بخش عمدهای از کنش اصلاحطلبان در هر دوره از انتخابات بر هراسافکنی استوار بوده است؛ ترسیم چهرهای ترسناک از رقبا و هراسافکنی پیرامون تبعات قدرتگرفتنشان. از نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در سال ۸۴ تا به امروز آنان به همین منوال حرکت کرده و هر چند در مقاطعی این مسئله شدت و ضعف داشته اما پیوند و همنشینی زیادی میان اصلاحطلبان و هراسافکنی پیرامون رقبا وجود داشته است. از احمدینژاد ۸۴ و ۸۸ گرفته که قرار بود در پیادهروها دیوار کشیده، ایران را به ورطه جنگ بکشاند و اصولگرایانی که در سال ۹۲ قدرتگرفتنشان مساوی با افزایش تحریمهای جهانی بود تا مرحوم رئیسی در سال ۹۶ و جلیلی و قالیباف در ۱۴۰۳ از این هراسافکنی اصلاحطلبان مصون نماندهاند.
اگرچه در برهههایی هم این جنگ روانی علیه رقبا و هراسافکنیهای سنگین اثر خود را برجای گذاشته و موجب تحرک اقشار خاکستری برای رأی به نامزد مقابل اصلاحطلبان شده اما قرار نیست که این ایده تکراری، ضعفهای اصلاحطلبان را پوشانده و ابزاری برای رایآوری آنان باشد. ترسیم راهبرد در هر دوره از انتخابات مقتضیات خاص خود را میطلبد و تمسک به ایده تکراری هراسافکنی، نتایج یکسانی برای اصلاحطلبان نخواهد داشت و چهبسا به ابزاری علیه خود آنان تبدیل شود. اگرچه به این راهبرد از منظر دیگری هم میتوان نگریست و آن مستعملشدن و کهنگی ایدههای انتخاباتی اصلاحطلبان است. دیگر امکان بهمیدان آوردن مسئله آزادیهای فرهنگی و سیاسی که در گذشته برای طبقات متوسط جذابیت داشت وجود ندارد و حتی شرایطی برای تبدیلکردن سیاستخارجی، مذاکره با غرب و رفع تحریمها به نقطه نزاع انتخابات همانند سال ۹۲ مهیا نیست چون عملکرد اصلاحطلبان در هنگامه زمامداری آنان و ناکامی در تحقق به شعارهای مطروحه خود، سرخوردگی عمیقی بین بدنه اجتماعی این جریان ایجاد کرده است. بنابراین راهی جز تمسک به هراسافکنی پیرامون رقبا و بهرهگیری از ظرفیت رای سلبی دیگر نامزدها وجود ندارد و از این روست که رسانههای آنان با تمام ظرفیت در این انتخابات، تمرکز خود را روی تخریب رقبا بنا نهادهاند.
فراتر از این، چهرههای رسانهای و خبرنگاران اصلاحطلب در شبکههای اجتماعی هم با اهتمام قابلتوجهی جلیلی و قالیباف را آماج حملات خود کرده و حتی در رویکردی غیرحرفهای به خبرپراکنی روی آوردهاند.
این رویکردها حاکی از تهیشدن جریان اصلاحات از درانداختن ایدهای نو و به بنبسترسیدن ایدههایشان دارد و بدون تردید قرارگرفتن در شرایط کنونی، ناشی از نوع سیاستورزی رهبران این جریان است. وقتی بهجای مسئولیتپذیری و قبول خطاها و ناکامیها هنگامه زمامداری قدرت، با ایجاد دوگانه تصنعی «حکومت و اصلاحطلبان» ناکامیها را به گردن نظام سیاسی انداخته و در مقاطعی با اتخاذ سیاستی رادیکال، بخشی از بدنه اجتماعی و حامیان به دامان براندازان انداخته شوند، دیگر ایدهای برای نقشآفرینی هواخواهان و جلب نظر آنان وجود نخواهد داشت و لاجرم، هراسافکنی و ترسیم چهرهای دژخیمی از رقبا تنها حربهای است که میتوان به آن متوسل شد.
این رویکرد رسانههای اصلاحطلب که نقطهکانونی آن بر وحشتآفرینی تکیه دارد، نشانهای واضح از رو به ضعف نهادن گفتمان سیاسی آن است.