به گزارش الف؛ "رابرت مالی"، نماینده ویژه دولت آمریکا در مساله ایران و مذاکره کننده ارشد دولت بایدن در رابطه با مساله هسته ای ایران، به تازگی و بر اساس آنچه منابع آگاه و رسانه ای در آمریکا اعلام کرده اند، از تیم دیپلماسی دولت آمریکا کنار گذاشته شده است. اینطور گفته شده که رابرت مالی به دلیل عدم شفافیت امنیتی و اهمال کاری در رابطه با رعایت پروتکل های امنیتی مرتبط با حفاظت از اسناد و مدارک در دسترسش، به مرخصی بدون حقوق فرستاده شده است.
در این میان، برخی نمایندگان کنگره آمریکا نیز با انتقاد از وزارت خارجه دولت بایدن، به این نکته اشاره کرده اند که دولت بایدن اطلاعات کافی را به آن ها در مورد برکناری مالی از کرسی و سِمت حساسش ارائه نکرده است. با این همه، خروج رابرت مالی از تیم سیاست خارجی دولت بایدن، در نوع خود حامل پیام ها و معانی عمده و محوری است که توجه به آن ها، آن هم در شرایط کنونی مهم به نظر می رسد و می تواند در خوانشِ تحولات مهم آتی نیز نقش قابل توجهی بازی کند.
اولا، خروج رابرت مالی از تیم سیاست خارجی دولت بایدن، آن هم در شرایطی که وی از همان زمانِ آغاز به کارش، به مثابه فردی طرفدارِ تعامل با ایران و دستیابی به یک توافق با این کشور و در عین حال، مخالف با رژیم اسرائیل توصیف می شد، می تواند تا حدی به این معنا باشد که لابی های صهیونیستی و جریان های مخالف با تعامل با ایران، توانسته اند اثرگذاری خود را داشته باشند و با حذف رابرت مالی، در نوع خود روند دستیابی به یک توافق با ایران از سوی آمریکا و به طور کلی دستیابی به یک توافق در این رابطه را پیچیده تر از هر زمانی کنند. نباید فراموش کنیم که آمریکا کشور لابی هاست و به طور خاص لابی های صهیونیستی از قدرت و نفوذ زیادی در این کشور برخوردارند.
دوم اینکه باید توجه داشته باشیم که در چهارچوب سیاست خاورمیانه ای آمریکا، به طور خاص دو طیف عمده در دولت بایدن ایفای نقش می کنند. طیف اول، متشکل از "آنتونی بلینکن" وزیر خارجه آمریکا و "رابرت مالی" مسوول سابق مساله ایران در وزارت خارجه این کشور است و طیف دیگر، متشکل از افرادی نظیر "برت مگ گورک" و مخصوصا "جیک سالیوان" است که رویکردهای این دو طیف به مسائل منطقه، تفاوت های قابل ملاحظهای را با یکدیگر دارد.
در این چهارچوب، رابرت مالی و آنتونی بلینکن معتقدند که آمریکا در تعریف سیاست خود در رابطه با کشوری نظیر ایران، حتما باید روندهای منطقه ای را نیز مد نظر داشته باشد و گام و گام و واقع بینانه در این حوزه گام بگذارد. کما اینکه طرح مسائل حداکثری و جاه طلبانه از شانس چندانی جهت تحقق در جهان واقعی برخوردار نیستند. این طیف به طور خاص به این نکته اشاره می کنند که طرح ایده توافق حداکثری با ایران که در ابتدای دولت بایدن مطرح شد و به شکست انجامید، جدی ترین نمودِ غیرواقعی بودن رویکرد مذکور در سیاست خارجی آمریکا است.
این در حالی است که در طرف مقابل، جیک سالیوان(مشاور امنیت ملی آمریکا) و برت مک گورک چهره شناخته شده کاخ سفید در حوزه سیاست خاورمیانه ای آمریکا، نگاه های حداکثری و سخت گیرانه ای را در رابطه با منطقه خاورمیانه و مسائل مهم مطرح در رابطه با آن نظیر پرونده اتمی کشورمان دارند و معتقدند که تعامل با ایران نیز باید تابع رقابت های کلان و راهبردی واشینگتن در عرصه بین المللی نظیر رقابت های آن با چین باشد.
این طیف همانطور که پیشتر نیز گفته شد، در حوزه سیاست خارجی خاورمیانه ای آمریکا کاملا سخت گیر هستند و البته که این مساله در مورد رویکرد آن ها به پرونده اتمی ایران نیز قابل مشاهده است. در این فضا، برخی ناظران و تحلیلگران معتقدند که در مدت اخیر، تیم آنتونی بلینکن در حوزه شکل دهی به سیاست خاورمیانه دولت بایدن تا حد زیادی تضعیف شده و در نقطه مقابل، طیف متحد با جیک سالیوان مشاور امنیت ملی آمریکا، قدرت گیری بیشتری داشته اند.
درست به همین دلیل هم شاهدیم که طیف متحد سالیوان اقدام به حذف رابرت مالی کرده و به بیان ساده تر، یک چالش و مانع در برابر خود جهت پیشبرد دستورکارهایشان در قبال منطقه خاورمیانه را از میان برداشته اند. برونداد این دیدگاه نیز این است که در ادامه راه باید شاهد انعطافناپذیری بیشترِ دولت بایدن در رابطه با معادله اتمی ایران باشیم. اگرچه که طیف متحد سالیوان تا حد زیادی از دستیابی به یک توافق نانوشته با ایران که اکنون در مورد آن زیاد صبحت می شود، طرفداری می کنند.