به سرعت به روزهای آخر تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری نزدیک می شویم و مهم ترین کابوس اصولگرایان یعنی تعدد نامزدها و احتمال شکستن آرای آنها همچنان پابرجاست.
از بین 4 نامزد اصولگرا آرای آقایان زاکانی و قاضی زاده هاشمی بسیار اندک بوده و رقابت اصلی بین آقایان جلیلی و قالیباف می باشد.
در اکثر نظر سنجی ها مجموع آرای زاکانی و هاشمی حدود 5 درصد و آرای دو نفر دیگر از 95 درصد باقی مانده هر کدام تقریبا مساوی می باشد.
یعنی در صورتی که اجماع در اردوگاه اصولگرایان صورت نپذیرد آرای آنها بدین صورت شکسته می شود : 5 درصد زاکانی و هاشمی ، حدود 45 درصد هم به هر کدام از دو نامزد دیگر تعلق خواهد گرفت و این یعنی هر کدام از دو نفر اصلی حدود 9 میلیون رای خواهند داشت و این در بهترین حالت برای آنها موجب به دور دوم کشیدن انتخابات خواهد شد، یکی از آنها با نامزد اصلاح طلبان یعنی آقای پزشکیان.
اما اگر اجماع به موقع و البته روی نامزد مناسب در این اردوگاه حاصل آید ، تک نامزد باقی مانده می تواند روی حدود 16 تا 18 میلیون رای حساب کند و در صورتی که اصلاح طلبان نتوانند عمده پایگاه رای سنتی خود را به حرکت درآورند چه بسا در همان دور اول نتیجه انتخابات به نفع اصولگرایان مشخص خواهد شد .
حال سئوال اصلی این است که انصراف کدام نامزد ( از بین جلیلی و قالیباف) به نفع دیگری شانس اصولگرایان را برای رسیدن به پاستور افزایش می دهد؟
واقعیت این است که هم اکنون به دلیل حملات متقابل طرفداران و پشتیبانان این دو نامزد به همدیگر کدورتی نسبی در دل طرفداران نسبت به نامزد دیگر به وجود آمده که در صورت ادامه وضع موجود و عدم اجماع به موقع و عدم قرارگیری همه اصولگرایان در کنار کاندیدای نهایی ، احتمال شکست این جناح در انتخابات همچون انتخابات سال 92 دور از ذهن نخواهد بود.
به هر حال وقتی شما نامزد درون جناحی خود را به انواع تهمت ها متهم می کنید و باعث دل چرکین شدن پایگاه رای خود نسبت به همدیگر می شوید نباید انتظار داشته باشید در شب آخر آنها همه آن حرف های پیشین شما را فراموش کرده و به نامزدی رای دهند که تا دیروز او را به شدت زیر حملات خود گرفته بودید.
حال که لزوم اجماع و آن هم اجماع به موقع و درست روشن گردید مسئله مهم و حیاتی این است که اجماع بر روی کدام نامزد صورت پذیرد؟
در اجماع بر روی نامزد نهایی دو مسئله مهم وجود دارد :
اول : توانایی کلی شخص مورد نظر
دوم : اجماع بر روی فردی صورت پذیرد که بتواند آرای شخص انصراف دهنده را جذب نماید.
با بررسی سوابق آقایان جلیلی و قالیباف و با در نظر گرفتن پایگاه رای هر کدام از آنها و اینکه در صورت انصراف هر کدام رای طرفداران چه سرنوشتی پیدا می کند ، با قاطعیت بالایی می توان نتیجه گرفت که اجماع بر روی قالیباف و معرفی او به عنوان نامزد نهایی بهترین گزینه برای اصولگرایان می باشد.
قالیباف در سالیان گذشته دو حوزه کاری اجرایی بسیار مهم ( فرماندهی نیروی انتظامی و شهرداری تهران ) داشته که در هر دو حوزه موفق عمل کرده است.
اصولا قالیباف در امور اجرایی بسیار توانمند است و فعالیت او در کسوت ریاست جمهوری به عنوان " شخص اول اجرایی کشور " می تواند زمینه ساز تحولی بزرگ در امور اجرایی کشور گردد.
البته او به مانند هر انسان دیگری دارای نقاط ضعف و قوت خاص خود می باشد اما در مجموع برایند نقاط مثبت او برای پست اجرایی ریاست جمهوری بر نقاط منفی می چربد .
اما مسئله مهم دیگر که باعث می شود نامزد نهایی مطلوب را قالیباف بدانیم به پایگاه رای هر یک از این دو نامزد بر می گردد.
پایگاه رای جلیلی را کسانی تشکیل می دهند که با توجه به جهان بینی خاص خود در صورت لزوم انتخاب بین قالیباف و پزشکیان ( در صورت انصراف جلیلی به نفع قالیباف) و برای جلوگیری از پیروزی نامزد اصلاح طلبان حتما و بلا شک به قالیباف رای داده و هرگز به رای دادن به پزشکیان حتی فکر هم نمی کنند.
اما در مورد پایگاه رای قالیباف نمی توان به قطعیت این نظر را داد و چه بسا طیف نسبتا زیادی از آنها (در صورت انصراف قالیباف به نفع جلیلی ) رای خود را در سبد پزشکیان قرار دهند و این یعنی بالا رفتن احتمال شکست اصولگرایان. در عین حال قالیباف از پتانسیل بالاتری برای جذب آرای خاکستری نیز برخوردار می باشد .
به هر حال این انتخابی سرنوشت ساز برای اصولگرایان می باشد ، یا کار درست ، منطقی و عاقلانه را انجام داده و به کرسی ریاست جمهوری نزدیک تر می شوند و یا با عبرت نگرفتن از تاریخ آن هم نه تاریخ خیلی دور کرسی مهم اجرایی کشور را دو دستی تقدیم اصلاح طلبان می نمایند.