کد مطلب: 190412
شب 25 خرداد 92
بخش تعاملی الف - اسماعیل سلیمی ساعتلو
اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۰۹:۲۴
عصر و شب ۲۵ خرداد ۹۲ عصر و شب غریبی بود. از شب قبلش آنقدر به صفحه تلویزیون و مانیتور کامپیوتر خیره شده بودم که دیگر واقعا خسته شده بودم. اما آخرین خبرها هر چه خستگی بود را از تن به در می کرد. مثل اینکه واقعا ملت عزم کرده بود تا از کوره راهی یک اتوبان بسازد آن هم در چند روز. نمیشد دیگر در خانه ماند. چهرهی مردم و حال و هوای خیابانها مرا برد به سه خرداد ۶۱. مدتها بود مردم را آنچنان شاد ندیده بودم. همه با هم مهربان شده بودند. حتی در ترافیک بسیار سنگین که ساعتی طول می کشید تا چند صد متری جلو بروی مردم به هم لبخند میزدند. گویی برای اولین بار از ترافیک هم لذت میبردند. بچههای دبستانی و حتی خیلی کوچک هم سیاسی شده بودند. تصاویر روحانی را بالا برده بودند و انگشت پیروزی را به دیگران نشان میدادند. انگار در این شب هیچکس نمیخواست دل دیگری را بشکند و حتی کسی را که نامزد مورد نظرش پیروز نشده. روبانهای بنفش را همه جا میتوانستی ببینی. هم جوانی تازه به دوران رسیده، هم زنی میانسال و هم مردی پیر هم روبان بنفش بر آنتن ماشینشان بسته بودند.
تجارب تلخ سالهای گذشته مثل اینکه به همه فهمانده است که راه نجات کشور تحمل عقاید یکدیگر و دوری از تندروی است. تندروی و افراط از طرف هر کس که باشد ممکن است در کوتاه مدت عدهای را تهییج کند و خوشایند کسانی باشد اما در درازمدت همه از آن خسارت خواند دید.
عدم وجود فضای انتقادی و فربه شدن فضای ریاکاری و چاپلوسی باعث خواهد شد اشتباهات روی اشتباهات انباشته شود و کسی جرات نداشته باشد غلط بودن سیاستی را گوشزد کند و بعد از چندین سال که سرمایههای انسانی و مادی زیادی به هدر رفت، تازه جامعه متوجه میشود که چه ضرر هنگفتی کرده است. اما دیگر کار از کار گذشته است و دیگر نمیتوان چرغ زمان را به عقب برگرداند.
من حقیقتا فکر میکنم ملت ایران واقعا بزرگ و فهیم و هوشمند است. اگر هم اشتباهی کند به آن اعتراف و آن را اصلاح میکند. ملت ایران در عین حال صلحجو و صبور به معنای واقعی است. این را در صورتی میتوانیم به خوبی درک کنیم که به وضعیت مردم عراق و افغانستان و پاکستان و سوریه نگاهی بیندازیم. در این کشورها کشتن انسانهای دیگر این روزها مثل آب خوردن شده است. کشتن انسانهای دیگر به صورت انتحاری با فکر رفتن به بهشت به بهای کشتن دیگران کاری معمول و مرسوم شده است. در این کشورها اگر روزی کسانی به طرز فجیع و بیرحمانهای کشته نشود همگان تعجب میکنند. در این کشورها هر کس و هر عقیده خود را حق مطلق میداند و دیگران را مستوجب مرگ.
شخصا خودم از ایستادن در صف متنفرم و حتی برای خرید نان هم اگر صف کمی طولانی باشد از خیر خرید نان میگذرم. روز انتخابات اول صبح به اتفاق خانم چندین مدرسه و مسجد را گشتیم تا محل خلوتی برای رای دادن پیدا کنیم اما همه جا صف ها طولانی بود. تصمیم گرفتیم به خانه برگردیم و ساعت ۲ یا ۳ ظهر برگردیم که معمولا خلوت میشود. ساعت سه بعد از ظهر چند جا را سرزدیم ولی باز هم صفها طولانی بودند. چاره ای نبود مجبور شدیم به یکی از مدارس برویم و در صف بایستیم. مردم عین صف نانوایی دنبال نفر آخر میگشتند تا حق دیگری را ضایع نکرده باشند، بدون هیچ تنش و اختلافی. یک ساعت و نیم در صف بودیم و البته برای تحمل من واقعا یک رکورد بود. به مردم کشورم و شعور و آگاهیشان افتخار میکنم. در همان صف شیعه و سنی پشت سر هم بودند و مثل دوستان صمیمی با هم گپ میزدند. اگر فردی فرد دیگر را هم عقیده با خود نمییافت از ادامه صحبت پرهیز میکرد و این یعنی اینکه ما حق داریم تفاوت اندبشه داشته باشیم اما حق نداریم دیگران را به زور طرفدار خود کنیم.
در شب ۲۵ خرداد جوان ۱۸ ۱۹ سالهای در حالی که تصویری از روحانی را روی پیراهنش چسبانده بود و تصویر تقریبا تمام پیراهنش را پوشانده بود را دیدیم. دور از دیگران و به تنهایی در کناره خیابان راه می رفت. انگار با خودش خلوت کرده بود. نور چراغهای ماشین ما اندکی خلوتش را به هم زد. به طرف ما نگاهی کرد و دو انگشت پیروزی را با لبخندی شیرینش نشانمان داد. می شد در آن چند ثانیه در برق چشمانش، نور دوستی و امید و آینده و صلح با خود و جهان و پیشرفت را دید. آرزو کردم کاش او چند سال بعد امیدوارتر و سرزنده از امروز باشد.
کلمات کلیدی : اسماعیل سلیمی ساعتلو