توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 224055
خلا مدیریت بحران در گروگان گیری مرزبان ها
بخش تعاملی الف - امیرحسین نهبندانی
اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
تاریخ انتشار : جمعه ۵ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۳۰
مدیریت بحران به زبان ساده:
در تعریف مدیریت بحران آورده اند که در مرحله اول از بروز بحران جلوگیری می کند و اگر هم رخ داد، با کنترل اوضاع اثرات آن را به حداقل می رساند. این نوع مدیریت، اساسا دارای یک مبنا و ماهیت استراتژیک بوده و در آن همه جنبه ها - با توجه به سیستمی که در آن بحران رخ داده – مد نظر قرار می گیرند.

مدیریت بحران در ایران:
متاسفانه در کشور ما چیزی به نام مدیریت بحران وجود خارجی ندارد و به همین خاطر است که مشکلات کوچک بزرگ شده و مشکلات بزرگ هم به بحران های ملی تبدیل می شوند. دراین اوضاع و احوال هیچ کس نمی داند یک ساعت بعد چه اتفاقی خواهد افتاد.

اگر در مرحله پیش گیری، مسوولین ما خود مقدمات حوادث را نچینند، مطمئنا هیچ اقدامی هم برای پیش گیری نمی کنند. نمونه واضح برای این ادعا، انتخابات سال ۸۸ است که اگر بخواهیم به شکل علمی به آن نگاه کنیم، نه از صبح روز بعد از رای گیری که باید از روزها و هفته ها قبل، شرایط بررسی شود تا متوجه گردیم چه کسانی مقدمات آن مصائب را فراهم کردند.

گروگان گیری مرزبان ها:
این حادثه می توانست طوری به سر انجام برسد که خبر بازگشت هر پنج نیروی نظامی تیتر اخبار شود ولی متاسفانه به دلیل خلا مدیریت بحران این چنین نشد.

آن چه باعث رخ دادن این اتفاق تلخ شد ناتوانی نیروهای مرزبانی است. در وصف تاکتیک های تروریست ها و قاچاقچیان زیاد می توان گفت) ریگی را فراموش نکرده ایم!) ولی جای سوال است که چرا در مقابل این حرفه ای های خون آشام، باید از جوانان بی تجربه که حداکثر دو ماه آموزشی را گذرانده اند استفاده کرد؟ این بی تدبیری آقایان خود شرایط و بستر لازم را ایجاد کرد تا گروهکی تروریستی طی یک عملیات ساده و بدون کمترین خشونتی سربازان ما را به اسارت گرفته و هفته ها موجبات نگرانی یک ملت را فراهم کند. فراموش نکنیم وقتی پای حرفه ای ها در میان است از دست بی تجربه ها کاری ساخته نیست.

پس اگر آقایان جدا قصد دارند از بروز چنین اتفاقاتی جلوگیری شود باید از نیروهای کادری ورزیده و صد البته بومی استفاده کنند چرا که نیروهای بومی آشنا به منطقه هستند و به تمام راه های گریز و درگیری تسلط کامل دارند.

نیاز به تشکیل ستاد بحران:
بعد از فاش شدن ماجرای گروگان گیری مسوولین ذی ربط باید سریعا ستاد بحران تشکیل داده و با نگرشی منطقی و تبیین استراتژی های دقیق، شدت بحران را کاهش می دادند. در یک چنین شرایطی ستاد بحران شامل نمایندگانی از نیروهای مسلح، نیروهای اطلاعاتی، استانداری، نیروهای بومی، علما و . . . است.

در یک ستاد بحران هر کس وظیفه خود را می داند و در حیطه کاری خود اظهار نظر می کند تا در کار بقیه خللی ایجاد نشود. ما مشاهده کردیم که در بحث گروگان گیری مرتبا اظهارات متناقضی مطرح شد.

از یک طرف فردی ادعا کرد گروگان ها آزاد شدند، ۲۴ ساعت نشده تکذیب شد.

گفتند دانایی فر شهید شده است، تکذیب شد، باز تایید شد و الان یکی می گوید زنده است، دیگری می گوید من خبر ندارم، یکی دیگر هم از راه می رسد که نه تکذیب می کند نه تایید!

اگر ستاد بحرانی بود، اگر مسوول رسانه ای وجود داشت، اگر یک محدوده ی مشخصی برای صحبت کردن افراد وجود داشت و اگر های دیگر، ما این همه اظهار نظر های عجیب غریب نداشتیم. به راستی نتیجه این اشتباهات چه چیزی جز سردرگمی و عصبانیت مردم است؟

دانایی فر؛ مرده یا زنده؟

از نظر بنده هیچ پیش بینی و خبری در مورد گروهبان قابل اعتنا نیست. با این طرز رفتار، ما تا وقتی جنازه اش را ندیده ایم نباید شهادتش را باور کنیم و اگر هم زنده باشد تا سالم و سر حال رویت نشده، نفس کشیدن او قابل تردید است.

واقعا مضحک است که بعد از گذشت هفته ها - تا لحظه نگارش این مطلب - نمی دانیم گروهبان ما در چه حالی است؟ این نتیجه ی نبود یک مدیریت قوی در کار است.

با این همه از خدا می خواهم که خبر زنده بودن جمشید دانایی فر صحت داشته باشد.
 
کلمات کلیدی : امیرحسین نهبندانی