مرزهای شرقی ایران از دیرباز تا کنون آبستن حوادث بسیاری بوده؛ حضور عناصر تکفیری در شرق و جنوبشرق، وجود حکومتهای تکفیری و حتی خطرات ناشی از تردد قاچاقچیان و اشرار، هر از گاهی حوادث امنیتی مختلفی را رقم زده که گوشهای از آن را در هفتههای اخیر شاهد بودیم.
نکتهای که در این میان و با وجود دلاوریهای نیروهای مرزبانی به چشم خورده، شهادت سربازانی است که در مرزهای کشور مشغول به خدمت بوده و قربانی حملات اشرار و تروریستها شدهاند؛ حتی سربازان کم سن و سال که چندماهی بیشتر از خدمت آنها نگذشته و مجبور به خدمت در مهمترین و حتی خطرناکترین نقاط کشور شدهاند؛ افرادی که شاید از توانایی چندانی هم برای رزم برخوردار نبوده و آشنا به فنون پیچیده نظامی برای مواجهه با چنین خطراتی نیستند.
با وجود رخدادن چنین مسئلهای و گوشزدکردن خطرات جانی و امنیتی استفاده از سربازان کمتجربه در مرزها اما تا کنون به این پرسش امنیتی پاسخ مناسبی داده نشده و دیدیم که هم در حمله تروریستها به پاسگاه مرزی سراوان و هم در نزاع روز گذشته با گروهک طالبان -که البته با پاسخ متقابل مواجه شد- این سربازان وظیفه بودند که به شهادت رسیدند.
جمیع مسائل رخداده اخیر و گذشته نیازمند تجدیدنظر در سیاست بهکارگیری سربازان نوآموز در مهمترین نقاط مرزهای شرقی است؛ مخاطرات آن منطقه با توجه به تهدیدات موجود بالاست و نیروهای زبدهای نیاز است که علاوه بر تواناییهای جسمی، از هوش رزم برای مواجهه با چنین خطراتی برخوردار باشند.
هر چند محدودیتهای فرماندهیانتظامی و مرزبانی قابلانکار نیست اما واقعیت آن است که جان این سربازانوظیفه هم واجد ارزش است و نباید به سادگی آنان در این موقعیتها قربانی شوند. خطرات نهفته در مرزهای شرقی به وضوح آشکار و مشخص شده و حتی اگر نیاز به کمک دیگر نیروهای نظامی است، نباید اهمالی صورت پذیرد.
شکی نیست که شهادت در راه وطن افتخار است اما این وجه حماسی ماجراست. وجه تراژیک آن قربانی شدن سربازان کمتجربه و کم سنوسالی است که خانوادههای خود را چشم به راه بازگشتشان گذاشتند؛ سناریویی که اگر به درستی تدوین میشد، امکان تغییر سرنوشت آن وجود داشت.