نوشته: جابر حسینزاده نودهی
ناشر: چشمه، چاپ اول1399
108 صفحه، 24000 تومان
***
فروید در کتاب «تمدن و ملالتهای آن» از عواقب ناسازگاری نیازها، هیجانات و انگیزههای فردی بشر در مواجهه با اجتماع میگوید. این ناسازگای اجتنابناپذیر است، چون انسان همیشه خواستهها و رؤیاهایی دارد که حاضر است برای تحقق آنها از بسیاری موانع جمعی بگذرد و ممکن است در این رهگذر قواعدی اجتماعی را نیز زیر پا بگذارد. این اتفاقی است که به راحتی توسط جامعه تحمل نمیشود و همواره عواقبی سنگین برای فردی دارد که از قوانین مورد توافق جمعی تخطی کرده است. این قوانین میتوانند لزوماً رسمی و مکتوب هم نباشند، بلکه در کتاب قواعد نانوشتهی زندگی اجتماعی ثبت شده باشند. اغلب اوقات نادیده گرفتنِ این قوانین نانوشته اما مورد احترام جمع، منجر به طرد او از صحنهی اجتماع میشود تا دامنه تأثیر تکرویها محدود شود و جامعه را درگیر نسازد. کتاب «مورد عجیب بلع اشیای ضروری»، نوشتهی جابر حسینزاده نودهی، از چنین چالشی میان فرد و اجتماع میگوید.
جابر حسینزاده نودهی پیش از این دو کتاب دیگر با عناوین «پاندای محجوب بامبو به دست به چشمهایی دورسیاه در اندیشه انقراض» و «هزارپا» نوشته است. او که قالب طنز را برای نوشتن داستانهایش انتخاب کرده، معمولاً از ملالتهای سازگاری انسان با زندگی مدرن میگوید. شخصیتهای داستانی او اغلب تلاش میکنند برای سازگاری با اجتماع دست به تعدیلهایی در زندگی شخصی خود بزنند. اما همواره با مشکلاتی بزرگ و چارهناپذیر روبهرو میشوند که فرآیند هماهنگیشان با جمع را دچار اختلال میکند. آنها میکوشند انعطاف خود را در این راه بالاتر ببرند. گاهی در این مسیر به موفقیت میرسند و زمانی ناگزیر به پذیرفتن انزوا و فاصلهگیری از اجتماع میشوند. در «پاندای محجوب بامبو به دست...»، شخصیتهایی که در پی رسیدن به توافق با جامعهاند، وقتی شکست را تجربه میکنند، دچار مالیخولیایی میشوند که در عین داشتن لحظات کمیک بسیار، در دل خود تلخی هضمناپذیری دارد. در «هزارپا» به نظر میرسد این مالیخولیای آمیخته با بلاهت راهی برای کاهش تنشهای فردی است. تنشهایی که در اثر ناسازگاری با زندگی جمعی گریبانگیر شخصیت داستان شده و آنقدر تحملناپذیر است که با مکانیسمی جز تظاهر به نادانی نمیتوان از تلخیاش کاست. اما کتاب «مورد عجیب بلع اشیای ضروری» راهی متفاوت با دو کتاب قبلی در این رویکرد مالیخولیایی طی میکند.
کتاب «مورد عجیب بلع اشیای ضروری» حاوی بیستودو داستان کوتاه است که در همگی راوی اول شخص از مصایب زیست جمعی با زبانی کمیک و آکنده از هجو و کنایه میگوید. شخصیتی واحد که در هر برههای از زندگیاش به نوعی با مسائل و دردسرهای مختلف زندگی جمعی درگیر بوده است. کودکیِ او سرشار از سوءتفاهمهایی با طبیعت پیرامون و محیط جمعی بوده که او تلاش کرده با مسامحهها و گاه فشارهای والدین به طور موقت نادیدهشان بگیرد و حل آنها را موکول به زمانی کند که قدرت انتخاب به او وسعت دایرهی عمل بیشتری بدهد. مثلا در داستان «لوکاستوفیلیا» آن تصویر خوشایند اولیه از زندگی با ملخ، او را همواره دچارِ علاقهای بیمارگونه به ملخ نگهداشته است. در زندگی بزرگسالی او قادر به حل این مسأله با جامعه نیست. او میخواهد این حشره را که سرخوشیهای کودکی و نوجوانیاش را وامدار اوست به عنوان یک شریک و مصاحب در زندگی خود بپذیرد. اما حضور مخرب ملخ، مشکلی است که دیگران نمیتوانند به سادگی از برابرش بگذرند. جدال بیحاصل شخصیت کلیدی با والدین، دوستان و تمامی افرادی که به نوعی با او در مراودهاند نهایتاً موجب به حاشیه رانده شدن او میشود. زندگی به شکلی دور و غریبه با دیگران در دل یک روستا در حومهی تهران، تاوانی است که شخصیت این داستان باید برای این علاقهی دیوانهوارش بپردازد.
اما شخصیت اصلی داستانهای این مجموعه که تمامی امکانهای موجود را برای حفظ استقلال و تمامیت فردی خود میکند، در بسیاری از مواقع ناچار به عقبنشینی و رسیدن به توافقی هرچند اندک با اجتماع میشود. او عموماً بسیاری از رؤیاهای زندگیاش را به اقتضای سناش نتوانسته تجربه کند. همیشه در حسرت و سودای رسیدن به تصاویری ایدهآل از یک انسان موفق بوده است. اما مدام از برنامهها و نقشههای بلندپروازانهاش جامانده و در نقطهای از زندگی مجبور به توقف شده است. توقفی که در اکنونِ زندگی آن را به شکلی مالیخولیایی، استراتژیک میبیند. همین برآورد دور از واقعیت از شرایط موجود او را به دنبال کردنِ دوبارهی بسیاری از برنامههای به نتیجه نرسیده و رؤیاهای تحقق نیافتهاش سوق میدهد. بدیهی است که جامعه در برابر این تلاش متهورانه میایستد و مبارزهای بیامان را با او از سرمیگیرد. این رویارویی علیرغم جدیتی که در دل خود دارد با ظرافتی طنازانه روایت میشود. این روحیهی طنزپرداز شخصیت در اوج مصایب پیشِ رو، نشان از فلسفهای نهفته در مبارزه برای تحقق بلندپروازیهای انسان دارد. انسانی که مدام باید در مقابلِ فواید بیشمار زندگی جمعی، ملالتهایی فردی را به جان بخرد. این ملالتها با پیشرفت روزافزون زندگی اجتماعی سیر صعودی مییابند و بعید نیست که روزی توافق میان جامعه و فرد، به فرضی محال و دستنیافتنی تبدیل شود: «ملخها، و بهطورکلی حشرات، از معدود جانورانیاند که همواره علاقهشان را به آدمیزاد طی قرون متمادی ثابت کردهاند. ممکن است روی مبل خانهتان نشسته باشید و ببینید سوسکی سهچهار سانتی با آن قلب مهربانش از دستهی مبل خزیده و رفته روی شانهتان تا با هم تلویزیون تماشا کنید. آنهمه راه از مسیر تهوعآور فاضلاب خانه بالا آمده تا کنارتان باشد. این روزها دیگر چه کسی برای رفیقش همچین کاری میکند؟ مورچهها، مگسها، شبپرهها، تمامشان با اینکه میدانند نمیتوان روی درکِ محبت از سوی آدمها حساب خاصی باز کرد، با اینحال همیشه تماس عاطفی و فیزیکیشان را با بشر حفظ کردهاند.»