به گزارش همشهری ، دختر ۱۹ ساله هنگامی که از نقشه وحشتناک پسر جوان آگاه شد، در میان اشک و گریه به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: سال گذشته بعد از آنکه دیپلم گرفتم وارد بازار کار شدم تا از نظر مالی هزینههای خودم را تامین کنم و از سوی دیگر نیز با این سرگرمی از تنهایی رها شوم. اگرچه خواهر و برادرهای بزرگترم هنوز ازدواج نکردهاند و پدرم مخارج آنها را تامین میکند، من زندگی با این شیوه را دوست نداشتم و میخواستم با تلاش خودم به آرزوهایم برسم.
با پساندازهایم یک دستگاه گوشی هوشمند خریدم و بلافاصله وارد دنیای مجازی شدم چراکه من هم مانند خیلی از دختران و پسران جوان کنجکاو بودم جستجو در شبکههای اجتماعی را تجربه کنم. در یکی از همین روزها که سرگرم پرسهزنی در گروههای مختلف بودم، در گروهی عضو شدم که دختران و پسران زیادی در آن با یکدیگر ارتباط داشتند و برای هم انواع پیامها را ارسال میکردند.
خیلی زود تحت تاثیر ارتباطهای مجازی قرار گرفتم و نوع پوشش، رفتار و حتی گفتارم تغییر کرد تا جایی که وقتی یکی از دوستانم پیشنهاد آشنایی با پسران جوان را مطرح کرد، بلافاصله پذیرفتم و برای پرهام یک پیام عاشقانه فرستادم.
ارتباط تلفنی و پیامکی ما در فضای مجازی در حالی ادامه یافت که من به او علاقه مند شده بودم و به وعدههای ازدواجش دل خوش کردم. حالا دیگر ازدواج با پرهام به آرزوهایم اضافه شده بود و برای روز خواستگاری لحظهشماری میکردم. این ارتباط عاشقانه با دیدارهای تصویری و تلفنی حدود یک سال طول کشید و در نهایت با اصرارهای پرهام برای دیدار حضوری قرار گذاشتیم.
اگرچه بسیار نگران بودم، اما سعی میکردم نگرانیهایم را در اولین دیدار خیابانی پنهان کنم. پدر و مادرم نیز اینگونه ارتباطهای نامتعارف را بسیار زشت و زننده میدانستند و اگر متوجه ارتباط عاشقانه من با پرهام میشدند، نهتنها گوشی همراهم را می گرفتند، بلکه رسوایی بزرگی در میان خانواده و اطرافیانم به بار میآمد. به همین خاطر خیلی پنهانی از محل کارم به محل قرار با پرهام رفتم.
هنوز داخل خودرو ننشسته بودم که رفتارهای نامتعارف پرهام پلیس گشت را به سوی ما کشاند. آنها با دیدن پوشش نامتناسب من و رفتارهای غیراخلاقی پرهام ما را به کلانتری آوردند. اینجا بود که در میان بهت و حیرت، پرهام دسیسه کثیف خود را نزد پلیس فاش کرد و من تازه متوجه شدم او با چند دختر دیگر در فضای مجازی ارتباط غیراخلاقی دارد.
او نقشه کشیده بود اعتماد مرا جلب کند و سپس مرا با خودرو به مکان خلوتی ببرد که دوستانش منتظر سوءاستفاده از من بودند. اما خوشبختانه، قبل از آنکه به سوی دوستانش حرکت کند، نیروهای گشت انتظامی سر رسیدند و نقشه شوم او را نیمهتمام گذاشتند.
بررسیهای پلیس با دستور سرگرد احمد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) برای افشای زوایای دیگر این ماجرای تاسفبار ادامه یافت.