاحب گوهری ناب بودند: از ناهنجاری در رفتار و گفتار گرفته تا پریشان‌حالی و پرخاشگری و مجنون‌صفتی و واله‌گی تا قبض و بسط گاه و بیگاه و تفرعن‌های بی‌نزاکت یا تواضع‌های عوام‌فریبانۀ مشمئزکننده!!! این البته اوصاف بعضی اندک از «استادان فاضل و بسیاردان و بسیارخوان» گروه بود وگرنه ماجرای آن دسته از فرصت‌طلبان تهی‌مایه و سبک‌مغز متوهمِ از پنجره واردشده به گروه ادبیات که فکر می‌کردند با طی ارتقاء و گذشتن از رتبه‌های دانشگاهی، بی‌هرمطالعه‌ای و بدون هر خواندنی، اعم از کتاب و مقاله، در سازوکار مغز فعل و انفعالاتی رخ می‌دهد و «دانشمندشدن» آنان را موجب می‌شود خود حدیث دیگری است. بی‌ارزش‌تر از آنند تا محلی از اعراب در این نوشته داشته باشند.

در ابتدای سخن از بی‌«تحکمی» حاکم گروه زبان و ادبیات فارسی گفتم. بی‌تردید در مراودات اجتماعی و رفتارهای متداول با دیگر افراد که منافع یا مضرات آن متوجه «شخص» است، بی‌تحکمی و تواضع و قدرت انطباق با سلایق دیگران و درنهایت بروز خصلت متعالی «گذشت و تساهل و رواداری» بسیار صفت پسندیده‌ای است و چه بسا باید گفت نوعی کرامت انسانی است که در تحقق آرمان‌های انسانی در جامعۀ خود سخت بدان محتاجیم. از این منظر، دکتر اسماعیل حاکمی والا، درنهایت «والایی و گران‌قدری» بود. تمام این صفات را به تمام و کمال داشت. شاید مهم‌ترین جنبۀ قوت شخصیت او هم همین بود. اسباب ارادتمندی به او را هم باید بیشتر در این احوالات او جست. لیکن وقتی پای صلاح و مصلحتِ «فرهنگ و دانش و دانشگاه» در میان است، دیگر نمی‌توان همان شیوۀ مراودۀ اجتماعی شخصی را لحاظ کرد و خوشایندی و رضایت افراد را بر خدشه وارد شدن به منافع ملی و ارزش‌های فرهنگی و اخلاقی پذیرا شد. در این زمینه‌ها، در بزنگاه‌های بسیار و مواضع حساس، دکتر اسماعیل حاکمی حضور داشت؛ اما بعضی «تساهل و سکوت او» و اظهارنظر و آراءِ «بی‌تحکم و بی‌خاصیت او» باعث شد تا هم کارنامۀ عملکرد فرهنگی او خاطرات ناخوشی را در حافظه‌ها همواره زنده نگه دارد و هم آسیب‌هایی گاه جبران‌ناپذیر به حریم و عرصۀ نهاد آموزش و دانشگاه در حوزۀ زبان و ادبیات فارسی وارد شود. فکر می‌کرد اگر هیچ‌وقت در گروه طرفداران یا مخالفان اندیشه‌ای و شیوه‌ای اظهار وجود و عرض‌اندام نکند به صلاح او و دانشگاه است. این‌گونه فکر کردن، دکتر حاکمی والا را که در بسیاری از مجامع مهم و سرنوشت‌ساز و تصمیم‌گیر، عضویت چشمگیر و چه بسا رأی نافذ داشت همواره به «حاشیه‌گزینی‌ها و در سایه بودن‌ها» سوق داد. درنهایت هم این مشی و سیاست «رواداری» دکتر حاکمی در مواجهۀ با قضایا و وقایع بسیار مهم فرهنگی، و نیز بی‌اعتنایی و بی‌توجهی بعضی از استادان بسیار نامبردار همکار ایشان در دانشگاه‌های بسیار پرشأن، به قضایا و ماجراهایی که به نظر آنان شاید «اداری و دیوانی» بود و نه علمی و تحقیقی، منجر به بروز وقایعی شد که گاه باید آن را «فاجعۀ فرهنگیِ وباها و بلاهای ادب فارسی و گروه‌های زبان و ادبیات فارسی دانشگاهی» نامید. شماری از این استادان پرآوازۀ صاحب فکر و قلم و متنفذ که طرفدارِان سینه‌چاک بسیار داشتند، جالب اینکه این برکنار بودن خود را از چنین ماجراهای بسیار سرنوشت‌ساز در عرصۀ فرهنگ و ادب فارسی، با چه آب‌وتاب و ادا و اصولی اظهار می‌کردند که گویی به‌نوعی کرامات صوفیان و استغنای عارفان دست‌یافته و پشت پا به دنیا و مافیها زده‌اند. انتشار بعضی کتاب‌های درسی ادبیات فارسی در وزارت آموزش و پرورش در طی دهه‌های شصت و هفتاد و تدریس آن در دوره‌های راهنمایی و دبیرستان، تدوین و تألیف عناوینی از کتاب‌های فارسی عمومی و گزیدۀ متون ادب فارسی و زبان و نگارش فارسی که برای تدریس در دروس عمومی رشته‌های دانشگاهی درنظر گرفته شده بود و نیز راه یافتن عده‌ای بی‌مایۀ بی‌استعداد و عاری از هرگونه «ادب اجتماعی و رفتاری» در کسوت هیئت‌علمی به بعضی گروه‌های زبان و ادبیات فارسی در چندین دانشگاه بسیار آبرومند و پراعتبار، وقایعی است از مصادیق آن فاجعه‌های فرهنگی جبران‌ناپذیر که زمینه‌های وقوع و بروز آن را باید در همان «بی‌اعتنایی‌ها، بی‌تحکمی‌ها و بی‌توجهی‌ها»ی دکتر اسماعیل حاکمی و بعضی استادان بزرگ دیگر سراغ گرفت. شاید تأملی اندک در وقایعی که از آن تعبیر به «فاجعۀ فرهنگی» کردم جنبه‌های بیشتری از «آسیب آن فاجعه» را بهتر بنمایاند.

آثار بسیار ناگوار آن کتاب‌های فارسی مدارس، رماندن ذهن و دل دانش آموزان از ادبیات فارسی و راندن آنان به‌سوی رشته‌های دیگر و کشتن چشمه‌های نبوغ در نویسندگی و شاعری بود. کمترین نتیجۀ تأسف‌بار آن ‌هم، (اگر یکباره از ادبیات فارسی دل نبریدند) شاید بتوان گفت پرهیز مستعدترین‌ها برای ادامۀ تحصیل در رشتۀ ادبیات فارسی در دانشگاه بود. چون خوره‌ای شد که از درون و به تأنی پیکرۀ گروه‌های ادبیات فارسی دانشگاه‌ها را به انحطاط و تنزل کشاند. گزیده متون ادب فارسی هم که با تدوین شماری از همکاران دکتر حاکمی منتشر می‌شد و سرشار از بی‌ذوقی و کج‌سلیقگی بود حاصلی جز خستگی روح و روان و رمندگی دانشجویان را در پی نداشت و موجب شد که روزبه‌روز رشته‌های تعلق‌خاطر دانشجویان و فارغ‌التحصیلان رشته‌های غیرادبیات فارسی با مهم‌ترین رکن هویت فرهنگی ایران (زبان و ادبیات فارسی) گسسته شود. البته بعدها، اولیای آموزش و پرورش، با هوشیاری تا حدی مانع ادامۀ آن ناتدبیری‌ها شدند و به خشکیدن چشمه‌های ذوق نویسندگی و خلاقیت در کلاس‌های ادبیات فارسی پی بردند و کوشیدند تا آب رفته را به جوی برگردانند. در تدوین کتاب‌های فارسی دروس عمومی دانشگاه‌ها هم تجدیدنظرهایی شد و بعضی استادان خوش‌ذوق و فاضل کوشیدند تا به جبران آن کاستی‌ها پا به میدان گذارند. بعضی فارغ‌التحصیلان نااهل و بی‌فضل ِ رشتۀ زبان و ادبیات فارسی هم که با خوش‌بینی و ندانم‌کاری‌های دکتر حاکمی و بعضی اقران او به عضویت هیئت‌علمی گروه زبان و ادبیات فارسی شماری از دانشگاه‌های باسابقه و پرحیثیت درآمدند و بعد هم میدان‌دار و یکه‌تاز شدند آسیب‌هایی به ساحت و هویت رشتۀ زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه وارد آوردند که شاید اصلاح آن سال‌ها زمان خواهد. ثمرۀ حضور چنین کسانی در گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه، فروکاستن شأن بسیار احترام‌آمیز «استاد ادبیات» و ظهور پدیدۀ بسیار غم انگیز و جانگزای به تمسخر گرفتن «استاد و دکترای ادبیات فارسی» و در یک کلام تنزل رشتۀ دانشگاهی زبان و ادبیات فارسی و لوث شدن ساحت و حریم ِ آن بود. تأسف‌بارتر آن‌که شماری از این اعضای هیئت‌علمی که به رتبۀ «استادی» رشتۀ زبان و ادبیات فارسی هم دست یافتند در بی‌دانشی و ابتذال شخصیت و فکر، چنان آوازه‌ای یافتند که در سخن بسیاری از دانشجویان و استادان و دوستداران زبان و ادبیات فارسی، به مَثَل سائر مبدل شدند. حتی بارها «این مثل‌های سائر» را از زبان کسانی شاهد بوده‌ام که هیچ آشنایی با آن «استادان معظم» نداشته‌اند!!! وقتی در ساحت و اعتبار «ارزش و دانش و اندیشه‌ای» خدشه و خلل وارد آید، بدون تردید سنجه‌های تشخیص «درست و نادرست» هم دچار علت و عیب می‌شود. نتیجۀ آن هم بی‌شک بی‌احترامی به شأن واقعی انسان‌ها و زدوده شدن شعور اجتماعی و فرهنگی است. در چنین عوالمی، بیشتر آسیب‌ها هم متوجه متفکران و صاحب‌نظران و دانشمندان است. چون شأن و منزلت درخور آنان شناخته نخواهد شد. شاید بتوان گفت از این نظر، عواقب سوءِ آن فاجعۀ فرهنگی بیشتر از هر کس متوجه دکتر حاکمی و یاران و همکاران او شده است. اگر دکتر حاکمی و نیز دیگر استادان بزرگ صاحب‌نظر (که حکم و رأی نافذ در قضایا و ماجراها داشتند) می‌کوشیدند تا به ساحت و حریم زبان و ادبیات فارسی چنان آسیب‌هایی نرسد بدون تردید نخست بر شأن و حیثیت و جاودانگی خود افزوده بودند. اعتبار و گران‌قدری «فضل و تحقیقات»، زمانی درست شناخته و بدان احترام گذاشته می‌شود که این مفاهیم در چشم جامعه «ارزش» تلقی شود. وقتی «ارزش»ها از چشم بیفتد دیگر به فضل و تحقیقات هم کسی نخواهد نگریست. در احوال سیدحسن تقی‌زاده بارها خوانده‌ایم و گفته‌اند که همواره شایستگان را برمی‌کشید و بر صدر می‌نشاند. بدون تردید فرهیخته‌ای چون تقی‌زاده نیک می‌دانست که حرمتِ دانشمندی چون او در جامعه، فقط با در پیش گرفتن چنین تدبیری می‌پاید و نام و آثارش بعد از درگذشت ماندگار می‌ماند. این درس بسیار مهمی است که ای‌کاش بسیاری از دانشمندان و استادان بزرگ معاصر که اتفاقاً سنگ ستایش از تقی‌زاده را نیز بسیار به سینه می‌زنند از او می‌آموختند! همچنین ای‌کاش می‌دانستیم تقی‌زاده چه می‌کرد اگر شاهد برکشیدن بی‌مایه و نااهلی می‌شد یا می‌دید که بی‌لیاقتی سودای تکیه زدن بر جایگاه متعالی دارد؟

یکشنبه سوم اردیبهشت 1396 ساعت 9 صبح به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران رفتم. در خبرها خوانده بودم که آن ساعت پیکر دکتر اسماعیل حاکمی در آنجا تشیع خواهد شد. ماه‌ها بود که دانشکده ادبیات نرفته بودم. وقتی رسیدم هنوز کسی نیامده بود. کم‌کم جماعتی اندک از دانشجویان دکتر حاکمی یا از استادان زبان و ادبیات فارسی و از همکاران و اقوام و دوستانش جمع شدند. مقامات دانشکده و دانشگاه تهران هم آمدند. من شاید از انگشت‌شمار مشایعت‌کنندگانی بودم که نه دانشجوی او و نه از همکاران استاد بودم. صرفاً به احترام مقام استادی او و ادای احترام به شأن علم رفته بودم. «مقام و شأنی» که متأسفانه دکتر حاکمی چندان به حفظ آن حساسیت نشان نداد. برخی اندک علف‌های هرز و درختان بی‌ثمر مزاحم هم که بر اثر غفلت باغبانانِ رشتۀ زبان و ادبیات فارسی روییده و بالیده‌اند به چشم می‌آمدند. وقتی پیکر زنده‌یاد دکتر حاکمی بر دست‌ها تشییع می‌شد و شاهد سفر او به‌سوی آخرین منزل هستی بودم یاد نخستین سفرم با او به آشتیان افتادم. برای شرکت در کنگره بزرگداشت پروین اعتصامی رفته بودیم؛ و به یاد این شعر پروین افتادم: حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد / زمانه را سند و دفتری و دیوانی است
 
* دانشنامه‌نگار و پژوهشگر تاریخ معاصر
 
کلمات کلیدی : فرهاد طاهری
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۶-۰۳-۱۱ ۱۶:۰۸:۱۳
تحلیل و نقد خوبی بود.

البته این احوالی که شرح دادید، در اکثر گروههای دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و سایر دانشگاهها حاکم بوده و هست.

استاد محترم جناب آقای طاهری
به خاطر نوشتن این تحلیل صادقانه، منصفانه و جسورانه بسیار سپاسگزارم.

ای کاش مدیران و روسا و استادان دانشگاه ها این نقد و نقدهایی از این دست را بخوانند و تغییری در رفتارشان ایجاد کنند... (4406444) (alef-15)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۶-۰۳-۱۱ ۱۶:۱۰:۰۵
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را سند و دفتری و دیوانی است (4406452) (alef-15)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۶-۰۳-۱۱ ۱۶:۱۶:۰۱
درباره کتابهای درسی هم تحلیلی که بیان کردید کتابهای درسی همه رشته ها به ویژه رشته های علوم انسانی را در مدرسه و دانشگاه در بر می گیرد.

چون افرادی در کار تالیف کتابهای درسی هستند که کارآمدی لازم را ندارند.

بسیاز زیبا و عالمانه نوشته اید و تحلیل کرده اید. (4406463) (alef-15)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۶-۰۳-۱۱ ۱۶:۱۹:۲۷
یکی از دلایل بروز و ظهور این مشکلات این است که قوانین درستی در جذب هیئت علمی دانشگاهها و مراکز پژوهی و دفتر تالیف کتابهای درسی و .... وجود ندارد.

ضابطه های قانونمند وجود ندارد هر چه هست رابطه است... (4406470) (alef-15)
 
خ
United States
۱۳۹۶-۰۳-۱۱ ۱۸:۳۲:۳۹
آقای طاهری عزیز
به مناسبت یادکرد از زنده یاد دکتر اسماعیل حاکمی والا ،استاد ی آراسته به اخلاق نیکو،بسیار خوب با چاقوی جراحی قلمتان ،سالوس و ریا و کم دانشی و پرمدعایی موجود در برخی دانشکده های ادبیات را عیان کرده اید.دانشگاهی که امثال حجه الاسلام دکتر محمد علی دهقان و دکتر محمد دهقانی دانشمند و بزرگوار را تاب نیاورد و بسیاری از جوانان و نیمه جوانان مدعی فضل و بی بهره از فضیلت را با روابط پشت پرده به مقام استادیاری و دانشیاری رسانده است.قلمتان همواره روا و روان باد.خدا پشت و پناهتان باد. (4406727) (alef-15)
 
سمیه رحمانی
United States
۱۳۹۶-۰۳-۱۲ ۱۵:۱۴:۱۴
استاد طاهری عزیز
بسیار زیبا واقعیتها را با قلم تدبیر خود بیان کرده‌اید،درود بر شما (4408632) (alef-13)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
حاکم بی‌تحکم