افسانه ای به نام رويين تن بودن غرب

دكتر ياسر سبحاني فرد

8 آبان 1390 ساعت 10:42

فرض را بر اين مي گيريم كه در قرون اخير غرب بر تمام مشكلات و تفكرات مخالف خود پيروز شده است آيا مي توان از اين موضوع نتيجه گرفت كه غرب ديگر هيچگاه طمع شكست را بر دهان مبارك مزمزه نخواهد كرد؟


تعمق در نحوه نگرش گروه عمده اي از مردمان ايران زمين نشان مي دهد كه اين گروه از مردم در انديشه خود احتمالي براي شكست و حتي نزول امپراتوري غرب قايل نبوده و حاضر نيستند علي رغم اصرار بر ادعاي عدم جزم انديشي خود ، احتمالي هر چند به قدر اتم به اين موضوع اختصاص دهند.چنين تفكري از غرب قهرماني رويين تن ساخته كه گويي حتي مانند اسفنديار چشماني و همچو آشيل پاشنه اي براي دوخته شدن تير مرگ در آن وجود ندارد. ادبيات اين افراد در گويش و محاورات روزانه شان قابل رديابي است اما چندي است چنين تفكري در رسانه هايي خاص به نمايندگي نشسته و انديشمندانه در سر مقاله ها و صفحات مهم آنها به نمايش در مي آيند. در همين راستا در مقاله اي تحت عنوان " سر انجام غرب " نويسنده محترم با نشان دادن سير تاريخي پيروزي تمدن غرب بر چالشهاي چند سده گذشته با تدوين يك استقرا نتيجه گرفته كه بنابراين غرب باز هم بر اين مشكل فائق خواهد آمد. در استدالي ديگر كه البته بر خلاف مورد قبل مقدماتي براي آن آماده نشده ، چنين انديشه بر قلم رانده شده كه از آنجا كه اين تمدن به مخالف اجازه مخالفت داده است به هيچ وجه تصويري از شكست را حتي بر خيال خود ترسيم نخواهد نمود.
 
با اين مقدمات اين نوشتار در پي بررسي صحت و سقم چنين رويكرد پر طرفداري در ميان اقشار مختلف مردم ايران زمين مي باشد.
 
۱- استقرا دليلي بر قطعيت نيست
شاه بيت دلايل طرفداران رويين تن بودن غرب در اين است كه چون غرب در قرون اخير توانسته است بر انديشه هاي ماركسيسم غلبه كند باز هم خواهد توانست از هر بحراني به سلامت عبور كند.

با تمام اين تفاسير فرض را بر اين مي گيريم كه در قرون اخير غرب بر تمام مشكلات و تفكرات مخالف خود پيروز شده است آيا مي توان از اين موضوع نتيجه گرفت كه غرب ديگر هيچگاه طمع شكست را بر دهان مبارك مزمزه نخواهد كرد؟ در صورتي كه اين استدلال درست باشد آنگاه مي بايست نتيجه گرفت كه امپراتوري روم هيچ گاه نبايد از بين مي رفت چون توانسته بود حدود ۲۰۰۰ سال كه زماني بس طولاني تر از چند قرن تسلط و پيروزي غرب مي باشد ، بر مشكلات و بحرانها پيورز شود. امپراتوري عثماني نبايد شكست مي خورد چون ۵۰۰ سال توانسته بود بر بحرانهايي كه برايش ايجاد مي شود ادامه حيات را تجربه كند. و همين طور است حكومتها و تمدنهايي مانند ساسانيان ، خلفاي عباسي ، امپراتوري هان در چين و غيره.
 
فساد چنين استدلالي همانند فساد استدلال مرغ برتراند راسل فيلسوف بريتانيايي است .راسل مرغي را به تصوير مي كشد كه هر روز صاحبش به سراغش آمده و در قفس را باز كرده و برايش غذا مي ريزد. چنين روندي موجب شده كه او فكر كند هر بار كه در قفس باز مي شود پس مشتي دانه در انتظار اوست. غافل از اينكه روزي در قفس باز مي شود و اين بار صاحب خانه چاقو به دست سرش را از تن جدا كرده و براي ميهماني فردا مي برد. آيا مرغ مي تواند بگويد از آنجا كه من همواره و هميشه با باز شدن قفس غذا را جلوي خود ديدم ديگر هيچ گاه امكان ندارد كه قفس باز شده و مرگ را به جاي غذاا جلوي خود نظاره گر باشم؟آيا اينكه غرب در دويست سال اخير بر مشكلات غلبه كرده مي توان گفت پس هميشه به مشكلات خود غلبه مي كند؟ اتفاقا اگر چنين تفكري در ذهن غرب باشد بايد انتظار سرنوشت امپراتوري هاي تاريخ را بكشد كه آنها نيز از شعف پيروزي نتوانستند ضعفهاي خود را شناخته و آنها را پر كنند.

۲- تمدن غرب همانند ديگران امكان اضمحلال دارد
تاريخ نشان داده كه با كسي شوخي ندارد. امپراتوري هاي فراواني كه در جهان روزي اولين بودند امروز ديگر اثر از آنها نيست. حتي دولتهايي كه به اعتقاد ما پيامبراني همچون سليمان(ع) و داوود (ع) آنها را برافراشتند روزي به سقوط رسيدند چه رسد به امپراتوري ها و تمدن ها و تفكراتي مانند روم ، ايران ، عرب ، چين ، اسپانيا و غيره كه هر يك در زماني سرآمد دوران خود بودند. تاريخ نشان داده اگر حكومتي كه نماينده تفكر و تمدني است ، دچار مشكلات شود و نتواند با محيط خود كنار آمده و بر آن پيروز شده و يا با آن رفتاري انطباقي وهمزمان فعال داشته باشد ، طعم مرگ را خواهد چشيد.مرگ تفكرات و يا حكومت تفكرات هنگامي فرا مي رسد كه محيط بتواند جايگزيني براي حل مشكلات آن تفكر ارائه كند.

۳- تمدن غرب بر مشكل فعلي چيره خواهد شد
نگارنده اتفاقا در اين موضوع با چنين افرادي موافق است كه غرب خواهد توانست بر بحران اخير غلبه كند ولي بر خلاف آنها چنين نتيجه نمي گيرد كه غرب همواره پيروز بحرانها خواهد ماند و امكان شكست نداشته و به قول فوكوياما پايان دهنده تاريخ خواهد ماند. علت اينكه غرب بر اين بحران غلبه مي كند اين است كه در اين بحران جايگزين يا آلترناتيوي براي تفكر غرب لا اقل در ذهن مخالفان وجود ندارد. غرب در بهترين حالت با اين موضوع طرف خواهد شد كه تمام مردمش تفكر سرمايه داري را فاقد كارايي و بحران زا خواهند دانست اما عاملي كه براي مرگ اين تفكر لازم است وجود جايگزين است كه اگر باشد مانند علت تامه تمدن سرمايه داري را به زير خواهد كشيد.

سوال اين است :
الف ) آيا واقعا اين تفكر كه سرمايه داري شكست خورده در غرب اكثريت داررد و يا مي توان مي توان آن را به اكثريت القاء كرد؟

ب ) اگر پاسخ سوال اول مثبت است آيا در تفكر اين اكثريت جايگزيني براي اداره جامعه وجود دارد و يا مي توان براي اين مردم جايگزيني معرفي نمود؟

در صورتي كه پاسخ هر دوي اين سوالات مثبت باشد مي توان اميدوار به پيروزي اين بحران بر تمدن سرمايه داري بود ولي در غير اين صورت اين بحران تنشي كور بوده كه به زودي خود به خود به خاموشي مي رسد. البته در اين صورت اين غرب نيست كه پيروز شده اين بحران است كه خود نابيناست و گزينه اي ديگر نداشته و دچار فرسايش خواهد شد.نه غرب و نه هيچ تمدني رويين تن نيستند.

۴- چرا عده اي غرب را رويين تن مي دانند
پاسخ به اين سوال را ابن خلدون در مقدمه معروف خود داده است كه مردم همواره قومي را كه بر آنها غلبه داشته و از نظر اقتصادي جلوتر است را شكست ناپذير دانسته و به سادگي تمام مي انديشند كه نوع لباس پوشيدن و رفتار و كردار ظاهري آنها موجب پيروزي شان شده و براي همين حتي در رفتار شخصي از آنها تقليد كرده و زبان قوم غالب را بر مي گزينند. امروز نيز مردم چنين مي پندارند كه اين قوم غالب ( غرب ) شكست ناپذير بوده و امكان ندارد روزي فراموش شود. غافل از اينكه چنين موضوعي چندين بار در سطح جهان تكرار شده و امكان تكرار دارد. برخي از قوم مغلوب ( برخي از مردم ايران و ساير جهان سوم ) وقتي غرب را چيره بر جهان مي بينند مي پندارند كه :

اول : تمام رفتارهاي آنها درست بوده كه غالب شده اند و براي همين حتي رفتارهاي اشتباه آنها را هم تقليد مي كنند

دوم: چون تا به حال پيروز بوده اند باز هم پيروز خواهند ماند

سوم : راه آنها بهترين راه ممكن براي زندگي است و راهي ديگر وجود ندارد كه برتر از راه آنها باشد

چهار : اگر هر راه جديدي از سوي مغلوبين معرفي شود كه با راه آنها تعارض داشته باشد حتما اين راه اشتباه است چون مردم پس از مدتي نتايج راههاي اشتباه قبل را به اين راه جديد نسبت خواهند داد.

پس نتيجه اين مي شود كه غرب رويين تن است.

نتيجه
از آنجا كه استقرا دليل بر قطعيت نيست و از آنجا كه تا كنون امپراتوري هاي فكري زيادي طولاني تر از غرب چيرگي داشته اما از بين رفته اند ، غرب نيز روزي ممكن است با همين تفكر قدرت اول فكر ي بشر نباشد. غرب خواهد توانست بر بحران اخير غلبه كند ولي بر خلاف آنها چنين نتيجه نمي شود كه غرب همواره پيروز بحرانها خواهد ماند و امكان شكست نداشته و به قول فوكوياما پايان دهنده تاريخ خواهد ماند. اين به معناي پيروزي غرب نيست بلكه به معناي كور بودن بحران است . در بحراني ديگر كه جايگزيني براي مخالفان وجود داشته باشد غرب به چالشي عميق كشيده خواهد شد.


کد مطلب: 127631

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdchxqnzz23ni-d.tft2.html?127631

الف
  http://alef.ir