کد مطلب: 197507
در \"مصر\" چه خبر است؟
بخش تعاملی الف - امیرحسین فقیهی
اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۰۱:۱۰
کشورهای دنیا اهمیتهای متفاوتی نسبت به یکدیگر دارند. تمام کشورها از اهمیت یکسانی برخوردار نیستند، همانطور که در وسعت، فرهنگ، عقیده و خیلی از مسائل دیگر شبیه به هم نیستند. اهمیت کشورها مخصوصاً در صعود یا سقوطشان بیشتر به چشم میآید. به گونهای که حتی تحولات اجتماعی و سیاسی در یک کشور با اهمیّت، میتواند معادلات جهانی را تغییر دهید. نمونهی آن، فروپاشی نظام کمونیستی روسیه و البته انقلاب اسلامی در ایران که هر کدام باعث ایجاد نوعی موج تحوّل خواهی در جهان شد.
موضوع اهمیت کشورها را در سالهای اخیر و با توجه به بیداری اسلامی هم میتوان به کار برد و تفسیر کرد. بدون شک تحولات کشورهای با اهمیتتر در این حرکت ارزشمند، بر روی کلّ کار اثر میگذارد و ممکن است باعث موفقیت یا عدم موفقیت مجموعهی تلاشها شود. از این میان، مصر را میتوان به عنوان مهمترین کشور بر شمرد. مصری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نگاهها به سمت آن معطوف و جهانیان منتظر شنیدن صدای انقلاب در آن کشور بودند.
این اهمیت اما دلایل زیادی دارد. مصر از یک رو محمل تمدن و وقوف تعدادی از پیامبران الهی بوده و به نوعی چهرهی مصوّر برخی آیات قرآن کریم است. غیر از توصیفاتی که در قرآن کریم از این دیار به میان آمده، بیش از پنج بار کلمه "مصر" تکرار شده که نشان دهنده اهمیت این سرزمین در آیین خداوندی است. معمولاً در کتابهای تاریخ، موضوعات در دو قطب مثبت و منفی ثبت و ضبط میشوند. چرا که این دو قطب تاریخساز هستند. چه انسانهای خوب و چه انسانهای بد. چه سرزمینهای پرقدرت و چه سرزمینهای پرتنش. این که در قرآن کریم، این معتبرترین کتاب تاریخ جهان، از دیار مصر به کرّات نام برده شده و در این سرزمین، پیامبران بسیاری برانگیخته شدهاند، نشان از این دارد که مصر نه تنها در گذشته، بلکه در آخرالزّمان هم با اهمیت است.
از روی دیگر، مصر کشوری با وسعت بالا در غالب ۲۷ استان است که در میان دیگر کشورهای مسلمان، دو کفّه علم و دین را با هم دارد. به این اضافه کنید اهمیت علمای دینی و مدارس اسلامی و البته تعدّد شهروندان شیعی را در کنار برادران اهل سنّت. مهمتر این که به دلیل نفوذ کمتر وهابیت در این کشور، عشق به اهل بیت پیامبر و معصومین علیهم السلام از قدیم الایام در دل مردمان این کشور موج میزند. این را به سهولت میتوان در اشعار و گفتههای اهل علم و ادب و هنر مصری یافت. اعتقاد مصریان به وجود سر مبارک امام حسین(ع) در مسجد رأس الحسین یا قبر حضرت زینب کبری(س) در این کشور، اعتقادی بدون خدشه است.
در کشور مصر میل به کسب علم هم سابقهای طولانی و درخشان دارد. علمی که در مقابل جهل قرار میگیرد و منشأ روشنفکری و سعادت است. اگر سالها پیش در ایران، حوزه علمیه قم توسط آیت الله حائری و البته قبل از آن حوزه علمیه نجف توسط شیخ طوسی تشکیل نمیشد، شاید الان تنها مرجع قوی و اثرگذار دینی در جهان، دانشگاه الازهر مصر میبود.
نتایج بالا البته دلایل مختلفی دارد. امّا شاید مهمترین دلیل اهمیت کشور مصر، مردمِ آن و تواناییهای بالقوه آنها است. با یک نگاه کلّی میتوان این برداشت را کرد که مردم این دیار، در فضیلت و تواناییهای فردی، هنری و اجتماعی نمره بالاتری نسبت به مردم منطقه میگیرند. به غیر از حوزههای علمی، مصر مهد تلاوت قرآن کریم است. مصریان در امر هنرهای صوتی و آوایی فاصلهی قابل توجهی با مردم سایر کشورهای جهان دارند. این هنر اجتماعی باعث شده تا مصریان از دیرباز مرکزی برای جمعهای اجتماعیِ مردمی خود داشته باشند که «کرسی تلاوت قرآن کریم» به عنوان این نقطه عطف شناخته میشود.
شما را ارجاع میدهم به مشابه همین نقطهی عطف در کشور خودمان. اگر کرسی تلاوت در مصر، مردم را دور هم جمع میکند، در ایران این کار را «کرسی مداحی» به عنوان یک رسانهی اجتماعی انجام میدهد. حتی میتوان گفت محافل مدح و ذکر اهلبیت(ع) در ایران به نوعی ترجمانِ همان آیاتی هستند که در محافل قرائت مصر، خوانده میشود. آیات روشنگرانهی قرآن حکیم...
سنّت حسنهی تلاوت قرآن کریم از سالهای دور در این کشور رواج داشته و مردم به صورت خودجوش جمعهای کوچک و بزرگی را برای استماع تلاوت قرآن کریم تشکیل میدادهاند. غیر از مساجد که مهمترین پایگاه تلاوت قرآن در این کشور بوده و هست، نقل کردهاند که پیش از این برای تلاوت قرآن خیمههایی برپا میشده و حتی معمول بوده که این کرسیهای تلاوت قرآن، در کوچهها و معابر و از روی اشتیاق مردم تشکیل میشده تا مردم مصر بیش از دیگران پای آیات سیاسی عبادی کلام وحی بنشینند و مستغنی شوند.
با این اوصاف دور از ذهن نیست که چرا مصر به عنوان یکی از سرچشمههای مهم موج بیداری اسلامی در سالهای اخیر مطرح میشود. این قلم معتقد است همانطور که انقلاب اسلامی از محافل دینی سرچشمه گرفته بود، بیداری در مصر هم از کرسیهای تلاوت و آیاتی که بر فراز این کرسیها از حنجرهی قاریان خوش الحان بیرون آمده، پدیدار شده است که البته خود قاریان هم غالباً از علما و عرفای زمان خود بودهاند.
شاید بتوان جایگاه قاریان مصری را به نوعی با علمای ایرانی مقایسه کرد. از ارج و قرب و نفوذ آنها در دل امّت گرفته تا تهذّب نفس و والا بودن شخصیت آنها، همه و همه دلایلی هستند که گاهی اوقات اثرگزاری تلاوت یک آیه از قرآن را با بیان نکتهای از زبان علمای ما برابر میکند. البته همانطور که ما پیش از این آخوند درباری داشتیم و آخوندی که در دربار جا شود، در دل مردم جا نمیشود، در مصر هم قاریانی بوده و هستند که جایشان فقط در دربارِ صاحبان قدرت است و نه در قلوب عبادالرحمان.
تا اینجای کار ظاهراً تفاوت چندانی میان ما و برادران عرب زبان و سنّی مذهبمان یافت نمیشود. چه اینکه آنها به دلیل برخی قرابتها، قابلیت ایستادگی در برابر ظلم و قیام در برابر سلطنت و طاغوت را بیش از ما داشته باشند. اما چه شده که این چنین بر سر مردم مصر آمده است؟ چه شده که بیداری آنها هنوز به بلوغ نرسیده، به خواب آشفتهای بدل شده است؟ چه شده که در مصر، دوباره نظامیان با همان منطق همیشگیشان بر مردم چیره شدهاند؟ به راستی در مصر چه خبر است؟
نگارنده حدود دو ماه پیش و پس از برکناری محمد مرسی مطلبی نگاشته بود و حالا و پس از عفو حسنی مبارک توسط دستگاه قضایی مصر دوباره دربارهی این موضوع دست به قلم برده، معتقد است که اصلیترین دلیل عدم به ثمر نشستن تلاش مردم برای تحقق خواستههایشان، نبود یک هادی و راهنما است.
همین هادی و راهنما که خودِ آنها به لفظ "امام" میشناسند، از دل اسلام و تعلیمات اسلامی بیرون آمده است. آنها که البته اکثرشان از برادران سنّی مذهب ما هستند، گویی همانند ما و از زاویه دید ما به یک رهبر واحد اعتقادی ندارند. این را البته میتوان از دل همان بحث چالش برانگیز "اجماع" هم فهم کرد. به نظر میرسد اشکال کار اینجاست که آن برادران فکر میکنند پس از کتاب و سنت و عقل، میتوانند با اجماع هم به جایی برسند، که تاریخ نشان داده نمیتوانند.
البته اشکالی بر اجماع نیست، که شیعه هم آن را قبول دارد. بل اشکال به این است که شواهد نشان داده از این اجماع، یک تصمیم واحد و یک راهبر هدایتکننده بیرون نمیآید. اتفاقاً ممکن است به اختلافات دامن بزند و باعث تفرقه شود.
اشکال این است که آنها حکومت را سیاست و سیاست را ظلم فهم کردهاند. حال آنکه نمیدانند حکومت، همان به دست داشتن قدرت برای اجرای حدود و احکام الهی است. اشکال این است که علمای الازهر فکر کردهاند که در هر بستری و درون هر حکومتی میتوان اسلام را داشت و مسلمان بود. چه این که حکومت الهی باشد و در دل مردم امید ایجاد کنید و چه نظامی باشد و در دل مردم رعب ایجاد کند و با آن حکومت کند. اگر علمای مصر اجماع کردهاند که اینگونه باشد، خود به وضوح میبینند که نتیجه هرچه باشد به نفع مسلمین نیست و اگر اجماع نکرده باشند و خود به وضع موجود راضی نباشند، حداقل باید صدایی از آن سو بشنویم. چرا که مظلومی که به وی ظلم شود و ساکت بنشیند، از او پذیرفته نیست.
مایل نبودم بحث مهم بیداری اسلامی را به قضیه شیعه و سنی محدود کنم که به نظرم جفای به اصل مطلب است. اما قاصرم از این که بدون اشاره به این مطلب، در جستجوی این نابسامانیها و "علل عقب ماندگی مسلمانان" باشم.
انقلاب ناقصالخلقهی مصر که البته بعید نیست در همین اوایل تولد جان دهد و آرزوی آزادگی مردم مصر را حداقل چندین سال به تعویص بیندازد، از جهات زیادی به انقلاب اسلامی در ایران شبیه است. با این تفاوت که خلاء امام و رهبر سدّ انقلاب در مصر و وجود یک امام و هدایتکنندهی تمام عیار در ایران باعث به ثمر نشستن هرچه سریعتر و بهترِ انقلاب و اهداف آن در ایران شد.
در ایران هم اگر امام وجود نداشت، بعید نبود که بلاهای بدتر بر سر مردم و کشور بیاید. چنانچه شکست انقلاب مشروطه و کودتای ۲۸ مرداد نشان داد که بدون راهبر نمیتوان راه رفت. البته فائق آمدن مردم بر کودتای نوژه در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب هم آن روی سکه را نشان میدهد که وجود یک امام چقدر میتواند در منحرف نشدن راه انقلاب و پیروزی آن موثر باشد.
به جملهی معروف «وجود یک حاکم ظالم بهتر از نبود حاکم است» استناد میکنم. آیا نه این است که مصر در زمان حاکم مستبدی چون حسنی مبارک در آرامشی ولو ظاهری به سر میبرد؟ چرا با وجود این حجم گسترده از معترضین و انقلابیون، این تلاشها بعد از چند سال پیاپی نتیجهای نداده است؟ از آن روی سکه، چرا اجرای فرامین مخالفین و دشمنان مسلمانان به راحتی به ثمر مینشیند؟ آیا جز این است که مخالفین حدّاقل از یک رهبر واحد برخوردارند و از یک نظر تبعیّت میکنند؟
همانطور که تسبیح نخ میخواهد، مردم یک دل و یک صدا هم به یک راهبر نیاز دارند. کسی که همانند نخی که در دل تک تک دانههای تسبیح جا گرفته، در دل تک تک مردم جا کند. گوش او گوش مردم و صدای او صدای مردم باشد. کسی که مدیر باشد و مدبّر و بر عهدی که با مردم بسته پایدار بماند.
مردم مسلمان برای رسیدن به سعادت یک امام میخواهند. یک فقیهِ جامع الشرایط میخواهند که حرف خدا را بزند و جز برای خدا حرفی نزند. شفافتر بگویم. مسلمانان دنیا فقط یک رهبر میخواهند. یک ریش سفید. یک آقا. واحد السیّد. واحد القائد. کسی که تمام همّ و غمّش اتحاد باشد. مردم مسلمان دنیا تا به وجود کسی به نام "رهبر مسلمین جهان" اعتقاد نداشته باشند. نه منتظر توفیقی باشند و نه منتظر سعادتی. هر زمان که همهی پیروانِ "آن" کتاب و "آن" سنّت فهمیدند که "آنِ" سوم، امام است، آن زمان در راهاند...
کلمات کلیدی : امیرحسین فقیهی