از نوستالژی های نسل ما، یکی هم کارتون دیدنی «پسر شجاع» بود؛ سریالی اپیزودیک که هر قسمتش یک داستان داشت و در جنگلی رخ میداد. کاراکتر اصلی سریال یا همان «پسر شجاع»، یک بچه سگ آبی بود با توانمندی ها و قهرمان بازی های خاص خودش... دیگر کاراکترهای سریال، به رسم کارتونهای آن زمان به دو گروه مثبت و منفی تقسیم میشدند. پسر شجاع، پدر پسر شجاع، خرگوش کوچولو، خرس مهربون، دکتر (بزی) و البته خانوم کوچولو شخصیت های مثبت بودند و شیپورچی (گرگ)، خرس قهوهای، روباه مکار و ببری ضدقهرمان ها؛ همان داستان همیشگی دیو و دلبر یا سفید و سیاه. این سریال اما برای نسل ما یک معما هم داشت؛ معمایی که هرگز حل نشد: اسم «پدر پسر شجاع»!
شخصیت پدر پسر شجاع، یک عاقله مرد همواره پیپ به دست بود که علاوه بر راهنمایی پسر شجاعش در برهه های حساس، به نوعی عقل اهالی جنگل محسوب می شد و طرف مشورت همه اهالی. مشکل اما از آنجا رقم می خورد که او، اسم مستقل نداشت و هر گاه یکی از کاراکترها قصد صدا کردنش را داشت فریاد می زد: پدر پسر شجاع! خاطره انگیز است همچنان آن صحنه هایی که دکتر بزی با صدای لرزانش او را صدا می کرد و به کمک می طلبید. این معما در دوران نسل ما، به سئوال طنزآلودی بدل شد که «اسم پدر پسر شجاع چه بود»؟!
واقعیت آن بود که قصه های کارتون، حول شخصیت «پسر شجاع» و شجاعت هایش پیش می رفت و قهرمان اصلی داستان، در همه اپیزودها، او بود. شاید از این جهت، پدر محلی از اعراب نداشت. در زبان عربی، به این وضعیت می گویند «نکره مضاف به معرفه». (نکره به معنای ناشناخته). وقتی فرد ناشناسی به واسطه فرد مشهوری شناخته شود این قاعده جاری شده است. همسران و نزدیکان مقامات و چهره های مشهور از این قبیل اند؛ آدم هایی که خود به خود ناشناخته اند اما به واسطه قرار گرفتن در کنار ستاره ها، شناخته می شوند.
***
روزگاری در دوردست ها، وقتی پدر و پسری به مخاطبی می رسیدند، مخاطب پس از احوال پرسی، با اشاره به پسر، از پدر می پرسید «ایشون آقازاده هستن؟» آن روزها، آقازاده معنایی جز فرزند را به ذهن متبادر نمی کرد؛ فرزندی که مخاطب، با این عبارت برای او و پدرش احترام قائل می شد. امروز اما در ادبیات سیاسی و اجتماعی و مردمی، این تعبیر را کنایه وار، برای «نکره های مضاف به معرفه» به کار می برند؛ برای فرزندان و نزدیکان ناشناخته مقامات شناخته شده!ً برخی می گویند با جمع دو پدیده ثروتمندی و نسبمندی سیاسی، فرد آقازاده میشود. و البته نیازی نیست كه فرد برای آقازادگی حتماً به عنوان اقوام درجه یك مدیران و مقامات ارشد محسوب شود، بلكه داشتن یك رابطه نزدیك با این مدیران و مقامات كه منجر به متمایز شدن فرد در امور از سایر اجتماع شود نیز میتواند افراد را در دایره آقازادگی قرار دهد.
شاید پدر باید «آقا» باشد تا فرزند را بتوان «آقازاده» نامید. اما آقا بودن پدر به چه معناست؟ احتمالاً کسی که دارای جایگاه اجتماعی ممتاز و رفیعی است، کسی که بر دیگران آقایی میکند و دیگران برایش بندگی، چنین فردی آقا میشود و فرزندانش آقازاده. البته در عرف مردم، همه فرزندان یا نزدیکان مقامات، «آقازاده» نیستند. آقازاده آنهایند که با بهره از رانت نفوذ و قدرت پدر یا اقوام نزدیک، صاحب مقام یا دارای زمینه گسترده فعالیت اقتصادی یا سیاسی ای می شوند که از دسترس سایرین خارج است و با زحمت نسبی کمتری، قدرت و ثروت هنگفتی را کسب مینمایند یا بخشی از موفقیت خود را مدیون روابط خانوادگی شان هستند.
***
جناح های مختلف سیاسی در ایران، مشترکات مثبت و منفی ای دارند که پدیده «آقازادگی» یکی از آن ها است. در هر دو جناح اصلی سیاسی کشور، در دهه های اخیر، شاهد ظهور «آقازاده»هایی بوده ایم که به مدد نام یا رانت پدر و نزدیکان، پله های ترقی را یک شبه طی کرده اند و ره صدساله رفته اند؛ آقازاده هایی صاحب «ژن های خوب و برتر». در این سریال اپیزودیک، قهرمان داستان «پسر شجاع» نیست؛ چه!ً او اینجا حکم نکره مضاف به معرفه را دارد! در این کارتون دیدنی روزگار ما، قهرمان داستان و بازیگر اصلی میدان سیاست و قدرت و ثروت، «پدر شجاع» است و آقازاده، فقط «پسر پدر شجاع» است!ً همین!ً