ازدواج مجدد تکلیف مردان متاهل است ولی....

فاطمه سادات علمدار

12 تير 1393 ساعت 23:09

پیش از این مطلبی در سایت الف منتشر شده بود مبنی بر صحبت های خانم صامتی در خصوص ارائه راهکار برای کاهش آسیب های ناشی از افزایش تعداد زنان مجرد؛ که حالا خانم فاطمه علمدار در واکنش به این اظهارات پاسخی برای «الف» ارسال کرده اند که در ادامه می خوانید:


سلام خانم صامتی عزیز
خبر بحث داغ درگرفته در برنامه جالبتان را خواندم و خواستم بگویم که کاملا با شما موافقم ولی پیشنهادی دارم
راست است که تعداد زنان مجرد در جامعه ما کم نیست و راست است که داشتن یک همراه در زندگی حق مسلم هر انسانی است.راست است که انسان ها چه مرد و چه زن در هر سنی کسی را می خواهند که باشد.

حداقلش بودن است.گاهی فقط یک اسم درون شناسنامه ادم کلی از بار زندگی را کم می کند.گاهی فقط یک اسم باعث می شود که بتوانی خانه ای را اجاره کنی یا نتوانی.راست است که شرایط به جایی می رسد که گاهی ادم ها فقط کسی را می خواهند که یک اسم باشد و همین و راست تر است که ادم ها از نیازهای اولیه خوراک و پوشاک و مسکنشان که رها شوند نیازهای دیگری دارند که به همان اندازه حیاتی است.نیاز به دیده شدن، نیاز به یک "من حلش می کنم " نیاز به یک " تو فکرش را نکن " و ....

راست است که باید برای این جمعیت زنان مجرد که اندک هم نیستند فکری کرد و راست است که این یک مسئله اجتماعی است .

من با ایده شما موافقم.در واقع اسلام با نگاه واقع گرایانه اش همان راهی را پیشنهاد می کند که انسان ها خودشان با عقل سلیمشان در چنین شرایطی انتخاب می کنند و فقط اسلام این انتخاب را سر و سامان می دهد و با طرح چارچوب و حدود و ثغور برای ان ،ان را از یک بلبشوی پنهان کارانه به یک راه حل عاقلانه ارتقا می دهد.

درست است که ازدواج مجدد می تواند کارساز باشد و همان طور که حجه الاسلام جعفری فرمودند ازدواج مجدد مردان متاهل در چنین بستری یک تکلیف الهی است و ایشان باید در برابر خداوند پاسخگو باشند

ولی مسئله این است که ما صورت مسئله را همواره مقابل چشممان داشته باشیم.صورت مسئله این است:
در جامعه ما زنان مجرد زیادی وجود دارند که یا مطلقه اند یا بیوه یا اصلا ازدواج نکرده.زنانی هستند که باید فرزندانشان را حمایت کنند و پناه دهند در حالیکه خودشان بی نهایت خسته و رنج کشیده هستند و مضاف بر همه مشکلات مادی که این روزها مردها را نیز کلافه می کند باید بار مشکلات روانی ناشی از بی اعتمادی اجتماعی و پذیرفتن برچسب زن مجرد بودن و پیامدهای ان را نیز بر دوش بکشند.مسئله ما این است که دخترانی هستند که چیزی به پایان سن باروری شان نمانده و هراس اینکه هرگز مادر نشوند، هرگز انگشتان کوچک نوزادشان را نوازش نکنند و در تنهایی و انزوا تا لحظه مرگ بمانند کلافه شان می کند.مسئله ای که باید برایش راه حل یافت این است.

من پیشنهاد می کنم مردان متاهل ، انها که احساس می کنند وسع مالی دارند ،ان قدر که بتوانند علاوه بر تامین خانواده خودشان( چون قرار است مسئله ای حل شود نه این که به تعداد زنان و کودکان رها شده و نیازمند به کمک افزوده شود) می توانند بار تامین زندگی یا زندگی های دیگری را بر دوش کشند، با اگاهی به تکلیف الهی شان و این که وقتی می توانند انسانی را نجات دهند در برابر خداوند باید پاسخگو باشند ،تصمیم بگیرند و این تصمیم را هم با همسرانشان در میان بگذارند. بی شک مردی که نیتش انجام تکلیف الهی است و نجات یک انسان می تواند همسرش را قانع کند که با زنی مطلقه یا بیوه که زندگی سختی دارد و مشکلات کمرش را خمیده و توان جسمی اش را گرفته و دیگر نمی تواند با کارهای سطح پایین و کارگری مخارج زندگی خودش و فرزندانش را تامین کند، ازدواج کند.در چنین نگاهی، مردان متاهل مومن رقابت می کنند که با زنانی که بیشترین مشکل را دارند ازدواج کنند.

زنی که فرزندانش بیشتر است ،وضعیت جسمی اش وخیم تر است و در تنگنای مالی شدیدتری به سر می برد، اولویت دارد .من زنی را می شناسم که بیماری ام اس دارد و دو فرزند دختر دارد و چند سال قبل همسرش فوت کرده.دختران او ارزو دارند یک بار با یک مرد که مثل کوه پشتشان ایستاده بروند پارک، بروند مسافرت، بروند مهمانی و اخر شب برگردند.مردی به نام پدر برود مدرسه کارنامه شان را بگیرد، زنگ در خانه شان را بزند و جلوی چشم همسایه ها برای خانه نان خریده باشد و گوشت و میوه.کسی که با او بروند بنگاه محل و بگویند می خواهند خانه اجاره کنند.کسی که وقتی برایشان خواستگار می اید بنشیند و با پسره مرد و مردانه صحبت کند و وسایل زندگی شان را فراهم کند و ....دختران این زن خیلی واضح از مادر می پرسند که چرا ازدواج نمی کند و مادر نمی تواند بگوید چون زیبا نیستم ،چون مریضم ،چون دو فرزند دارم، چون....باری کسی امد خواستگاری اش و گفت من می خواهم به خاطر رضای خدا با شما ازدواج کنم.....

من پیشنهاد می کنم مردانی که ان قدر مرد هستند که می توانند هم زن و بچه خودشان را حمایت کنند ،طوری که فردایی فرزندشان نگوید ما که اصلا پدرمان را نمی دیدیم و همسرشان اه نکشد ،وقتی خواستند برای رضای خدا و انجام تکلیف الهی زنی و کودکانی دیگر را زیر بال و پر بگیرند به او نگویند که صرفا دارم به تکلیفم عمل می کنم.میدانم که سخت است ولی تکلیف است دیگر. اگربه روزی فکر کنند که باید در برابر خدا پاسخگو باشند می توانند.اگر به ان روز فکر کنند، دیگر ازدواج مردان متاهل منجر به افسردگی زن اول نمی شود.دیگر این طور نیست که زنی با نداری مردی بسازد و وقتی شکسته شد و مردش دارا شد زن جوان و تازه نفسی همراه روزهای دارایی مردش شود .....جناب جعفری راست گفتند، ازدواج مجدد مرد متاهل تکلیف الهی است، تکلیف است، مرد را مکلف می کند و فقط مردان مرد می فهمند مکلف بودن یعنی چه. مردانی که قوامیت دارند و مردانگی برایشان معنادار است.

من زنی را می شناسم که در نتیجه ازدواج موقت بچه دار شد.شوهرش حتی نپذیرفت برای بچه شناسنامه بگیرد و او ماند و یک پسر بیش فعال که به خاطر شیطنت بیش از حدش هیچ جا به او خانه نمی دادند.این زن با کار در خانه های مردم خرجش را در می اورد.استخوان دردهای شدید دارد. یک بار خودسوزی ناموفق کرده و بعد از ان دیگر چهره قابل تحملی هم ندارد.....این زن خسته است.سی سالش است ولی پنجاه ساله به نظر می رسد .این زن فقط کسی را می خواهد که صورتش را میان دست هایش بگیرد و بگوید همه چیز تمام شد.از این جا به بعدش را به من بسپار....

من پیشنهاد می کنم سایتی راه اندازی کنیم برای ازدواج مجدد مردان متاهل مومن که می خواهند به تکلیف الهی شان عمل کنند و باری ازدوش جامعه بکاهند و زنان مجردی را که با این شرایط می شناسیم در ان معرفی کنیم و این زنان خودشان را معرفی کنند.در این صورت اشکالی ندارد مرد من مرد زن دیگری هم شود.زنی که اصلا قابل مقایسه با من نیست و من و شوهرم تصمیم گرفته ایم او و فرزندانش را کنار فرزندان خودمان حمایت کنیم.برای چنین تصمیمی مرد لازم نیست پنهان کاری کند.زن بزرگوار در چنین شرایطی حساس نمی شود ،افسرده نمی شود، کسی قرار نیست جای کس دیگری را بگیرد. انگار کن که کودکی را از پرورشگاه به فرزندی قبول کرده ای چون می توانی تامینش کنی و اینده بهتری برایش رقم بزنی .چون می توانی از اعتیادش جلوگیری کنی ،می توانی بفرستیش مدرسه ،می توانی ببریش پارک، برایش لباس بخری و ....اینجا رقابتی برای دلبری از مرد نیست .اینجا مردی تصمیم می گیرد رفاه خودش را به قیمت ارامش انسان هایی دیگر از دست بدهد،اینجا مرد می پذیرد که مجددا شوهر کسی و پدر کسانی بشود.اینجا زن و مردی تصمیم می گیرند به جای این که بروند مسافرت هزینه تحصیل کودکی را بدهند.به جای این که خانه بزرگی داشته باشند خانه متوسطی داشته باشند و خانه کوچکی برای خانواده ای دیگر فراهم کنند.اینجا مسئله یک تصمیم و یک انتخاب انسانی است.

و بعد پیشنهاد می کنم سایتی راه اندازی کنیم برای پیر پسرانی که ازدواج نکرده اند.انها که یا کار ندارند، یا توان مالی ندارند، یا خانه ندارند، یا خانواده ندارند.مردان متاهلی که در خودشان این توان را می بینند که بتوانند زندگی دیگری را اداره کنند یا علی بگویند و این جوانان را حمایت کنند تا با دختران مجرد ازدواج دائم کنند.اشکالی ندارد که چند سالی هم پسر از دختر کوچکتر باشد.اسیبش برای جامعه خیلی کمتر از وقتی است که دختری پنهانی صیغه یک مرد متاهل می شود و باید مواظب باشد که مادر نشود، که در هیچ مهمانی با همسرش شرکت نکند، که در فامیل شوهرش ظاهر نشود، که ....دختران مجرد را ،زنان مطلقه یا بیوه جوانی که فرزندی ندارند و انها که شانس ازدواج های موفق دارند را، بگذاریم برای مردانی که مجردند و قصد ازدواج دارند.دست انها را بگیریم.فلان مرد توانمند فلان جوان را کنار دست خودش سر کار بگذارد و برایش برود خواستگاری و بگوید من از این پسر حمایت می کنم.این طور با یک تیر دو نشان زده است....مردان متاهلی که وسع مالی و روحی دارند و می خواهند تکلیف الهی شان را انجام دهند و باری از دوش جامعه بردارند بشوند برادر بزرگتر، بشوند پدر، بشوند حامی مردانی که جربزه ازدواج ندارند، امکاناتش را ندارند ،زندگی بلد نیستند و سر و سامانشان دهند و انها که تواناترند بشوند تکیه گاه زنانی که هیچ شانسی برای ازدواج ندارند.....این مسئله با فراخ شدن سینه ها حل می شود....

رب اشرح لی صدری.


کد مطلب: 233107

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcdzs0x5yt0sf6.2a2y.html?233107

الف
  http://alef.ir