توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 224547
نبرد چهارم
بخش تعاملی الف - رضا فریدیان
اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
تاریخ انتشار : سه شنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۰۹

ابتدا پیش از آغاز بحث در مورد نبرد چهارم جهان لازم است با نگاهی به تاریخ یک قرن گذشته به سه نبرد جهانی قبلی بپردازیم. جهان در اوایل قرن بیستم عرصه خودنمایی چند قدرت سنتی و مدرن بود. امپراتوری عثمانی، امپراتوری اتریش-مجارستان، امپراتوری تزار روسیه، امپراتوری آلمان، پادشاهی ایتالیا، جمهوری سوم فرانسه، پادشاهی متحده بریتانیای کبیر و ایالات متحده آمریکا از جمله مهمترین قدرت های جهان آن روزگار بودند که روابط بینشان قواعد کلی مسائل سیاسی آن روزها ی جهان را رقم میزد.

در گذر زمان میان این قدرت ها اتحادها و دشمنی هایی شکل گرفته بود که باعث اولین کشمکش جهانی بزرگ شد و در نقطه اوج این کشمکش جنگ اول جهانی (معروف به جنگ زراعت نوینی ها یا جنگی برای پایان دادن به تمام جنگ ها) رخ داد. میلیون ها نفر کشته شدند و جنگ با پیروزی متفقین پایان یافت چند امپراتوری از صحنه جهان حذف شدند و تعدادی نیز به شدت ضعیف گشتند. بعد از جنگ دیگر اثری از امپراتوری عثمانی و امپراتوری اتریش _مجارستان نبود. امپراتوری آلمان که قبل از جنگ قویترین حکومت اورپا (یا شاید جهان) بود به یک حکومت شکست خورده تبدیل گشته بود. امپراتوری تزارها هم اگر چه در طرف پیروز قرار داشت ولی زیاد دوام نیاورد و با وقوع انقلاب بلشوویکی دست کمونیست ها افتاد.

آمریکا و انگلیس شاید بیشتر سر زبان ها افتادند. ولی بر خلاف تصورات این پایان ماجرا نبود. غرب آزاد شده از دست کشیش ها تازه کم کم داشت معنای آزادی را می چشید! دوباره با قوی شدن شکست خورده های نبرد اول کشمکشی جدید جهان را فراگرفت و عملا جهان قدرتمند به سه جبهه ی کلی تقسیم شد. گروهی به زیر پرچم سرمایه داری لیبرال رفتند و شاخه راست مدرنیته را شکل دادند شعارشان آزادی (یا شاید اباحه گری) بود گروهی دیگربه زیر پرچم کمونیسم رفته و شاخه چپ مدرنیته را شکل دادند شعارشان مساوات بود و گروهی دیگر با ملی گرایی افراطی نازیسم و فاشیسم را شکل دادند که شاخه ی راست افراطی مدرنیته بود.

اینها هم شعارشان نظم بود. کشمکش سنگین این جناح ها سرانجام در جنگ دوم به اوج رسید. با وقوع جنگ جهانی دوم میلیون ها نفر دیگر هم به کام مرگ فرستاده شدند. نتیجه جنگ هم بر همه آشکار است. شاخه راست افراطی بدست دو شاخه دیگر از صحنه زمین محو شد و دو امپراتوری آلمان و پادشاهی ایتالیا به تاریخ پیوستند. ولی این هم پایان ماجرا نبود. مثل اینکه کشیش ها نتوانسته بودند خدا را درست به انسان معرفی کنند. اختلافات همچنان ادامه داشت. هنوز شعله های نبرد دوم خاموش نشده بود که برندگان واقعی نبرد دوم یعنی آمریکا و شوروی بر سر رهبری جهان دچار اختلاف شدند و عملا نبرد سوم پایه گذاری شد. نبردی که به جنگ سرد شهرت یافت.

ولی این جنگ یک تفاوت با درگیری های قبلی داشت حالا جهان تغییر کرده بود، علم هم پیشرفت کرده بود! بله...بمب اتم ساخته شده بود و همگان قدرتش را در خاکستر کردن انسان ها در چند چشم برزدن در هیروشیما و ناکازاکی دیده بودند. بمب اتم مانع از رویاریی مستقیم دو امپراتوری آمریکا و شوروی می شد ولی نمی توانست کشمکش عمیق این دو راحل کند. شاید باید کشیش ها به آنها یاد می دادند خدا انسان را برای اهدافی بزرگتر آفریده است نه فقط حکم رانی زمین! بمب اتم خط وحشت سردی را بر جهان حاکم کردکه عملا امنیت زمین را نیز تضمین می نمود. در درون این کشمکش سوم جنگ های کوچک فراوانی رخ داد که مستقیما، یا متاثر از رقابت دو قدرت اصلی بود یا اینکه این کشمکش جهانی آن جنگ های کوچکتر را شعله ور تر می کرد. از جنگ ویتنام و کره و افغانستان بگیرید تانبرد پاناما و نبرد دومینیکن و همچنین از سرکوب شورش های لس انجلس توسط آمریکا تا سرکوب انقلاب های مجارستان و چکسلاواکی (بهار پراگ) توسط شوروی. از جنگ کانال سوئز تاعملیات خلیج خوک های ارتش آمریکا در کوبا. از کودتای شیلی تا جنگهای خاورمیانه و آفریقا. همه و همه تحت تاثیر جنگ سرد بود.

حتی چند باری دو امپراتوری آمریکا و شوروی تا آستانه درگیری مستقیم و نابودی زمین پیش رفتند ولی در نهایت قضیه به شکلی خاتمه یافت. یک بار هم آمریکا در ظاهر تا آستانه سقوط پیش رفت ولی در نهایت توانست به صحنه برگردد. خاتمه جنگ سرد هم با سقوط و فروپاشی شوروی رقم خورد. میلیون ها نفر هم در جریان کشمکش های نبرد سوم جهان موسوم به جنگ سرد تلف شدند. ولی این هم پایان ماجرا نبود...

چند سالی یگانه حاکم زمین آمریکا بود و سیاست های دولت آمریکا بر این قرار داشت که از به وجود آمدن رقیبی جدید در جهان برای خودش جلوگیری کند. ولی به هر حال این قدرت مطلق نیز سرانجام به چالش کشیده شد. روس ها کم کم دوباره خود را بازیابی کردند. چین اقتصادش را باری دیگر احیا کرد و می رود که بعد از پشت سر گذاشتن آلمان و ژاپن در آینده ای نه چندان دور آمریکا را هم پشت سر بگذارد. ایران نفوذش را در خاورمیانه بیشتر کرد. بماند که دشمنی دیرین عربستان سعودی با ایران همیشه مانع از اتحاد منسجم قدرتمندی در میان مسلمانان خاورمیانه شده است. اقتصاد آمریکا به خاطر مصرف بی رویه کالا که چاپ دلار بی پشتوانه امکانش را فراهم کرده بود تا اندازه ی زیادی غرق در بدهی شد. آمریکایی که همه گمان می کردند تا ابد بر زمین حکمرانی خواهد کرد برای حفظ امپراتوریش باید دوباره می جنگید. و این آغاز نبرد چهارم زمین بود. نبردی که به جنگ جهانی علیه تروریسم شهرت یافت.

حدود یک دهه بعد از پایان جنگ سرد با وقوع حادثه به شدت مشکوک یازدهم سپتامبر این بار آمریکا به قصد نابودی دشمنانش (که یا تروریست هستند یا حامی آن و یا دیکتاتورند) نبردی جدید را آغاز کرد. ما اکنون در میانه این کشمکش جهانی هستیم. جایی که آمریکا با کمک متحدانش قصد دارد تمام دشمنانش را نابود یا لااقل کنترل کند. تا بتواند به حیاتش ادامه دهد. آمریکا سقوط عثمانی و اتریش - مجارستان را دیده، سقوط پادشاهی ایتالیا و امپراتوری آلمان را دیده، فروپاشی روسیه تزاری و بعد هم شوروی را دیده و شاید می ترسد که تکرار تاریخ را در مورد خودش ببیند. شاید برای همین باید اکراین دوست غرب باشد تا بتوان روسیه دوباره برخواسته را کنترل کرد. شاید انقلاب رنگین درکشورهای اطراف روسیه برای کنترل این خرس قطبی عصبانی لازم باشد. شاید برای همین سوریه دیگر نباید دوست ایران باشد تا بتوان عنان ایران افسار گسیخته را کشید تا هوس تغییر نقشه زمین را نکند.

شاید بتوان با انقلاب رنگین از دست جمهوری اسلامی هم خلاص شد یا لاقل توانش را کم کرد! شاید برای همین محمد مرسی دوست با ترکیه باید به زندان برود آخر چه کسی تحمل یک عثمانی جدید را دارد؟ شاید برای همین باید اروپای دوست با آمریکا تحت عمیق ترین جاسوسی قرار بگیرد آخر چه کسی تضمین کرده اروپا تا ابد دوست آمریکا بماند و رقیبش نشود؟ وصدها باید دیگر که لازم است بتدریج اجرایی شود... و این تازه آغاز یک ماجرای تازه است... شاید کشیش ها باید خدا را عمیقتر به جهان معرفی می کردند...
 
کلمات کلیدی : رضا فریدیان