توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 405969
نگاهی به نسبت موسیقی و حکمت
موسیقی حکیمانه «احساسات اندیشه‌ورزانه‌» به ارمغان می آورد
حجت الاسلام دکتر عبدالحسین خسرو پناه/رئیس مؤسسه حکمت و فلسفه ایران
تاریخ انتشار : دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۲۹
اصولا بین «هنر» و «حکمت و معرفت» پیوند وثیقی برقرار است و نمی‌توان هنر را بدون حکمت و معرفت دید. همه شاخه‌های مختلف هنری در دوران باستان، میانه و معاصر اعم از هنر غربی، اسلامی و شرقی همیشه در پیوندی وثیق و سیستماتیک با فلسفه بوده‌اند.

حجت الاسلام دکتر عبدالحسین خسرو پناه

وقتی به فلسفه ارسطو رجوع می‌کنیم، درمی‌یابیم که او فلسفه را به سه دسته «نظری»، «عملی» و «کاربردی»(تولیدی) تقسیم کرده است. فلسفه نظری بر فلسفه عملی تأثیر داشته است و فلسفه نظری و عملی با هم در فلسفه کاربردی یا تولیدی تأثیرگذار بوده‌اند. بنابراین فلسفه موسیقی که فلسفه تولیدی به شمار می‌رود وابسته به فلسفه نظری و عملی است.

وقتی به دوره اسلامی و آراء فلاسفه اسلامی در مورد هنر و موسیقی مراجعه می‌کنیم، درمی‌یابیم که آنها نیز این ارتباط موسیقی و فلسفه را از طریق ارتباط موسیقی با حکمت نظری و معرفت برقرار می‌کردند. لذا موسیقی جزئی از ریاضیات به شمار می‌رفت. ریاضیات چهار شاخه داشت؛ «حساب»، «هندسه»، «نجوم» و «موسیقی» و این چهار دانش زیرمجموعه ریاضیاتی بود که جز «فلسفه وسطی» به شمار می‌رفت و این فلسفه به شدت از «فلسفه اولی» (فلسفه‌ای که به امور عامه و الهیات به معنای اخص می‌پردازد)  تبعیت می‌کرد.

بنابراین، موسیقی را از پیوند با اندیشه، معرفت  و فلسفه گریزی نیست. اما ما در تمدن اسلامی «حکمت» داریم که از قضا با «فلسفه» تفاوت‌هایی دارد. «حکمت» معرفتی است که باید کاربرد صحیح داشته باشد؛ یعنی ما در حکمت اجازه نداریم از هر معرفتی بهره ببریم یا معرفت را در هر جایی به کار ببندیم. حکمت به ما جهت می‌دهد
موسیقی حکیمانه هیچگاه «غنای لهوی» نخواهد داشت. موسیقی حکیمانه، اغلب سنتی است و اگر با موسیقی مدرن پیوند یابد این ارتباط از جنس تعامل است نه تقلید
و معرفت را در حوزه علم نافع و کاربرد نافع انسانی و بشری جهت می‌دهد. چنین حکمتی در موسیقی هم تأثیرگذار است و به این اعتبار می‌توان از «موسیقی حکیمانه» سخن گفت همانطور که پیشتر حکیمان مسلمانی همچون  ابن‌سینا و فارابی از آن سخن گفته‌اند.

در رابطه با چیستی «موسیقی حکیمانه» یا به عبارتی مؤلفه‌های آن باید گفت که موسیقی حکیمانه هیچگاه «غنای لهوی» نخواهد داشت. موسیقی حکیمانه، اغلب سنتی است و اگر با موسیقی مدرن پیوند یابد این ارتباط از جنس تعامل است نه تقلید. چنین موسیقیِ حکیمانه‌ای برای مستمع نه تنها حالت لهوی ایجاد نمی‌کند بلکه به عقل آدمی قوت می‌بخشد و عقل آدمی را به تأمل وا می‌دارد.

چنین موسیقی بطور حتم برای انسان «احساسات اندیشه‌ورزانه‌»را به ارمغان خواهد آورد. قرار است موسیقی به انسان آرامش دهد و این آرامش باید زیرمجموعه عقلانیت انسان قرار گیرد.

حکیمانه بودن موسیقی معیارهایی دارد و برای تحقق آن ما به دو تخصص «دانش موسیقی» و «حکمت موسیقی» نیاز داریم. در «حکمت موسیقی» اهالی فلسفه و حکمت در حوزه فلسفه زیبایی، حکمت زیبایی، مبانی فلسفیِ هستی‌شناختی، انسان‌شناختی، معرفت‌شناختی، غایت‌شناختی و ارزش‌شناختی موسیقی به تبادل‌نظر می‌پردازند و همچنین فلسفه، چیستی و کارکرد موسیقی مورد بحث قرار می‌گیرد تا به چگونگی پیوند عقل و احساسات، عقل و خیال پی‌ببریم. در حوزه مباحث خیال‌شناختی، فلاسفه اسلامی همچون فارابی، ابن‌سینا، شیخ اشراق و به ویژه محی‌الدین ابن‌عربی بسیار سخن گفته‌اند.

در «دانش موسیقی» مشخص شود که این مبانی حکیمانه در فرم و محتوای موسیقی چه نقش و جایگاهی دارند؛ چون موسیقی دو ساحت «فرم» و «محتوا» دارد. از این رو، فلسفه و حکمت موسیقی باید در کنار محتوا، در فرم موسیقی هم نمایان شود.

بنابراین، برای تحقق «موسیقی حکیمانه» نخست باید به بیان فلسفه و حکمت در حوزه هنر و موسیقی پرداخت و دوم،  کاربست این مباحث فلسفی در فرم و محتوای موسیقی است. اما اینجا کار سومی هم مطرح می‌شود و آن تبلور تفکر و حکمت در سازهای موسیقی همچون نی، سنتور، تنبک و....است؛ یعنی نوع کوک ساز باید دقیقا براساس مبانی حکیمانه باشد که بتواند آهنگی مبتنی بر آن مبانی بنوازد و نتیجه‌اش برای مستمع موسیقی‌ همراه با احساسات و خیال‌پردازی باشد
قرار است موسیقی به انسان آرامش دهد و این آرامش باید زیرمجموعه عقلانیت انسان قرار گیرد.
که از قضا برآمده از عقلانیت و حکمت است.

تحقق این امر، نیازمند یک کار میان رشته‌ای است. مجموعه صاحب‌نظران باید بنشینند و این مباحث را تحقق بخشند. متأسفانه اکنون اینگونه نیست و موسیقی امروز کمتر برآمده از حکمت و معرفت ما است و به تقلیدهایی غیرحکیمانه فروکاسته شده است.

در آسیب‌شناسی این معضل باید گفت که هیچگاه نمی‌توان آسیب‌های اجتماعی را به ذات، به رویکرد جامعه نسبت داد. رویکرد جامعه آخرین مرحله‌ای است که تحول پیدا می‌کند. معتقدم، نخستین نهاد متولی، نهاد عالمان اعم از فیلسوفان و حکیمان و اهل موسیقی است و  باید این مسأله را با تدبیر و دانش خود حل کنند و دوم نهادهای متولی اجرای موسیقی هستند؛ اینها هم مسئول‌اند.

وقتی «نهاد اجرا» و «نهاد دانش» با هم در پیوند نباشند و عالمان به شکلی مستقل و تخصصی در زمینه «فلسفه موسیقی» تحقیق کنند و نهادهای اجرایی کار خود را انجام دهند، طبیعتا، در جامعه افراط و تفرطی‌هایی شکل خواهد گرفت. واقعیت این است که افراط و تفریط‌ها در جامعه محصول نهادینه نشدن امر موسیقی در دو نهاد «دانش» و «اجرا» است.

علت این فاصله به آسیب فرهنگی دیگری بر می‌گردد و آن «جدی نگرفتن دانش» است. متأسفانه، در جامعه ما «دانش» چنان که باید کارکردش را بدست نیاورده است و نمونه آن را می‌توان در نادیده گرفتن دانش اقتصاد و سیاست در عرصه اقتصاد و سیاستداری ما دید. نهادهای هنر و موسیقی مثل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، صدا و سیما ما هنوز باور نکرده‌اند که عرصه فرهنگ نیازمند علم، دانش، فلسفه و حکمت است.

باید پرسید تا به امروز چقدر نهادهای متولی موسیقی از دانشگاه هنر و دانشکده‌های وابسته به آن خواسته‌اند تا پیرامون مسائل‌شان پژوهش کنند، رساله بنویسید؟ چقدر از طرف این سه نهاد، استادان و نخبگان به نوشتن پیرامون دغدغه‌های هنری جامعه تشویق شده‌اند؟ معتقدم اگر  پایان‌نامه‌ها، رساله‌ها و پژوهش‌های ما به سمت مسائل و دغدغه‌های این سه نهاد بروند، تحقق «موسیقی حکیمانه» میسرتر خواهد شد.
منبع: ایران
 
کلمات کلیدی : عبدالحسین خسرو پناه+موسیقی+حکمت
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.