کد مطلب: 392859
از روزنامهی خاطراتِ فرهاد میرزا معترض الدوله / 2
فرق میان من و شما؟
فرهاد طاهری*؛ 27 شهریور 1395
تاریخ انتشار : شنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۴۳
غروب امروز (شنبه۱۱بهمن ۱۳۹۳) برای رفع خستگی ازنوشتن و خواندن، سری به دوستان فیسبوکی زدم. در صفحه دوستی، تصویری ازاستاد ایرج افشار را دیدم که گرم ورق زدن و محو تماشای اسنادی بود و هر دو نفر (صاحب صفحه فیسبوک و استاد افشار) سربهزیرانه و با گردن کج، غرق درصفحاتِ زمان سوده بودند. در بالای تصویر هم این مطالب نوشته شده بود:
«یادها....
سی سال رنج برای مجموعهداری اسناد تاریخی ایران عزیز
سال ۸۵، دیدار زندهیاد استاد ایرج افشار از مجموعه شخصی بنده در منزل اینجانب
و شگفتی ایشان از تنوع اسناد و عکس و کارتپستالهای تاریخی...
مدتی هست که از زبان استادان محترم تاریخ و نیز از زبان دانشجویان رشته تاریخ میشنوم که بعضی بیسوادان به عنوان دکترای تاریخ در این رشته مهم ادعای مورخ بودن میکنند ... اشخاصی که با خواندن ۵۰ جلد کتاب، مدرک دکترای تاریخ بدست آورده اند ... مقالهنویسهای کتابهای دست چندم تاریخ ... استادانی که یک کتاب تالیفی ندارند که اگر لازم بدانم مقالات یکی از آنها را به اشتراک همگانی خواهم گذاشت. داوری من از دیدهها و شنیدهها و پرادعایی این سبکقلمان و نتیجه ۳۰ سال سروکله زدن با اسناد تاریخی است ...»
با دیدن تعبیر « بعضی بیسوادان به عنوان دکترای تاریخ ...» در نوشته این دوست یاد خاطرهای افتادم.
در پاییز ۱۳۸۱ در دانشکده صدا و سیما و معاونت آموزشی این سازمان، مدرس ویراستاری دوره دانشافزایی ویراستاران جدیدالاستخدام این سازمان بودم. همه دانشجویان کلاس با عنوان شغلی ویراستار به استخدام سازمان درآمده بودند و میبایست یک دوره ششماهه دانشافزایی بدو استخدام را میگذراندند و بعد راهی مراکز محل خدمت خود میشدند. غیر تهران، تا آنجا که یادم میآید کارمندانی از مراکز بندرعباس، خرمآباد، یزد، اورمیه، اردبیل و ساری هم در این دوره شرکت کرده بودند. غیر از من که جوانترین مدرس دوره بودم و اختلاف سنی چندانی با دانشجویانم نداشتم، آقای دکتر منصور ثروت تدریس ادبیات کهن و معاصر را به عهده داشت، استاد غلامرضا ارژنگ دستور زبان فارسی تدریس میکرد، تدریس تاریخ زبان فارسی و مقدمات زبانشناسی نیز به عهده دکتر یدالله منصوری (عضو گروه زبانهای ایرانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی) بود و اگر به قول نویسنده کلیله و دمنه در حافظهام خللی نیفتاده باشد خانم رقیه بهزادی هم ضبط و مستندسازیِ اعلام تدریس میکرد. از آنجا که شرکتکنندگانِ در دوره قرار بود در آینده ملبس به خلعت برازنده ویراستار شوند بدیهی بود که بیشترین ساعات دوره دانشافزایی آنان به درس ویرایش اختصاص داشت. من هم در تدریس با نهایت جدیت و علاقه و دلگرمی مایه میگذاشتم؛ چون هم به اهمیت مواد درسی خود برای دوستان شرکتکننده کاملا واقف بودم و هم اعضای کلاس واقعا برایم عزیز بودند و در احترام به استاد سعی بلیغ داشتند. همین باعث شده بود که در نهایت دوستی و صمیمیت، انتظارات خود را از هم بیپرده و صریح بر زبان بیاوریم. روزی دوستان کلاس ابراز تمایل بسیار کردند که اگر ممکن است از بخشهای مختلف فرهنگستان زبان و ادب فارسی دیدار کنند. من بدون فوت وقت، خواسته دوستان کلاس را از طریق مدیر دفتر رئیس فرهنگستان به اطلاع آقای دکتر حداد عادل رساندم. دکتر حداد هم بیمعطلی به من پیغام داد که فلان روز دانشجویانت را بیاور به شورای واژهگزینی فرهنگستان تا در جلسه شورا شرکت کنند و از نزدیک شاهد چگونگی تصویب واژههای مصوب فرهنگستان باشند. روز موعد رفتیم و برای همه دوستان هم روز خاطرهانگیزی شد. مخصوصا موقعی که دکتر حداد اعضای شورا را به میهمانان جلسه معرفی میکرد وقتی نوبت به استاد ابوالحسن نجفی رسید کاملا میشد برق شادی و شعف وصفناشدنی را در چشم دوستان دانشجو دید. شاید باورشان نمیشد که آن روز دارند از نزدیک و در فاصله چند قدمی، نویسنده کتاب غلط ننویسیم را میبیننند. درسراسر جلسه آن روز، همه چشم و حواس دوستانم متوجه حالات و سخنان استاد نجفی بود. بعد از پایان جلسه نیز همگان دور استاد را گرفتند و پرسشهای مربوط و نامربوط بود که مطرح میکردند و استاد نجفی هم در کمال آرامش و بانهایت حوصله جواب میداد. این گفتوگوها آن قدر جلبتوجه کرد که دکتر حسن حبیبی که در کنار استاد نجفی نشسته و مشغول خواندن نوشتهای بود یک دوبار سرش را برداشت و به دوستان نیمنگاهی کرد و لبخندی زد.
یک روز هم وقتی سرکلاس داشتم موضوع ارجاع، پانوشت، مرجعشناسی و شناخت منابع دست اول را تدریس میکردم دوستی گفت ای کاش میشد این جلسه را که مختص مباحث مرجعشناسی است در تالار کتابهای مرجع یکی ازکتابخانههای معتبر برگزار میشد تا ما کتابهای مرجع را از نزدیک میدیدیم و ورق میزدیم. دیدم پیشنهاد بسیار بجا و سنجیدهای است و ترتیب برگزاری یک جلسه مرجعشناسی را در تالار کتابهای مرجع یکی از موسسات بسیار معتبر فرهنگی دادم. رئیس کتابخانه آن موسسه را دورادور میشناختم و جسته و گریخته از بیبهرگیاش از فضل و دانش شنیده بودم و کموبیش میدانستم سرجایش نیست. روز موعود رفتیم و رئیس کتابخانه هم با کارمندانش به استقبال ما آمد. او زنی میانسال و بازنشسته یکی ازدانشگاههای معتبرایران بود که با مدرک دکتری در رشته کتابداری سالها سابقه ریاست کتابخانههای مختلف را داشت. ما را خیلی مهربان پذیرفت و وقتی از او خواهش کردم که منابع مرجع را برای دوستان شرح دهد لب به سخن گشود و با لحنی مادرانه شروع به توضیح دادن کرد. دیدم این خانم در جایگاه یک مادر شوهر اهل تساهل و چشمپوش از عیوب ریز و درشت عروس، یا یک مادرخانم مهربان و میهماننواز و داماد دوست یا یک مادربزرگ پرحوصله و دستودلباز برای نوادگانش چقدر دوست داشتنی است؛ افسوس که به کتاب هیچ محبتی نداشت. خودم با لطایفالحیل رشته کلام را از دستش درآوردم و شروع کردم در نهایت ایجاز منابع را توضیح دادن. در میان صحبتهایم دوستان دانشجو از من پرسشهایشان را مطرح و گاه هم با کلمه استاد یا آقای دکتر خطابم می کردند. من البته در اولین جلسه کلاس گفته بودم نه دکتر هستم و نه استاد دانشگاه اما آنان به عادت مرا با این دو کلمه مخاطب قرارمیدادند. در همین حینها بود که گوشی همراه من زنگ زد و ناچار شدم چند دقیقه به بیرون بروم. وقتی برگشتم ادامه صحبتهایم را پی گرفتم و کلاس را به اتمام رساندم. وقتی داشتیم از تالار در میآمدیم دوست دانشجویی آمد کنار من و گفت جناب استاد وقتی شما برای چند دقیقه بیرون رفتید این خانم دکتر رئیس کتابخانه گفت: این آقای مدرس شما که دکتر نیستند، چرا عنوان دکتر برایش به کار میبرید. من گفتم کاملا حرف درستی فرمودهاند، من هم که قبلا عرض کرده بودم دکتر نیستم. دوستان را بدرقه کردم و وقتی آنان راهی مقصد خود شدند خودم به اتاق خانم دکتر رئیس کتابخانه برگشتم و از او خیلی تشکر کردم و افزودم سپاسگزارم که به دوستانم متذکر شدید که القاب و عنوان دکتر را دقیق و سرجایش به کاربرند. موقع خداحافظی هم گفتم سرکارخانم دکتر... می خواستم مطلبی را عرض کنم. گفتند بفرمایید. گفتم میدانید فرق من با شما چیست؟ گفتند از چه نظر، منظورتان را متوجه نمیشوم. گفتم من را هرکس میشنود دکتر نیستم تعجب میکند و شما را هر کس میشنود دکتر هستید تعجب میکند. همین و خدانگهدار.
* دانشنامهنگار و پژوهشگر تاریخ معاصر
کلمات کلیدی : ایرج افشار
احسنت (3938045) (alef-11)