در پی نظر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مبنی بر اعلام وضعیت فیلم «بی بدن» برای حضور در بخش سودای سیمرغ، دبیر این دوره از جشنواره اعلام کرد: انشالله سال بعد. رئیس سازمان سینمایی هم در گفتگوی اختصاصی با روزنامه صبا گفت: «هیات انتخاب کارشان را انجام دادند و دیگر نمی شود نتیجه را تغییر داد».
یکی از کارگردان هایی که فیلمش در بخش نوعی نگاه (کارگردان اولی) است هم گفته بود: «اگر بی بدن به سوادی سیمرغ راه پیدا کند، من هم از بازیگرم می خواهم که به سینماها برود و گریه کند تا فیلم ما هم به بخش سودای سیمرغ بیاید».
بیست و پنجمین بازار فیلم در حاشیه این دوره از جشنواره هم با حضور محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در برج میلاد، خانه جشنواره آغاز به کار کرد؛ هر چند کم رونق و با حضور حداقلی دفاتر فیلمسازی.
از روز 17 بهمن بخش بین الملل جشنواره هم آغاز به کار کرده ولی ادغام بخش بین الملل با بخش سودای سیمرغ باعث شده فیلمهای بخش بین الملل کاملا فراموش شوند، خصوصا که نمایش آنها در موزه سینماست و با برج میلاد که خانه جشنواره و حضور پررنگ رسانه هاست، عملا بخش بین الملل چیزی فراتر از حاشیه شده است.
در هشتیمن روز از جشنواره و نمایش سه فیلم برای کودک و نوجوان عملا جشنواره فیلم فجر به جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان اصفهان تبدیل شد.
کشاورز و باغ کیانوش
رضا کشاورزحداد با اولین فیلمش، «باغ کیانوش» برای رده سنی نوجوانان که بر اساس داستانی به همین نام ساخته شده قابل قبول بود، اگر بتوانیم از خشونت صحنه های اولیه و اشتباه هایی در جا به جایی زمانی و مکانی آن بگذریم. مثلا شب عروسی است و بچهها در تاریکی تعقیب و گریزی با خلبان دارند، اما در سکانس بعد روز میشود و بعد دوباره داستان در شب پیگیری میشود. اگر فلش بک است، درک نمیشود اگر روایت خطی است این جابه جایی یک اشتباه است.
خلاصه فیلم این است: حمزه و عباس تصمیم میگیرند در روز جشن ازدواج پسر کیانوش به باغ او دستبرد بزنند. این ماجرا با سقوط یک هواپیمای بمبافکن عراقی در نزدیکی باغ همزمان میشود. سقوط هواپیما و ورود خلبان آن به باغ کیانوش ماجراهای جالبی رقم میزند.
مهمترین وجه مثبت فیلم این است که آدم بد داستان یعنی کیانوش که عصبی است و بچه ها از او می ترسند، به آدم خوب داستان تبدیل می شود و همراه بچه ها با خلبان عراقی که آدم بد واقعی داستان است می جنگند. اما اشتباهاتی هم داشت مثل اینکه بچه هایی که موز ندیده اند و نخورده اند، می توانند اسلحه را به شیوه گانگسترها پشت کمر خود پنهان کنند و مثل همانها هم از کمر بردارند.
خواجه پاشا و آبی روشن
بابک لطفی خواجهپاشا با دومین فیلم بلندش برای دومین سال متوالی در جشنواره فیلم فجر حضور دارد: «آبی روشن». مهران احمدی، نقش حاج یونس را بازی میکند که قرار است خادم آستان مقدس امام رضا (ع) شود، اما حوادثی رخ میدهد که این اتفاق چند سال به تعویق میافتد.
آبی روشن، مثل فیلم اول خواجه پاشا، «در آغوش درخت» فیلم نجیبی است با کلی نماد و نشانه ایرانی و خصوصا روحیه و باور یک ایرانی باورمند، هر چند تکراری و هر چند یادآور دو دهه قبل و سینمای معناگرای سینماگران پیشکسوت که حرفشان، حرف زمانه بود. اما فراموش نکنیم بعضی امور و مسائل همیشگی هستند و باید همیشه گفته و ساخته شوند. فراموش نکنیم که مخاطبان امروز مخاطبان دیروز نیستند، این حرف گرچه نیاز به نوآوری و خلاقیت مرتبط با زمانه را هم مطرح میکند، چون برخی امور ازلی و ابدی هستند باید ازلی و ابدی هم گفته شوند. توجه به باورهای دینی، نماد و نشانههای ملی و مذهبی مثل آزاد کردن آهو از بند شکارچیان، انگشتر فیروزه، پرچم امام رضا، زیارتگاه و امامزاده، اموری ازلی و ابدی هستند، پس باید همیشه توسط افراد مختلف گفته و بازگفته شوند. اینکه فرد باورمندی در جایی متوجه اشتباه خود میشود و میفهمد حقی را از کسی خصوصا برادر خود ضایع کرده و برای جبران آن و بدون توضیح به کسی، خود را مستحق مجازات میداند، یکی از اصول اخلاقی هر جامعهای است، پس بازگویی این روایت، محض تذکر به انسان درگیر در زندگی پیچیده امروز و مشکلات رنگ و ورانگ خود قابل توجه است، خصوصا که این بازگویی در جغرافیایی بس زیبا و دلانگیز رخ می دهد و باران سیلآسایی که میبارد تا بدیها و سیاهیها را بشوید و بزداید.
موفق و نوروز
در خلاصه داستان فیلم نوروز آمده است: «نوروز در راه است، اما اهریمن در کمین است تا نوروز و بهار را از بین ببرد. عمو نوروز در مسیر کلبه ننه سرما و جستوجوی حاجی فیروز دچار سانحه میشود و طوفانی بزرگ آغاز میشود...»
استاد علی نصیریان در تنها حضورش در این دوره از جشنواره فیلم فجر در یک فیلم کودک و نوجوان ایفای نقش کرده است که می تواند موفقیت فیلم را تضمین کند. «نوروز» را سهیل موفق کارگردانی کرده که سابقه ساخت آثاری برای کودکان و نوجوانان و در ژانر طنز و کمدی دارد.
فیلم، داستانی اسطورهای برای شناساندن این آیین باستانی به کودکان است که میتواند مورد توجه کودکان قرار گیرد، خصوصا با فضای شاد و فانتزیای که ساخته است. فقط اشکال کار اینجاست که حضور حاجی فیروز در یک سکانس کمی با فضای کلی اثر که مملو از نمادها و نشانه های تاریخی و اسطوره ای است مغایرت دارد: آنجا که مهدی هاشمی در یک رستوران ترانه روحوضی میخواند و دخترکی در انتها میرقصد. این سکانس به راحتی میتوانست با یک فضای مرتبط مثل اجرای یک نمایش خیابانی توسط حاجی فیروز که دیگر آنجا حاجی فیروز نیست جایگزین شود تا یکدستی اثر حفظ شود و آن را به فیلمی که میخواهد با این بخش با مخاطب ارتباط بگیرد تبدیل نشود.
نکته جالب دیگر این است که شخصیت دایی با بازی اصغر هاشمی نشان میدهد کسانی که ادعای شناخت تاریخی دارند و میخواهند از این طریق کسب درآمدی داشته باشند، چقدر نسبت به مردم عادی و محلی ناآگاهند.