خاطره ای از فعالیت مثلا اقتصادی من در مدرسه؛ دهه شصت، این طور زندگی کردیم

نقی عبدالجوادی دستجردی، گروه تعاملی الف،   3970529047 ۳۰ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱۴ تکراری یا غیرقابل انتشار
دهه شصت، این طور زندگی کردیم

سال دوم راهنمایی بودم و در مدرسه راهنمایی ابوعلی سینا تحصیل می کردم. مدرسه ابوعلی سینا در مرکز تهران و در کوچه ای در ابتدای خیابان دانشگاه قرار داشت. (البته الآن هم این مدرسه فعال است.)

آن موقع جنگ بود، دولت هم مجبور شده بود برای تامین نیازهای مردم، کالاهای اساسی را با کلابرگ (کوپن) ارایه کند. من و چند نفر از همکلاسی هایم قرار گذاشتیم با هم بوفه مدرسه را به دست بگیریم. آن موقع از فست فود و غیره زیاد خبری نبود. من به نمایندگی از بچه‌ها سراغ آقای خلفی مدیر مدرسه رفتم تا اجازه این کار را بگیرم. آقای خلفی مدیری دلسوز و مهربان بود. از آن مدیرهای انقلابی و اهل جبهه که کار در مدرسه را واقعا خدمت می دانست. بعدها همین آقای خلفی یکی از مدیران رده بالای آموزش و پرورش شد. بگذریم. وقتی خواسته ام را با آقای خلفی مطرح کردم اولش با مخالفت او روبرو شد. گفت از درس و مشق عقب می افتید. تازه ممکن است وقتی خبر به گوش آموزش و پرورش ناحیه برسد مخالفت کنند. ولی من خیلی اصرار کردم تا بالاخره موافقت ایشان را گرفتم. بوفه مدرسه اتاق کوچکی بود که چند سالی از آن استفاده نشده بود. مثل بوفه های امروزی نبود که همه چیز در آن عرضه می کنند. همان روز پس از تعطیل شدن مدرسه با بچه هایی که قرار شده بود با من کار کنند حسابی بوفه را تمیز کردیم. ولی هنوز نمی دانستیم چه چیزی در بوفه بفروشیم که با استقبال بچه ها مواجه شود. در همین فکر بودیم که آقای پرتو معلم دینی و یکی از معلمان پرورشی برای سرکشی به بوفه آمد. آقای پرتو هم معلم مهربان و دلسوزی بود و واقعا تدریس در مدرسه را خدمت می دانست. آقای پرتو آن موقع دانشجو بود. ولی چون دانشگاه های کشور به خاطر انقلاب فرهنگی تعطیل بود مجبور شده بود به عنوان معلم دینی و پرورشی در آموزش و پرورش به صورت حق التدریسی مشغول کار شود.

وقتی با او مشغول گفتگو شدیم مشکلمان را گفتیم. ایشان هم بدون این که زیاد فکر کند سریع گفت بهتر است نان و پنیر بفروشید. فکر کردیم شوخی می کند. وقتی دیدیم روی حرفش جدی است، گفتم پنیر کوپنی است. پنیر آزاد هم گران است اگر پنیر را با قیمت آزاد تهیه کنیم سود زیادی نخواهیم داشت. این جمله ها تا از دهان من بیرون آمد یکی از بچه ها گفت پدر من در ستاد بسیج اقتصادی کار می کند. آقای پرتو هم گفت حالا درست شد بهتر است بروید سراغ بابای همین آقای فدایی. آقای فدایی پدر امید فدایی یکی از همکلاسی ها و شرکای کار جدید من بود. قرار شد آقای پرتو با مدیر مدرسه صحبت کند و او را قانع نماید تا نامه ای به ستاد بسیج اقتصادی بنویسد تا من و امید فدایی با در دست داشتن آن نامه به بسیج اقتصادی که آن موقع در چهارراه امیراکرم قرار داشت برویم. خلاصه روز بعد با اصرار آقای پرتو و بچه ها، آقای خلفی نامه را دستی نوشت و من و امید فدایی راهی ستاد بسیج اقتصادی شدیم.

آن موقع آقای بهزاد نبوی رییس ستاد بسیج اقتصادی بود. در ستاد بسیج اقتصادی اول سراغ بابای امید فدایی رفتیم. او ما را راهنمایی کرد که پیش مسئول قسمت توزیع برویم. البته نام و عنوان دقیق آقای مسئول یادم نیست. ولی خدا واقعا آقای فدایی و همان آقایی که نامش یادم نیست را پاداش خیر بدهد. واقعا کمک کردند تا ما توانستیم هفته ای یک حلب پنیر با قیمت دولتی تهیه کنیم. آن موقع پنیرها مثل الآن بسته بندی نمی شد. پنیرها اکثرا با حلب به مغازه ها می آمد و به صورت باز و وزنی عرضه می‌شد. من و دوستم خوشحال از این موفقیت به مدرسه برگشتیم. قرار شد هر هفته یکی از نیروهایی خدماتی مدرسه با دوچرخه برود و حلب پنیر را از انبار ستاد بسیج اقتصادی به مدرسه بیاورد.

دو سه روز بعد کار ما در بوفه مدرسه شروع شد. از نانوایی محله بربری تهیه می کردیم، در بوفه هر بربری را به چهار قسمت مساوی تقسیم می کردیم و با گذاشتن تکه ای پنیر به قیمت پنج ریال یا ده ریال (قیمتش دقیقا یادم نیست) به بچه های مدرسه می فروختیم. روز اول فروش کمی داشتیم. ولی از روزهای دیگر کارمان گرفت و جلوی بوفه شلوغ شد. بچه ها برای گرفتن نان و پنیر صف می کشیدند.

کم کم به کارمان توسعه دادیم. چند یونولیت تهیه کردیم و قرار شد بستنی یخی هم عرضه کنیم. آن موقع بستنی یخی فکر کنم دانه ای 5 ریال بود. بعد از یکی دو ماه قرار شد هفته ای یک روز هم عدسی بفروشیم. مادر یکی از بچه‌ها که عضو انجمن اولیا و مربیان مدرسه هم بود قرار شد کار پخت و پز عدسی را آن هم در مدرسه انجام بدهد. بچه ها از عدسی هم استقبال خوبی کردند. آن موقع ظرف یک بار مصرف به وفور یافت نمی‌شد. کاسه های ماست خوری کوچک استیل را پدر یکی از بچه‌ها از هیئت محل قرض گرفته بود و به صورت امانت در اختیار ما گذاشته بود تا ما هم عرضه عدسی را در آن کاسه‌های کوچک انجام دهیم.

پولی که از این راه به دست می آوردیم دو قسمت می کردیم. این قرار بین ما و آقای مدیر گذاشته شده بود که نصف سودمان را به صندوق مدرسه بدهیم تا آقای مدیر صرف کارهای کمک به بچه های فقیر مدرسه، تفریح و اردوهای بچه ها کند. اردوهایی مانند حضور در باغ وحش، حضور در اردوگاه شهید باهنر، بازدید از کارخانه‌های تولیدی و غیره. قسمت دوم سود هم از آن من و شرکا بود. سود زیادی نمی شد. ولی نیازهای ما را آن زمان برآورده می کرد.

آن دوران چه زود گذشت. الآن دیگر هیچ خبری از مدیر مدرسه آقای احمد خلفی، معلم دینی آقای مسعود پرتو و سایر معلم ها و همکلاسی هایم ندارم. ولی هم مدیر مدرسه و هم معلم ها و هم همکلاسی هایم همگی خوب بودند. همگی آن عزیزان را هنوز دوست شان دارم. خیلی علاقه مندم از حال دوستان آن موقع و مدیر و معلم های مهربانم با خبر شوم.

یاد باد آن روزگاران یاد باد.

 

دیدگاه کاربران

ناشناس۵۰۳۳۵۱۱۰:۳۷:۵۶ ۱۳۹۷/۵/۲۹
واقعا دهه شصتیها تجربیات سخت اما شیرینی داشتند .الان وقتی به یک مدرسه میری احساس می کنی چه قدر این بچه ها متفاوت از زمان ما هستند .اون موقع همه بچه ها خودکار بیک ومداد سوسماری داشتند .پاک کن همه مون از اون دورنگهایی بود که یک طرفش آخر نفهمیدیم برای چه کاری بود .کفشهای میخی کفش ملی یا تو زمستونا کیکرزهایی که مغمولا سرمه ای یا قهوهای بودند پای همه بود .یک شنبه ها همه منتظر ساعت نه شب ودیدن برنامه دیدنیها بودند وبعدها اوشین وجنگجویان کوهستان.اما حالا بچه ها تو لب تاپشون کلی کارتون وفیلم دارند وسر کلاس راجع به آخرین مرحله بازی ایکس باکس وپلی استیشن صحبت می کنند .ایکاش از وجود بچه های دهه شصتی بهتر استفاده میشد چون تو همون دوران نسل بهتری به نسبت امروزی تربیت شده بودند.
ناشناس۵۰۳۸۸۵۱۳:۴۹:۵۴ ۱۳۹۷/۵/۲۹
آن خاطره ای که من خواندم متفاوت بود! من خواندم که تعدادی بچه خواستند نان و پنیر بفروشند ولی دیدند که اگر مانند سایر مردم پنیر آزاد بخرند سودشان کم می شود! پس یک مدیر دلسوز که بعد ها مدیر ارشد هم شد، یک نامه دلسوزانه نوشت، و یک فامیل ستادی، برای دوستان فرزندش با یک نامه دلسوزانه(که سیستمی هم نبود یعنی سایر مدارس از این امکان بهره مند نبودند) پنیر با نرخ کمتر از سایر مردم تهیه کرد و یک کاسبی حلال نان و پنیر فروشی راه افتاد که به دلیل رانتی که داشت خیلی سریعتر از نان و پنیر فروشی های دیگر توسعه یافت، و کودکانی که در 12 سالگی آموختند برای پیشرفت به فکر درست و رابط درست تر نیاز است! تصویر جامعه امروز ما نسخه توسعه یافته همین نان و پنیر فروشی است و یک دنیا تاسف که ساده و بدون بدجنسی قدم کج برداشته شد و ما از منزل مقصود دور شدیم!
تجربیات مفید و اکثر با نیت خیر دهه شصت الان به چه چیزهایی تبدیل شده۵۰۴۲۲۲۱۵:۳۰:۲۷ ۱۳۹۷/۵/۲۹
نامه به بسیج اقتصادی برای دریافت پنیر کوپنی + پولی که از این راه به دست می آوردیم دو قسمت می کردیم. این قرار بین ما و آقای مدیر گذاشته شده بود که نصف سودمان را به صندوق مدرسه بدهیم تا آقای مدیر صرف کارهای کمک به بچه های فقیر مدرسه، تفریح و اردوهای بچه ها کند. اردوهایی مانند حضور در باغ وحش، حضور در اردوگاه شهید باهنر، بازدید از کارخانه‌های تولیدی و غیره. قسمت دوم سود هم از آن من و شرکا بود. سود زیادی نمی شد. ولی نیازهای ما را آن زمان برآورده می کرد. بعضی از این تجربیات (قسمت دوم سود هم از آن من و شرکا) مزه اش فراموش نشدنی و قابل توسعه بوده اند مثل نرم افزارهای اوپن سورس
آریابان۵۰۳۴۲۹۱۱:۰۹:۰۵ ۱۳۹۷/۵/۲۹
پس از نسل اول انقلاب که با انقلاب و در انقلاب زیستند ، نسل بعدی همونهائی هستند که در واقع شروع زندگیشون و سپس تداومش همه در ناکامی و حسرت گذشت یعنی همون متولدین دهۀ 60 که پدران و مادرانشون بدون هیچگونه آینده-نگری و بدون ذره ای کار کارشناسی !!!!! تشویق شدند که :بچه-دار شوید !!!! تا خانه-دار شوید !!!! ؛ شور بختانه این نسل بسیار پر شمار ، پر اندوه و پر خواستۀ نابرآورده که با بزرگتر شدن خودشون شاهد بزرگتر شدن !!!! مشکلاتشون بودند طبیعتا هیچگاه تا آخر عمر انبوه گرفتاریها و محرومیت های دوران نوزادی و کودکی تا نوجوانی و جوانی و حتی امروز خودشون رو از یاد نبرده و نخواهند برد ، اصولا میانۀ چندانی با ازدواج و بد تر از آن با بچه دار شدن نداشته اند ولی شمار اندکی !!!! از آنان که دارای فرزند میباشند ، آنچه را که از آن محروم بوده اند بپای فرزند ریخته اند که ثمره اش چیزی نبوده جز یک نسل بیگانه با هویت و گذشتۀ خود، عصیانی و پرخاشگر، زیاده-خواه و سیری ناپذیر، خودسر و نافرمان ، هنجارشکن و......!!!!؛
ناشناس۵۰۴۴۶۹۱۶:۴۵:۱۶ ۱۳۹۷/۵/۲۹
از نظر آقایان ما دهه شصتی ها مشکل هستیم و باید نابود شوم این نکته را آقای جهانگیری فرمودند
ناشناس۵۰۴۴۸۹۱۶:۵۱:۳۴ ۱۳۹۷/۵/۲۹
افرین
ناشناس۵۰۳۴۳۲۱۱:۰۹:۳۲ ۱۳۹۷/۵/۲۹
چرا مجوز احداث بوفه رو به شما دادند؟ از چه رانتی استفاده کردید؟
ناشناس۵۰۴۳۶۰۱۶:۱۲:۳۴ ۱۳۹۷/۵/۲۹
باور کنید همه چیز بر مبنای رانت نیست. بعضی کارها، عرضه و شهامت نیاز دارد...
مازنی۵۰۳۴۳۴۱۱:۱۰:۵۶ ۱۳۹۷/۵/۲۹
انشا الله که همه مدیران و معلمان مدرسه و کارمندان و مسئولین بسیج اقتصادی ذکر شده در این مطلب زنده وسلامت باشند ، ولی آقا نقی حالا برو تحقیق کن ببین آیا آنها حاضرند الان با همان اخلاص و سادگی و قناعت و رضایت و شور و شوق و مردم داری کار کنند و روزی حلال در بیاورند؟ چه مقدار از زندگی گذشته برای آنها و ادمهای مشابه انها باقی مانده و چه فاکتورهایی طی این 40 سال دستخوش تغییر شده ؟ چه چیزهایی را از دست دادیم و چه چیزهایی بدست آوردیم ؟ و...
ناشناس۵۰۳۹۰۶۱۳:۵۴:۰۸ ۱۳۹۷/۵/۲۹
کدام اخلاص؟!!! یکی نامه زده به فامیل اون یکی که از امکانات خود استفاده کن و به ما پنیر ارزان بده، چرا چون با قیمت آزاد سود مان کم است (دقت کن گفته سودمان کم می شد نه اینکه محصول گران می شد و بچه ها نمی توانستند بخرند!) این دقیقا همان بلایی است که ما را به اینجا رساند! اگر می خواهی نامش را بگذاری اخلاص و قناعت بگذار، شک هم نکن که امروز با اخلاص و قناعت بیشتری زندگی می کنند!
ناشناس۵۰۳۵۴۹۱۱:۵۶:۴۰ ۱۳۹۷/۵/۲۹
دهه پنجاهی ها مصیبت های بیشتری تحمل کردند ولی اینقدر صدای ناله زوکه ی دهه شصتی ها بلنده که صدای دهه پنجاهی ها به کسی نمی رسه
ناشناس۵۰۳۸۲۸۱۳:۲۸:۲۶ ۱۳۹۷/۵/۲۹
نویسنده هم قطعا متولد دهه پنجاهه. وگرنه چطور در زمان جنگ، مثلا 67 مدرسه میرفته و سریال اوشین هم میدیده؟ احتمال متولد 57-58 هست.
مازنی۵۰۴۰۲۲۱۴:۲۵:۲۴ ۱۳۹۷/۵/۲۹
ایشون چون داره خاطره از مدرسه دهه 60 میگه احتمالا خودش متولد دهه پنجاه یا شایدم اواخر دهه چهله
ناشناس۵۰۴۱۸۰۱۵:۱۰:۳۷ ۱۳۹۷/۵/۲۹
دوست من یک دهه پنجاهی در سالهای دهه هفتاد وارد بازار کار می شد و با یک سال کارکردن و وام بانک مسکن می تونست یک خونه 100 متری در محله متوسط تهران بخره و سال بعد خانه دوم . کدام دهه شصتی چنین امکاناتی دارد؟
ناشناس۵۰۴۸۱۷۲۰:۰۶:۴۹ ۱۳۹۷/۵/۲۹
البته اگر کار پیدا می کرد ! و متولد اوایل پنجاه بود !
ناشناس۵۰۳۵۹۳۱۲:۱۴:۲۳ ۱۳۹۷/۵/۲۹
جالب اینکه در آن دوران هم اگر پارتی فلان و نامه ی بهمان نبود شما نویسنده ی محترم نمی تونستین پنیر به نرخ دولتی بگیرین ! مثلا من که هیچ جا پارتی نداشتم و هنوز ندارم اگر می خواستم بوفه ی مدرسه را راه بیاندازم ْبا نان و پنیر نمی شد ! پس فعلا قبول کن پارتی بازی رایج فعلی ریشه دار است داداش !
ناشناس۵۰۳۷۵۸۱۳:۰۸:۴۷ ۱۳۹۷/۵/۲۹
نویسنده خودش گفته بوفه خالی و کثیف بود. یعنی سال ها کسی از آن استفاده نمی کرده پس پارتی و غیره مطرح نبوده
ناشناس۵۰۳۶۰۷۱۲:۲۱:۳۰ ۱۳۹۷/۵/۲۹
بچه های دهه ی 60بچه های خوبی بودند که دولت و مجلس قدرشان را ندانستند و با وجود استعداد های زیاد و ظرفیت های عظیم به نوعی به جایگاه اصلی خودشان نرسیدند
ناشناس۵۰۳۶۶۲۱۲:۳۵:۵۷ ۱۳۹۷/۵/۲۹
دهه پنجاهی ها بدتر بودن
ناشناس۵۰۳۷۵۳۱۳:۰۴:۰۷ ۱۳۹۷/۵/۲۹
خوندن این مطلب خیلی از خاطرات اواخر دهه 50 تا اواسط دهه 60 رو برای من زنده کرد. اصلا انگار مردم در اون یه زمان یه مردم دیگه ای بودن از پیر گرفته تا جوون. بچه های او زمان از خیلی چیزهایی که بچه های امروزی دارن محروم بودن خود من خدا شاهده گرمکن ورزشی نداشتم و روم نمیشد به پدرم بگم معلم ورزش اجبار کرده که باید گرمکن بپوشید. ولی با همه این ها بچه های اون دوره نوستالژی هایی دارن که با هیچ چیزی عوضش نمی کنن.
ناشناس۵۰۳۷۸۳۱۳:۱۷:۱۳ ۱۳۹۷/۵/۲۹
با اینکه شروع انقلاب و شروع جنگ بود اما بچه های دهه 50 و دهه 60 واقعا همه چیز تمام بودند . اهل کار -اهل درس - اهل دین و اهل فداکاری و ....... واقعا یادشان بخیر هرجا هستند سالم سلامت و موفق باشند
ناشناس۵۰۴۳۲۷۱۶:۰۱:۵۵ ۱۳۹۷/۵/۲۹
هر جا هستند؟ یادشان به خیر ؟ ما هنوز هستین و داریم بد بختی می کشیم شما کجایی داداش ؟
دهه شصتی۵۰۳۸۰۵۱۳:۲۳:۲۱ ۱۳۹۷/۵/۲۹
این رانت لامصب انقدر وسوسه کنندس که پیر و جوان نمیشناسه ، نوعش هم مهم نیس
ناشناس۵۰۴۸۶۸۲۰:۵۳:۱۱ ۱۳۹۷/۵/۲۹
به نظر من مقصر اصلی تمام مشکلات اقتصادی کشور، به قدرت رسیدن ترامپ، جنگ جهانی دوم، بر هم خوردن برجام، بابک زنجانی، موسسات غیر مجاز، از دست رفتن سرزمین های شمالی، شرقی و غربی و.....همین نویسنده است.
ناشناس۵۰۴۳۸۶۱۶:۱۷:۱۰ ۱۳۹۷/۵/۲۹
نمیدونم بگم یادش بخیر یا نه ؟ یادم میاد سال 65 کلاس سوم ابتدایی بودم و اوج جنگ بود در بازار دفتر مشق پیدا نمی شد آقای کولیوندی که معلم ما بود به ما گفت فردا با خودتون پاکت خالی سیمان بیارید(قبلا سیمانهای کیسه ای را در کیسه مقوایی چندلایه بسته بندی می کردند بر خلاف امروز که عمدتا از گونی استفاده میشه) ، هر کدوم از ما یه پاکت خالی سیمان پیدا کردیم و آوردیم . آقای کولیوندی هم اونها را به اندازه کاغذ دفتر برش زد و چون هر پاکت چند لایه بود تقریبا دفتر 30برگی درست می شد و اونها را به هم منگنه زد و ما بدون پرداخت پول صاحب دفتر شدیم . الان برای بچه هام تعریف میکنم با تعجب نگاه می کنند .
ناشناس۵۰۴۴۷۴۱۶:۴۶:۴۲ ۱۳۹۷/۵/۲۹
دهه شصت ثمره تفکری بود که الان همون تفکر به عینه آن ها مشکل خواند
ناشناس۵۰۴۷۵۴۱۹:۰۹:۲۲ ۱۳۹۷/۵/۲۹
سلام. ضمن تشکر از مسئولان سایت وزین الف به خاطر انتشار این یادداشت به استحضار همه خوانندگان عزیز می رسانم که این خاطره مربوط به سال 1360 می باشد. من آن موقع 13 سال داشتم و در کلاس دوم راهنمایی تحصیل می کردم. برخی دوستان به رانت اشاره کرده اند. شاید فرمایش این دوستان درست باشد. ولی خدا شاهد است آقای مدیر با اصرار بیش از حد من با این خواسته موافقت کرد. ضمنا آن موقع هر کلاس مدرسه ما حدود 35 دانش آموز داشت. یعنی در کل بالای دویست نفر دانش آموز در آن کلاس مشغول تحصیل بودند. اصلا مسئله رانت آن موقع مطرح نبود. ضمنا آقای مدیر هم هیچ نسبتی با من نداشت. شاید آقای مدیر می خواست با دادن بوفه به ما، ما را برای آینده آدمی مسئولیت پذیر کند.
علی۵۰۴۹۳۵۲۱:۳۷:۲۵ ۱۳۹۷/۵/۲۹
انصافا بچه های الان هم بچه های بد و بی معرفتی نیستن اینا اگرم پرتوقعن یا سرشون همش تو تبلت و کامپیوتره؛ این از تربیت ناصحیح ما دهه پنجاه و شصتی ها که پدر و مادرشون هستیم سرچشمه میگیره
ناشناس۵۰۵۰۷۰۲۲:۵۴:۳۷ ۱۳۹۷/۵/۲۹
خوش به حال شما که زندگی کردی من فقط زنده موندم !
ناشناس۵۰۵۵۹۴۰۹:۵۲:۰۰ ۱۳۹۷/۵/۳۰
دهه دهی ها هم خیلی سخت گذراندند ، منظورم متولدین 1310 به بعد است . اما صدایشان به جایی نمی رسد .
yektanetتریبون

پربحث‌های هفته

  1. «کیا» جان روحت شاد !

  2. تردید یا قاطعیت؟! یک قانون و هزار حرف

  3. چهارنعل رفتن اسب تورم !

  4. تیر خوردن که چیزی نیست، تکه تکه هم شده اند! اما...

  5. سردار فدوی: عملیات وعده صادق ۳ ‌حتماً اجرایی خواهد شد

  6. چرا مذاکره با آمریکا مشکلی را حل نمی کند؟!

  7. توصیه‌های زیباکلام به پزشکیان/ تصور مردم از فساد مسئولان به روایت باهنر/ بانکی‌پور: فروکنندگان پونز، منتقد قانون حجاب شده‌اند!

  8. فواد ایزدی: سختگیری حجاب نشود، جوانان جلوی تیر نمی‌روند!

  9. وصله پینه کردن تا کی؟!

  10. واشنگتن پست: رفتار امریکا و اسرائیل ایران را به سمت سلاح هسته ای سوق می دهد

  11. توهین جنجالی حمید رسایی به پزشکیان بعد از بغض کردن برای همسر مرحومش

  12.  معامله بزرگ بر سر سوریه

  13. اظهارات بهزاد نبوی درباره مسئله مذاکره / روایت انفعال روحانی/ گلایه از گلایه‌های رئیس‌جمهور

  14. سرخوشی ترک‌ها در سوریه

  15. نظر روحانی نسبت به جلیلی/ اگر از دغدغه فیلترینگ فارغ شدید، برای ارزش پول ملی هم فکری کنید!/ پاسخ فواد ایزدی به حاشیه‌های یک مصاحبه

  16. دیگ جوشان و گربه دست آموز!

  17. تخریب قبور شهدای مدافع حرم در جنب حرم حضرت زینب(س)

  18. امان از این یاغی!..

  19. همسایه جدید اموی - صهیونی اردوغان!

  20. نظرات برگزیده مخاطبان «الف»: تیم اقتصادی آقای پزشکیان حتی الفبای اقتصاد را هم بلد نیست/ مسئله حجاب برجسته می‌‎شود تا مردم سراغ مطالبات مهم نروند

  21. رهبر انقلاب: ریاکاری روش همیشگی استعمارگران و سرمایه‌داران غربی است

  22. اسد در سوریه؛ نه دولت_ ملت سازی، نه رفاه!

  23. پزشکیان: اختلافات را کنار بگذاریم/«ما می‌توانیم» مملکت را درست کنیم

  24. میرسلیم از FATF و قانون حجاب می‌گوید/ یک توصیه برای بوسیدن دست پزشکیان!/ ارسال پیام‌های مرموز از تهران به آمریکا

  25. فرزین: گروهی تلاش می کنند با پخش شایعه دل مردم را خالی کنند

آخرین عناوین