روزنامه خراسان نوشت: 12 شهریور سال 1371 بود که خبر درگذشت پروفسور محمود حسابی منتشر شد؛ تازه آن موقع بود که نامش در خارج از محافل دانشگاهی بر سر زبانها افتاد و مردم فهمیدند ایرانزمین، چه فرزند نازنینی را از دست دادهاست. کارنامه علمی پروفسور حسابی شگفتانگیز بود؛ آدمی که تا پیش از 20 سالگی، سهمدرک لیسانس در رشتههای ادبیات، زیستشناسی و مهندسی راه و ساختمان یا به قول امروزیها عمران، بگیرد و بعد برود در پاریس رشته برق بخواند و فارغالتحصیل رشته مهندسی معدن هم بشود؛ آن وقت در 25 سالگی از دانشنامه دکترای خودش در رشته فیزیک، در دانشگاه سوربن دفاع کند و مدتی در آمریکا و در دانشگاه پرینستون، شاگرد آلبرت اینشتین باشد و تازه، دل به جاذبههای رنگارنگ غرب نبندد و برگردد به کشورش و برای اولینبار نقشهبرداری جدید را در آن انجام دهد و بعد، مدرسه مهندسی وزارت راه، دارالمعلمین عالی، دانشسرایعالی، ایستگاه هواشناسی، دستگاه رادیولوژی، بیمارستان خصوصی و مدارس عشایری را برای نخستینبار راهاندازی کند و بعد برای اولین بار، در ایران مرکز تحقیقات اتمی تأسیس و رآکتور اتمی نصب کند و مؤسسه استاندارد راه بیندازد، حتماً آدم خاصی است و نمیتوان از جاذبه شخصیت او گریخت.
ما پروفسور حسابی را، بهحق، افتخار علمی کشورمان میدانیم و به وجودش میبالیم. انسانی شریف و مردمدوست که زرق و برق اروپا و آمریکا فریبش نداد و دل در گرو میهن خود داشت و در آن زیست، خدمتکرد و سرانجام در خاک آن آرام گرفت. اما شخصیت پروفسور حسابی، صرفنظر از جذابیتهایی که برشمردیم، زوایای ناشنیدهای هم دارد که شاید کمتر به گوشتان خورده باشد. او مرد علم بود؛ اما نه از آن جور مرد علمهایی که بیاعتنا به اطرافشان باشند و مستغرق در بحر دانش، از کنار مشکلات و رویدادهای مهم سرزمینشان عبورکنند. بد نیست امروز که بیستوهشتمین سالروز درگذشت پروفسور محمود حسابی است، با هم این ویژگیهای کمترشنیدهشده را مرور کنیم.
شنا و موسیقی و نفت!
پروفسور محمود حسابی در سال 1281 خورشیدی، در تهران و در خانوادهای با اصالت تفرشی زاده شد. پدرش، عباسخان معزالسلطنه از رجال خوشنام دوره قاجار بود و مادرش، گوهرشاد حسابی، از آن بانوان متدینی بود که به تحصیلات روزآمد فرزندش اهتمام فراوانی داشت. مرحوم پروفسور حسابی، در چهار سالگی، همراه با والدینش راهی شامات شد و در بیروت به مدرسه رفت. اما حضور وی در آموزشگاهی که زیرنظر غربیها اداره میشد، به غفلت وی از فرهنگ اجدادی نینجامید؛ مادرش در منزل به او قرآن و ادبیات فارسی آموزش داد و همزمان به فراگیری موسیقی پرداخت و حتی توانست مدرک نجات غریق هم دریافت کند! تسلط پروفسور حسابی بر موسیقی سنتی و غربی، بخشی از ویژگیهای شخصیتی ناشنیده اوست؛ وی بعدها با تکیه بر همین توانمندی، به ویژه در نواختن ویولن و سهتار، نخستین انجمن موسیقی ایران را هم بنیانگذاری کرد.
علاقه وی به کشورش، باعث شد که با گروههای وطندوست و وطنخواه، همراهی تام و تمامی داشتهباشد. با آغاز ماجرای ملیشدن صنعت نفت در سال 1328، پروفسور محمود حسابی به عنوان یک کارشناس برجسته ایرانی و استاد دانشگاه تهران، از نهضت حمایتکرد و به همین دلیل، در کابینه نخست دکتر مصدق(سال 1330) ، مدتی به عنوان وزیر فرهنگ به خدمت مشغول شد و در همان زمان، نخستین مدرسه عشایری ایران را بنیانگذاری کرد؛ هرچند که خیلی زود و به دلیل عضویت در هیئت خلع ید انگلیسیها از نفت جنوب، جای خود را به فرد دیگری داد. حضور فعال در جریان بیرون راندن بریتانیاییها از مناطق نفتی ایران، یکی از مهمترین بخشهای زندگی اجتماعی و سیاسی پروفسور حسابی است که کمتر به آن توجه شدهاست.
رویکردهای ضداستعماری
او بعدها و با سقوط دولت دکتر مصدق، طی کودتای 28 مرداد 1332، در زمره مخالفان قرارداد کنسرسیوم بود؛ قراردادی که انگلیسیها، با مشارکت آمریکا و چند کشور اروپایی و با همراهی شاه و زاهدی به ایران تحمیل کردند تا نفت کشور را اینبار به شکلی دیگر غارت کنند. پروفسور حسابی نخستین مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران و رئیس هیئت مدیره این شرکت بود و این را میتوان افتخاری بزرگ در زندگی وی محسوب کرد. در سال 1343، زمانی که دولت حسنعلی منصور به دنبال تصویب لایحه ننگین کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی بود، پروفسور محمود حسابی از منتقدان جدی آن به حساب میآمد و آشکارا به مخالفت با این لایحه استعماری پرداخت؛ اقدامی که برای او عواقب ناگواری نیز، در پی داشت.
زندهیاد پروفسور حسابی را باید دانشمندی فرهنگدوست بدانیم؛ گفتیم که رابطه او با فرهنگ ایرانی، از دوران کودکی و با آموزشهای مادرش آغاز شد؛ آنگونه که حتی سالها زیستن در غربت، نتوانست وی را از فضای فرهنگ سرزمینش دور کند. او گلستانسعدی را حفظ بود و میتوانست خط فارسی میانه و اوستایی را بخواند. پروفسور محمود حسابی، اگرچه به عنوان «پدر فیزیک ایران» مشهور است، اما چنان قلمرو فعالیتهای گسترده و گوناگونی دارد که نمیتوان او را در حیطه یک دانش خاص محدود کرد. یادش گرامی و راهش پررهرو باد.