جنبش دانشجویی یک حرکت جمعی است که در صدد ایجاد تغییر و تحول است و این تغییر می تواند دامنه وسیعی از تحول در فکر و اندیشه تا تحول در نظام اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی وسیاسی را شامل گردد. جنبش دانشجویی در سایه و زیر چتر گفتمانی غالب، به سوی اهداف و آرمانها ره می پیماید و البته باید گفت که تعریف ذکر شده، زمانی تحقق پیدا می کند که حرکت جمعی دانشجویان دارای آزادی و استقلال باشد.
می خواهم به عنوان کسی که سالها در این عرصه فعالیت کرده است بگویم که ما هر چه جلوتر می رویم، جنبش دانشجویی هویت خود را بیشتر از دست می دهد و دیگر نمی توان به معنای واقعی به آن جنبش دانشجویی گفت. در اینجا به چند دلیل که در این مختصر بگنجد اشاره می کنم و به آسیب شناسی می پردازم، که امیدوارم راه گشایی باشد برای آنها که حقیقتا قلبشان برای جنبش دانشجویی می تپد.
الف) علت های درونی
۱) یکی از دلایل این است که برخی دانشجویانی که وارد تشکل هایی دانشجویی می شوند حقیقتا روح زمان را درک نکرده اند وجایگاه خود را در انقلاب وجامعه نشناخته اند ودرک صحیح از مسئولیت هایی که بر دوششان است ندارند وبرای همین، گاه گاهی اتفاق می افتدد که ابزار دست جریان های معلوم ومجهول الحال می شوند ومواضع گروههای خارج از دانشگاه را دارند وبه جای اینکه نقاد گروهها باشند وصل به آنها هستند وبلند گوی آنها شده اند و زمینه را برای به قدرت رسیدن آنها فراهم می کنند وجالب این است که در اینجا به خود افتخار هم می کنند، حال اینکه مگر اینها نمی دانند که ابزار دست شدن حقیقتا آغاز مرگ جنبش دانشجویی است؟
۲) عدم خودسازی و عدم مبارزه با نفس که باعث می شود شخص محوری در تشکل های دانشجویی رواج پیدا کند وافرادی در تشکل دانشجویی برای رسیدن به قدرت و شهرت سر خم کنند واگر این مهم در تشکلی اتفاق افتدد آن تشکل به مرور زمان نابود می شود.
۳) برخی از افراد که در تشکل ها هستند گرفتار خود هستند و گرفتاریشان اینست که مدام به بحث و حرف مشغولند اما از حدود شعار و لفاظی(در باب عمل)خارج نمیشوند. آنها نه اهل نظرند و نه قدرت عمل دارند بلکه از عمل حرف میزنند و این حرفها هم ربطی به عمل جدی كه همراه عقل وفكر وانديشه باشد ندارد، واگر گاهي هم كاري مي كنند بدون همراهي عقل وفكر است، چرا كه آنها عمل زده هستد.
۴)برخی از تشکل هایی دانشجویی، امروزه قدرت اصلاحات درونی بر مبنای آرمانها واصول انقلاب را ندارند وحق آزادی ونقد واقعی در بین آنها به رسمیت شناخته نشده است؛ امروز تشکل های دانشجویی راهی را می روند که سالهاست برخی مسئولین رفته اند، آنها بی برنامه اند وفرصت سوزی می کنند؛ واینها باعث شده است که انحطاط واضمحلال تدریجی خود رارقم بزنند.
۵) برخی از تشکل های دانشجویی فقط وفقط اسم تشکل های دانشجویی را با خود به یدک می کشند و حقیقتا دانشجویی نیستند بلکه تشکل هایی هستند از بالا به پایین ساخته شده اند ودانشجویی به معنای واقعی کلمه نیست که از پایین به بالا جریان داشته باشند و درآن کسانی به غیر دانشجویان تصمیم گیرنده می باشند.
ب) علت های بیرونی۱) افرادی شناخته شده یا گمنام در پوشش های مختلف بزرگترین ارزش دانشجویی که همان آزادی است را از او می گیرند وخدشه دار می کنند آنها هر مسئله ی می خواهند به وجود می آورند، حضور پررنگ وتحمیلی آنها محدودیت ها وقیدهای بی مورد ومصلحت اندیشی های کاذب را در بین تشکل های دانشجویی به وجود آورده است؛ آنها با تحمیل، جلوی اندیشه را می گیرند وهویت جنبش دانشجویی را از آن می گیرند والبته مگر آنها نمی دانند که بارها وبارها تجربه شده است که با تحمیل نمی شود جلوی اندیشه را گرفت؟ بسی روشن است که این همه برای توجیه انحصار طلبی قدرت وتن ندادن به نظام مبتنی بر مردم سالاری دینی است.
۲) عده ی این جنبش را درگیر معضلات و چالشات درونی وبیرونی نمودند افکندن تخم نفاق ودشمنی در درون این جنبش وتلاش در ایجاد مصلحت اندیشی های کاذب وکوشش در جهت تخریب ساختن چهره ی دلسوزان جریان دانشجویی، همه وهمه ازجمله اقدامات غیر مسئولانه ومخربی است که چون بیماری مهلک، رمق از جان این جریان همیشه ستمدیده گرفته است.
۳) در برخی از تشکل ها گروههای مخالف انقلاب اسلامی رخنه کرده اند وروح استکبار ستیزی وعدالت خواهی آنها را تضعیف وبه انحراف کشانده اند.
۴) متاسفانه در شرايط امروز كساني هستند كه معتقدند كه هدف وسیله را توجیه میکند وشايد به لفظ نگويند ولي عمل شان گوياي اين سخن است و هر نوع وسیلهای که آنها را به مقصد برساند به كار مي گيرند برای همین به هر طریقی ودر هر پوششی راه را بر جنبش دانشجویی می بندد.
محصول این رویداد های تلخ، ضربات شاید جبران ناپذیری را بر پیکره ی این جنبش وارد ساخته، از یک سو نگاه آرمانی وایدئالیستی عقبه دانشجویی این جریان به منظری سهم خواهانه، انتظامی ومحاسبه گر تبدیل شده، و در پرتو محاسبات و سود و زیان های سیاسی، نگاه آرمانی و جنبشی آن رنگ باخته و از سوی دیگر، شان ومنزلت این جنبش عظیم را چنان در نظر گروهها سخیف ساخته که این اجازه را به خود می دهند که به این جنبش به چشم عمله خویش بنگرند و این امر صد البته نافی روح استقلال وآزادی و آزاده گی این جنبش است.
حقیقتا به نظر می رسد تشکل هایی دانشجویی وفعالین دانشجویی باید بلند شوند وبه دو سوال اساسی زیر پاسخ دهند:
۱) هدف واقعی امروزه جنبش دانشجویی چیست وچگونه می تواند تاثیر گذار باشد؟
۲) چرا افرادی در پوشش های مختلف بزرگترین ارزش جنبش دانشجویی که همان آزادی است را از او گرفته اند؟ و نوع برخورد با آنها باید چگونه باشد ونسبت آنها با جنبش دانشجویی چیست ؟
فعالین دانشجویی باید در یابند که الان در چه موضعی هستیند، چه خطری آنها را تهدید میکند چه قدرتی و چه توانائیهایی دارندو چه کاری می توانند انجام دهند و چه باید باید انجام دهند . همه مدعی هستند که این نکات را در نظر میآورند و راه درست را میدانند و میتوانند دیگران را هدایت کنند. اما به صرف مدعی بودن، کسی عاقل نمیشود.
و بعد از پاسخ دادن به این سوالات، حرکت کنند و زنده بمانند وهویت خود را بازآفرینی کنند وازهمه ی تعلقات ومصلحت های کاذب که برایشان ساخته اند و یا خود برای خود ساخته اند، رهایی یابند، تا قدرت اصلاحات درونی بر مبنای آرمانها واصول انقلاب اسلامی را به دست آورند وحق آزادی ونقد واقعی نهاد قدرت را به رسمیت بشناسد وبا تمام کسانی که جلو آزادیشان را می گیرند با تمام قوا مبارزه کند.
همچنین نگذارد عده ی معلوم و مجهول الحال در بینش، به اسم جنبش دانشجویی نفوذ کنند. و عهد ببندند که تسلیم اراده های شومی که خیال وابستگی آنها را در سر می پرورانند نشوند و با عزمی راسخ و استوار بایستند و تاریخ پر افتخار جنبش دانشجویی را به شیرینی قدرت واگذار ننمایند و این ننگ را نپذیرند که جریان همیشه بیدار جنبش دانشجویی شاخه جریانی دیگر شود. که همانا پذیرش و ایستادگی بر موازین مردم سالاری دینی و مبتنی بر قانون اساسی و دوری جستن از قرائت های استبدادی و خشونت گرا لازمه حفظ جنبش دانشجویی است.