یادداشت یک نابینا برای الف/ گناه ندیدن

بخش تعاملی الف - سعید درفشیان بروجنی

17 شهريور 1394 ساعت 10:21




اگر یادتان باشد، چند سال پیش، احسان علیخانی در برنامه ی ماه عسل، یکی دو نفر را دعوت کرد که به ضرب چاقو کسی را به قتل رسانده بودند.

البته آنها توانسته بودند در عین حال که نابخشودنی ترین کار را مرتکب شده اند، به طریقی رضایت خانواده ی مقتول را جلب کرده و خود را از اعدام نجات دهند.

اما رسانه ی ملی، آن ها را در برنامه ای پر بیننده نشان می داد و سعی داشت بگوید، گرچه آنها اشتباه بزرگی مرتکب شده اند، ولی بخشیدن زندگی‌شان کافی نیست و تازه باید جامعه به آن ها فرصت دهد تا بتوانند به زندگی عادی خود ادامه دهند و از مواهبی همچون داشتن شغل و جایگاه اجتماعی برخوردار باشند.

آن موقع واقعا این قضیه برایم اهمیت چندانی نداشت و شاید حتي کمی هم به آنها حق می دادم.

به هر حال در هنگام عصبانیت و در یک لحظه غفلت کاری کرده بودند که میشد احتمال داد اگر شرایط طور دیگری بود، مرتکب این عمل نمی شدند. خیلی هم به این فکر نمی کردم که چرا اصولا باید انسان چاقو به همراه داشته باشد تا حتي سهوا مرتکب عمل هولناکی شود!

ولی شاید باورتان نشود! وضعیت زندگی افراد نابینا اگر کمی دقیق شویم، همانند شرایطی است که آنها داشتند، با این تفاوت که نه تنها رسانه ی ملی، بلکه همگان این قشر را یا از یاد برده اند، یا مثل همان مجرمین با آنها رفتار می کنند!

من یک نابینا هستم. همانند بسیاری و البته با مشکلاتی به مراتب بیشتر از مشکلات آنها درس خوانده ام، سال ها فعالیت هنری داشته ام و می توانم با استفاده از کامپیوتر اموری از جمله صدا برداری را انجام دهم.

البته می توانیم فرض کنیم هیچ کدام از این هایی که گفتم هم در بین نیست. در این صورت من فقط یک نابینا هستم. دقیقا گناه من همین ندیدن است. در این جا نیز جامعه به من لطف کرده و به عنوان شاکی مرا اعدام نمی کند، فقط می گوید به جرم ندیدن حق نداری چیز دیگری بخواهی و فقط اجازه می دهیم نفس بکشی!

این که قوت نفس کشیدن را از کجا و چگونه به دست می آوری به کسی مربوط نیست و کسی مسئول آن نیست! تو نمی بینی و چون نمی بینی نمی توانی کار کنی! اگر پایت در چاله ای برود، چشمت کور! تو که نمیدیدی شکر خوردی از خانه بیرون آمدی!

اگر سرت به میله ای آهنی خورد که تا آن روز در مسیرت نبود، اشکالی ندارد! همین که زنده ای و نفس می کشی هدیه ای است که با تمام جنایاتت باز هم به تو ارزانی شده و نمی توانی اعتراض کنی که چرا چاله و میله بدون اخطار قبلی سر راهت سبز شده!

این تویی که نمیبینی و مایه ی دردسری! آن ها که چاله می کنند و میله می کارند، می دانند که افراد بینا حواسشان هست و با آن مشکلی ندارند! برای تو به عنوان یک مجرم، قانونی وضع شده که با همه ی بی خاصیتیت، اگر بتوانی شغلی پیدا کنی و در جایی استخدام شوی! البته زیاد خوشحال نباش! تو باید در نهایت راهی برای دیدن پیدا کنی، وگرنه باز هم کاری از پیش نخواهی برد!

تو حق داری در آزمون استخدامی با اتکا به قانون سه یا هر چند درصد جذب معلولین در دستگاه های دولتی شرکت کنی و بعد از کسب نمره ی کتبی و موفقیت در مصاحبه ی تخصصی، اگر بتوانی ببینی استخدام شوی!

تو بعد از مراحلی که گفته شد، به کمیسیون پزشکی معرفی می شوی! آنها آموزش دیده اند که با تو حرف نزنند و شاید اصلا فکر می کنند علاوه بر کوری زبان هم نداری!

به آنها گفته شده که شخص نابینا ممکن است ندرتا بتواند حرف بزند! شاید مدرک تحصیلی کارشناسی یا بالاتر هم داشته باشد که مهم نیست! شاید سوابق مثبت دیگری هم داشته باشد که باز هم مهم نیست! او نمی بیند! پس توانایی کار کردن ندارد و خلاص!

گرچه معلوم نیست تو که نابیناییت برای همه محرز است، چرا اصلا باید این مرحله را طی کنی! شاید البته این هم لطفی باشد به تو که فرصت داشته باشی راهی برای دیدن پیدا کنی! چون جامعه حتي برای تو هم به عنوان یک مجرم حقوقی قائل است!

خلاصه: زندگی تو حتّي آن مقدار ارزش ندارد که مثل آنهایی که مرتکب قتل شده بودند، مورد توجه قرار بگیری و در رسانه ی ملی از مردم و مسئولین خواسته شود تا فرصتی دیگر هم به تو بدهند!
تویی که گناهت ندیدن است! ندیدنی که هیچ کس جز خودت مسئول آن نیست!

در پایان این جانب به عنوان یک نابینا، حداقل برای خودم از دادگاه جامعه تقاضای تجدید نظر در رأی صادره دارم! من دوست دارم تکلیفم را روشن کنید! بالاخره یا مجرمم یا نیستم!

اگر نیستم تبرئه ام کنید و فرصتی فراهم کنید تا من هم بتوانم با شرایطی عادلانه به زندگیم ادامه دهم! اگر هم مجرمم که برای خودم تقاضای رأی اعدام کرده و آن را با کمال میل می پذیرم!


کد مطلب: 293617

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcfymd0ew6d1va.igiw.html?293617

الف
  http://alef.ir