کد مطلب: 384730
پیشنهاد کتاب/«خویشتن به ذهن میآید: ساختن مغز آگاه»؛ آنتونیو داماسیو؛ ترجمه رضا امیر رحیمی؛ مهرویستا
آگاهی بیدار بودن نیست
مجید شمسآبادی حسینی*؛ 10 شهریور 1395
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۲۰:۴۷
«خویشتن به ذهن میآید: ساختن مغز آگاه»نویسنده: آنتونیو داماسیو
ترجمه: رضا امیر رحیمی
ناشر: مهرویستا، چاپ اول ۱۳۹۴
۴۹۵ صفحه، ۲۹۰۰۰ تومان
شما میتوانید کتاب «
خویشتن به ذهن میآید: ساختن مغز آگاه» را تا یک هفته پس از معرفی با
۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین خرید کنید.
****
فرض کنید در قطاری خوابیدهاید و آهنگ مسافرتی طولانی به شهری دیگر را دارید. پس از ساعتها خواب، ناگهان بیدار میشوید، اما به اندازهای خوابتان به دازا کشیده شده و عمیق بوده است که در این لحظه یعنی دقیقاً پس از بیداری، مسافر بودن خویش و مقصدتان را از یاد بردهاید؛ هر چند که بیدار هستید. چندین لحظه میگذرد و زمانی اندک سپری میشود تا باز به خودآگاهی برسید. اینک در مییابید این شما هستید؛ نشسته در قطار، و موقعیّت خود و برنامههایتان را به یاد میآورید و از آنها آگاه میشوید.
چنانکه از این تجربهی فرضی روشن میشود، بیداری به معنای بازگشت ذهنِ موقّتاً غایب ماست، و به ما فرصت میدهد تا دوباره حیطهی ذهنیمان را بررسی کنیم. بنابراین، اینچنین نمایان گردید که آگاهی تنها بیدار بودن نیست.
همهی ما دسترسی آسان و رایگانی به آگاهی داریم. همچنین این آگاهی به فراوانی در ذهنمان فوران میکند. با وجود این، چیزهای معدودی در زندگی به اندازهی آگاهی در خور ملاحظه، بنیادی، و به ظاهر اسرارآمیز هستند. بدون آگاهی -یعنی ذهنی که از نعمت سابجکتیویتی و ذهنیّت برخوردار است- هیچ راهی برای اینکه بدانیم وجود داریم، نبود؛ چه برسد به اینکه بدانیم چه کسی هستیم و چه فکری میکنیم.
گرچه مجال آن نیست که حتّی تعریفی مقدّماتی از آگاهی بدست دهیم، اما امید آن میرود که تردیدی به جا نگذاشته باشیم که نداشتن آگاهی به چه معناست. در نبودِ آگاهی، دیدگاه شخصی به تعلیق در میآید؛ از وجود خود بیخبریم، و نمیدانیم که چیزهای دیگری هم وجود دارند. با این وجود، وقتی دانشمندان و افراد دیگر به آن میاندیشند، به یک اندازه سرگردان میشوند. آگاهی از چه ساخته شده است؟ از اینجا به سرچشمههای آن یعنی ذهن و مغز نیز کشیده میشویم.
نویسندهی این کتاب بر این باور است: گفتن اینکه ذهنهای آگاه اسرارآمیز هستند، متفاوت با این است که بگوییم راز آنها ناگشودنی است و هرگز نمیتوانیم بفهمیم انداموارهای زنده که از نعمت یک مغز بهره میبرد، چگونه یک ذهن آگاه را به وجود میآورد. از این رو، غیرمعقول و ناموجّه به نظر نمیرسد، اگر در این پژوهش، این مسئله را مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم. بدین ترتیب، این کتاب دو پرسش اساسی را پیمیگیرد: نخست آنکه مغز چگونه یک ذهن را میسازد و دوم هم این که مغز چگونه آن ذهن را آگاه میکند. سببِ شکلگیری چنین سؤالاتی را شاید بتوان در جملهای یافت که نویسنده آن را از ریچارد فاینمَن –پیش از آغاز مباحث کتاب- میآورد: «آنچه را نمیتوانم بسازم، نمیتوانم بفهمم».
میدانیم که طرح یک پرسش به معنای پاسخ دادن به آن نیست؛ مخصوصاً اگر این پرسش در خصوص ذهن آگاه باشد؛ زیرا حساب کردن بیش از حد روی پاسخهای قطعی، خبر از این میدهد که گویی عقل را به کناری رها کردهایم، و خیالی خام و غیرعاقلانه داریم. افزون بر آنکه مطالعهی آگاهی به قدری گسترش یافته است که دیگر امکان ندارد حق مطلب را در مورد همگی خدمات صورتگرفته در این زمینه بهجا آورد. حتّی نگارندهی این نوشتار، این ایده را که ما درک کاملی از چیستی و کارکردِ مغز داریم، نیز بلاهت محض میداند.
بدینسان، پژوهش حاضر دربارهی آگاهی مانند گام برداشتن در یک میدان مین میماند. با وجود این، نویسنده این خطر را میپذیرد و منطقی میداند که این پرسشها را به طور کامل بررسی کند، از شواهد موجود هر اندازه هم که ناکامل و موقّتی، بهره گیرد، فرضهای آزمونپذیری را در نظر داشته باشد و دربارهی آیندهی آن رؤیاپردازی کند. هدف این کتاب هم صرفا اندیشیدن به این فرضها و به بحث گذاردن چارچوبی از فرضیههاست؛ تمرکز بر این است که مغز انسان باید چه ساختاری داشته باشد و چگونه عمل کند تا ذهن آگاه پدیدار گردد.
آنتونیو داماسیو بیش از سی سال است که دربارهی مغز و ذهن انسان مطالعه میکند، و پیش از این، مطالبی را در خصوص آگاهی -در مقالهها و کتابهای علمی- نگاشته است. اما به مرور از برداشتی که از این مسئله داشته، ناخشنود شده است، و همانگونه که خود در بحثهای آغازین کتاب میگوید، تأمّل در مورد یافتههای پژوهشی مربوط به آن، دیدگاهش را تغییر داده است؛ به ویژه در مورد دو موضوع: خاستگاه و طبیعت احساسها، و سازوکارهای موجود در پسساخت خویشتن. بنابراین این کتاب در حقیقت تلاشی است برای بحث و بررسی دیدگاههای کنونی در مورد این دو موضوع. از این رو، انگیزهی خویش را برای نوشتن این کتاب، چنین معرّفی میکند: «هر کتابی به دلیلی نوشته میشود و این کتاب به این دلیل نوشته شد که کار را از سر گیرم».
مباحث بسیاری در کتاب مطرح شده است که حتّی برشمردن عنوانهای فصلها هم به داراز میانجامد. اما با مطالعهی فصل اول میتوان تصویری مناسب از این مسئله به دست آورد؛ چرا که این فصل ایدههای اصلی را که در فصلهای بعدی پدیدار میشوند، از پیش گزارش میکند.
نویسنده پژوهشگری در علم عصبشناسی است. از این رو، رویکردی عصبشناختی به روشنی در کتاب به چشم میخورد. چنانکه نتیجهی پژوهش خود را چنین خاطر نشان میکند: عصبشناسیِ آگاهی را اینگونه میفهمم که پیرامون آن ساختارهایی مغزیای سازمان یافتهاند که در ایجاد سهگانهی بسیار مهم بیداری، ذهن و خویشتن مشارکت دارند. سه بخش عمدهی کالبدشناختی –ساقهی مغز، تالاموس و قشر مغز – در این کار همکاری اساسی دارند، اما باید توجّه داشت که هیچگونه همپیمانی مستقیمی میان بخشهای کالبدشناختی و آن سهگانه وجود ندارد. بلکه هر سه بخش در برخی جنبههای بیداری، ذهن و خویشتن مشارکت دارند.
نگارنده در حقیقت، با ترسیم نقشههای فرستندههایی عصبشناختی از بدن و دنیای بیرون از مغز، میکوشد این مفاهیم– از عصبشناسی آگاهی گرفته تا احساسها و عاطفه- و به طور کلّی مسئلهی ذهن و مغز را شفاف گرداند.
باز سرانجام، نویسنده به ناتوانی خود در شناخت حقیقی این مسئله اعتراف میکند و در بحثهای پایانی کتاب مینویسد: کار فهمیدن اینکه چگونه مغز، ذهنی آگاه را میسازد ناتمام مانده است. راز آگاهی همچنان یک راز است، گرچه کمی به عقب رانده شده است. همچنین میتوان گفت که نه ایدههای مورد بحث در این کتاب و نه ایدههای مطرحشده از سوی همکاران فعّال در این حیطه، اسرار پیرامون مغز و آگاهی را روشن نمیسازد. اما تلاشهای کنونی شامل چند فرضیهی قابل تحقیق است که نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
* کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی
کلمات کلیدی : نشر مهر ویستا
راه حل های مقابله با فرهنگ غرب بازگشت به فرهنگ خودی است، علومی که در شرق بود، دسیسهها اسباب این شد که عقب بزنند، آن ها را و به جای آن علوم غرب را بیاورند، دانشهایی که در شرق بود و اروپا از آن تقلید کرد، دست هایی آمد، آن ها را عقب زد و محتوی را از ما گرفت و الان وضع ما وضعی شده است که خیال میکنیم که هرچه هست، در غرب است و ما هیچ چیز نداریم. محتوای خودمان را گرفتند، بعضی مغزهای ما را شستشو کردند، جایش یک مغز دیگری گذاشتند که از همان غرب ارتزاق می کند و این یک مطلب مهم است که باید به تدریج این مملکت از زیر آن بار بیرون برود. (3915228) (alef-11)