نظر منتشر شده
۲
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 459337
یادداشت/ به مناسبت سالگرد درگذشت احمد آرام
«آرام» رفت
فرهادطاهری*؛ 16 فروردین 1396
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۵۸
احمد آرام (تهران 15 اسفند 1282- سانفرانسیسکو 14 فروردین 1377)
 
امروز در جایی خواندم 15 فروردین سالروز درگذشت استاد احمد آرام است. سالی که استاد آرام درگذشت من در انتشارات علمی و فرهنگی بودم. دو روز بعد از درگذشت استاد، به پیشنهاد رئیس بسیار فرهیختۀ وقت بخش فرهنگی، دکتر هرمز همایون‌پور، قرار شد یادنامه‌ای در شمارگانی محدود به یاد استاد منتشر شود. از نویسندگان و مترجمان و ویراستاران موسسه خواسته شد که هریک مطلبی بنویسند. زنده‌یاد دکتر پرویز اتابکی هم در سوگ استاد آرام شعری سرود که وزنی شاد و طرب‌انگیز داشت؛ به گونه‌ای که بعضی از همکاران خانم با خواندن آن شعر، با انگشتان خود روی میز ضرب می‌گرفتند و همنوایی می‌کردند. مصرع اول سوگنامه استاد هم این بود: ای عزیزان، ای رفیقان، احمد آرام رفت... سوگ‌سرودۀ استاد اتابکی در آن جزوۀ چهل‌صفحه‌ای گنجانده نشد (شمارگان آن 100 نسخه بود و فقط هم در موسسه میان همکاران توزیع شد) از نوشتۀ من هم گزیده‌هایی در آن سوگنامه منتشر شد. به یاد استاد احمد آرام و دیگر فرهیختگان سفرکردۀ انتشارات علمی و فرهنگی، متن کامل نوشتۀ خود را (عیناً و بدون هرگونه ویرایش و دخل و تصرف در نوشته‌ای که همان سال نوشتم) تقدیم می‌کنم.
 
شیشۀ عمر استاد احمد آرام، آرام و بی‌‌‌صدا شکست. پیرمرد هرچند در مقایسه با مرگ‌‌‌های زودرس این دوران دیرماند، شاید رفتنش ازنظر خیلی‌ها غیرمنتظره هم جلوه کرده باشد! شاید یکی از دلایلش آن بود که استاد حتی لحظه‌‌‌ای هم از آموختن، چون روزگار جوانیش، آرام و قرار نداشت؛ و این را من در آخرین دیدارم با او در مراسم بزرگداشت زنده‌‌‌یاد دکتر غلامحسین مصاحب، به‌خوبی دریافتم. پیر ما در آغاز، از سخن گفتن عذر خواست اما وقتی شروع به سخن کرد بسیار سخن گفت و خوب هم سخن گفت. از نگاهش که سال‌‌‌ها با آن نکته‌ها آموخته بود، سراسر، ذوق زیستن می‌‌‌بارید. با دیدن آن‌‌‌همه شور و حال وصف‌‌‌ناکردنی، جوانه‌‌‌های امید در دلم روییدن می‌‌‌گرفت. چنین حالتی که از او داشتم برایم غریب می‌‌‌نمود؛ چرا که درست چهار سال پیش از آن روز، در مراسم بزرگداشت مهندس مهدی بازرگان در حسینیۀ ارشاد که کنار او نشسته بودم به من گفت: از زندگی خسته شده‌‌‌ام، روزگار، روزگار رنج‌آوری است و دلم می‌‌‌خواهد هرچه زودتر بروم! و سرانجام این خواستۀ او صورت تحقق به خود گرفت، آیا استاد برای چنین روزی لحظه‌‌‌شماری می‌‌‌کرد؟ سؤالی است که فقط او می‌‌‌توانست پاسخ دهد!
 استاد احمد آرام بی‌‌‌شک به قبیلۀ «آخرین مردان استخوان‌‌‌دار و بسیاردانِ» این کشور تعلق داشت. گروهی که بعد از انقلاب مشروطیت ایران، همگی ردپاهای ماندگار برجای گذاشتند و می‌‌‌توان گفت تنها نسلی بودند که دو مفهوم «سنت و تجدد» را به‌‌‌خوبی درک کردند و از نزدیک شاهد تمامی تحولاتی بودند که ما اینک چگونگی رویداد آن را فقط در قالب نظریه‌‌‌های جامعه‌‌‌شناسی و تاریخی می‌‌‌توانیم با حسرت در کتاب‌‌‌ها بخوانیم. اینان اولین حاملان تجربه‌‌‌های گذشته به امروزیان بودند و با آنکه در به بار نشستن شاخه‌‌‌های نوینِ علم، به معنای دقیق آن، تقریباً تکیه بر «هیچ» داشتند اگر نتوان گفت به بهترین صورت ممکن، در مرتبه‌ای بسیار مترقی و تحسین‌برانگیز، نخستین نهادهای دانش جدید را در ایران به نیکی باغبانی کردند و به شکوفه نشاندند و راهِ ترجمۀ آثار غربی را برای بازماندگانشان هموار نمودند.
 
گروه بی‌‌‌شماری از دانش‌‌‌اندوختگان معاصر، پیش از آنکه با زبان بیگانه‌‌‌ای آشنا شوند، اول بار از طریق نوشته‌‌‌های استاد آرام و همگامان او، به آنچه در دیار غرب می‌‌‌گذشت آگاه شدند و پس از آن بود که درصدد پرمایه ساختن خویش برآمدند. وزش نسیم رویارویی اندیشه‌‌‌ها که با گشودن دریچه‌‌‌های تفکر فارسی‌‌‌زبانان به جانب فرهنگ‌‌‌های غیرایرانی به سعی استاد آرام (و هم‌نسلان او) بود به باروری و غنای تمدن ایرانیان کمک شایانی کرد. چه بسیار مفاهیم و موضوعات بحث‌‌‌انگیزی که تنها ذهن خلاق و ناآرام استاد آرام، می‌‌‌توانست به آن‌‌‌ها مجالی دهد تا در عبارات و جملات فارسی خویشتن را نشان دهد. او فهمیدن و فهماندن هر موضوع دیرفهم را تا حدی که از او برمی‌‌‌آمد، بر هر خوانندۀ مشتاقی آسان گردانید و این منتی است بزرگ که آن بزرگوار بر همۀ ما دارد.
استاد احمد آرام جدا از دانسته‌‌‌ها و آموخته‌‌‌هایش که شاید برای دیگران به دست آوردن آن، چندان هم دشوار نباشد، ویژگی‌‌‌های بارز ستودنی داشت که رسیدن بدان مرتبۀ اخلاقی برای هر کس دیگری آن‌چنان مقدور نیست. استاد مَثَل اعلای افرادی بود که در فرهنگ عرفانی و اسلامی ما از آن، تعبیر به «انسان» شده است. ویژگی که در روزگار ما متأسفانه بسیار نادر و کمیاب است. در نظر آن دانشی‌مرد کهن، هرکسی قبل از اینکه هر چه می‌‌‌بود و می‌‌‌خواست شود، می‌‌‌باید ‌«انسان» می‌‌‌بود. به یاد دارم که در یادبود شادروان دکتر یوسفی در تالار فردوسی دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، عمدۀ موضوع سخنرانی او را همین نکتۀ مهم تشکیل می‌‌‌داد و آن بزرگوار انگشت تأکید خود را بر شخصیت و اخلاق و منش فردی دکتر یوسفی نهاده بود و چقدر هم شیفتۀ این جنبه از رفتار مرحوم یوسفی شده بود. صفتی که به‌راستی خود هیچ کم نداشت. او سخت به روابط صمیمانۀ انسانی اعتقاد داشت و اگر کاری انجام می‌‌‌داد به‌هیچ‌عنوان پاسداشتی هم از کسی انتظار نمی‌‌‌داشت و تواضع عالمانۀ او تا بدان پایه بود که از شناخته شدنش در نزد ناشناسان در میان جمع به شگفتی می‌‌‌افتاد، حادثه‌‌‌ای که در اولین دیدارم با او برای خودِ من رخ داد و چه سان با فروتنی به احترامی که بر او گذاشتم، احترام گذاشت.
 
نمود دیگر شخصیت استاد آرام، دل سپردن به گذشته‌ها بود تا آنجا که دانستم هرگز حافظۀ تاریخی خود را از یاد نبرد. در هر محفلی و مجلسی که پیش می‌‌‌آمد و قرار بود سخنی بگوید بی‌‌‌اختیار عنان کلام را به دست تداعی خاطرات خویشتن می‌‌‌سپرد و از گذشته‌‌‌های دور به‌تناسب حال، ذکر خیری به میان می‌‌‌آورد و آن‌چنان به وصف جزئیات می‌‌‌پرداخت که گویی بر آن حوادث، زمانی نگذشته و غبار فراموشی‌‌‌ها هم اندکی نتوانسته است سیمای لحظاتِ خوشی پیر ما را، از پس سال‌‌‌ها، زنگاری سازد. از آموزگاران خود که حتی کلمه‌‌‌ای هم آموخته بود، به نیکی یاد می‌‌‌کرد و حقِ شاگردی را چه بجا، به‌جا می‌‌‌آورد و این سنت پسندیده‌‌‌ای است که باید از او بیاموزیم.
 
استاد احمد آرام‌ بخش بیشتر سال‌های پایانی عمر خود را در انتشارات علمی و فرهنگی و در مجموعه‌های علوم و تکنولوژی به تألیف و ترجمه گذراند. شماری از دوستان نزدیک و همکاران صمیمی من در انتشارات علمی و فرهنگی، روزگاری افتخار فیض هم‌سخنی با استاد آرام را داشته‌اند. خاطرات اینان از رفتار و سخنان استاد همواره برایم دلپذیر و نکته‌آموز بوده است. ازجملۀ این خاطرات جذاب آنان از استاد آرام مواجهۀ منطقی و عقلانی او با تعابیر ادبی و ظرافت‌های هنر خوشنویسی بود. دوستانم تعریف می‌کردند که گاه میان استاد آرام و دیگر فضلای ادیب همکار او بر سر مثلا فلان تعبیر ادبی یا کنایه و استعارۀ به‌کاررفته در شعری بحث می‌شد. استاد آرام در پاسخ استدلال مخاطبش که مفهوم اصلی تعبیر را از معنای استعاری یا کنایی آن جدا و تبیین می‌کرد به طنز می‌گفت استعاره و کنایه یعنی چی؟ مثلاً بگوییم «پنیر» و منظورمان «ماست» باشد! یا مطلقاً منکر مقولۀ قاعدۀ ترکیب در خوشنویسی بود و به‌صراحت می‌گفت خوشنویسان باید به‌گونه‌ای کلمات را ادا کنند که همه تحصیل‌کردگان و باسوادان بتوانند جملات خوشنویسی شده را بخوانند. همین صراحت او در زمینه‌های دیگر هم کاملاً مشهود بوده است؛ صراحت در پاسخ دادن به پرسش همکاران، حتی در پاسخ همکاران خانم که در مقولات فیزیولوژی بدن انسان به‌راحتی کلمات قرارگرفته در واژگان... را بر زبان می‌آورد و صراحت در تشویق همکاران به اعتراض علیه مدیری که شأن آنان را لحاظ نمی‌کرده است...
 
افتادن سرو تناوری چون او در باغ پردرخت فرهنگ و ادب ایران گرچه بی‌‌‌صدا بود، جمعی را نیز متوجه این نکته ساخت که جای او را چه کسی خواهد گرفت؟ مهم این نیست که به این پرسش پاسخی داده شود اما جای بسی تأسف است که جامعۀ دانشگاهی ما از این واقعه‌‌‌ی غمبار بی‌اعتنا گذشت و با پیکر او وداعی درخور نشد و بدرقۀ سفر بی‌‌‌بازگشتش در عالمی کاملاً سرد و خلوت شد. بی‌‌‌اغراق نیست اگر بگویم افراد سوگواری که در بهشت‌زهرا، آرام را تا آخرین منزل خاکیش رساندند به تعداد کتاب‌‌‌های آن مرحوم هم نبودند!
 
وقتی خبر درگذشت استاد را به استاد فرزانه‌‌‌ام دکتر شفیعی کدکنی رساندم استاد فرمودند به‌یقین او مؤمن واقعی بود و قطعاً به بهشت خواهد رفت...
 
* دانشنامه‌نگار و پژوهشگر تاریخ معاصر
 
 
 
کلمات کلیدی : فرهاد طاهری
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۶-۰۱-۱۶ ۱۶:۳۲:۴۴
روح استاد احمد آرام شاد باشد و قرین رحمت الهی. (4232134) (alef-3)
 
قصیده
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۶-۰۱-۱۶ ۲۲:۲۹:۰۵
یادش گرامی ... سپاسگزارم. 🌼 (4233130) (alef-3)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
«آرام» رفت