مهاجرت یک تغییر بزرگ در زندگی محسوب میشود. انگار که دوباره متولد شده باشید، مخصوصا اگر به کشوری بروید که فرهنگش با فرهنگی که شما در آن رشد کردهاید زمین تا آسمان متفاوت باشد. در مهاجرت معمولا با اتفاقات زیاد و حتی پیچیدهای مواجهید. اینکه هر فردی با مهاجرت چطور برخورد میکند به خیلی اتفاقات برمیگردد؛
تجربههای کودکی، سن، جنسیت، اخلاقیات، زمینههای قومی و مذهبی، فرهنگ مادری، دلایل اصلی مهاجرت، تجربیات آسیبزای گذشته، میزان انتظار از مهاجرت، وجود نگاههای متفاوت به مهاجران در کشور میزبان و بسیاری موارد دیگر. در اینجا میخواهیم عوامل و راهکار های درمان افسردگی را با شما در میان بگذاریم.
ما در این مطلب قرار است درباره احساساتِ بعد از مهاجرت صحبت کنیم. آنچه بعد از مدتی عارض میشود و میتواند تمامِ نقشههای ما را برای خوشحال بودن، نقش بر آب کند. احساساتی چون استرس زیاد و در نهایت افسردگی مهاجرت. این را بدانید که فرقی نمیکند پناهنده باشید یا با برنامهریزی کاری و تحصیلی به کشور دیگری مهاجرت کرده باشید، افسردگی مهاجرت، نتیجهی تغییر جغرافیا و تغییر فرهنگ است. احساساتی که در نتیجهی عدم تطابق انتظارات با واقعیات به وجود می آید.
فارغ از اینکه افراد به چه دلیل و از چه طریقی مهاجرت میکنند در نهایت مجبورند از خیلی چیزها بگذرند. هر کسی بنا به شرایط روحی و زندگیاش، باید پروسهای را طی کند که بتواند شرایط جدید را بپذیرد. برای برخی این پروسه میتواند سریع طی شود، به دور از درد، پر از انگیزه و پر از اتفاقات مثبت باشد. اما در مقابل، برای بعضی دیگر میتواند سخت و دردناک و حتی در در زمانِ طولانیترنی طی شود.
خیلی از ما آمادهی مواجهه با زندگی در یک فرهنگ جدید نیستیم. خیلی از ما نمیدانیم این مواجهه چقدر میتواند استرسزا باشد. به صورت طبیعی، تغییر همیشه با مقداری استرس همراه است. خیلی چیزها در این زمان میتواند احساسی عجیب و گاها سخت به همراه داشته باشد. حتما شنیدهاید که بعضی افراد بعد از مدتی که از مهاجرتشان میگذرد، درگیر احساساتی چون یاس و ناامیدی میشوند. هرکسی ممکن است با یک نوع احساس دست و پنجه نرم کند. تمام این احساسات طبیعی به نظر میرسند. باید بدانید که حتی بعد از این مرحله هم باید یک شروع جدید را تجربه کنید. شروعی که نیاز به همخوان کردنِ خود با شرایط جدید و زندگی در کشور جدید را دارد.
ماه عسل!
ورود به کشوری جدید همیشه بهترین مرحله است. پراز احساسات مثبت، پر از امید. تفاوتهای فرهنگی توی ذوق نمیزنند و حتی در پارهای موارد خیلی هم جذاب به نظر میرسند. در این مرحله، هیجان، احساسِ خلاصی و حسِ قدردانی در افراد موج میزند. برنامهریزیها با کلی احساسِ خوب و امید وافر به آینده اتفاق میافت. افراد سعی میکنند دنبال شغل بگردند یا زبان کشور مقصد را به خوبی یاد بگیرند. انتظارات زیادی در وحله اول از خودشان و کشور جدید دارند. انرژی زیادشان برای یک شروع جدید، معمولا غیرواقعی است. به طور کامل حس میکنند انگار دوباره زاده شدهاند! در این دوران اغلب افراد تصور میکنند کشور جدید هیچ مشکلی وجود ندارد و خواسته یا ناخواسته چشمشان را به روی واقعیتها و سختیها میبندند. در واقع در تمام این مدت افراد دنبال تاییداتی هستند که تصمیمشان برای ترک وطن را تثبیت کند.
وقتی همه چیز رنگ واقعیت میگیرد
اما ماجرا به همین روال ادامه پیدا نمیکند. یکجایی از وسطهای مسیر، انگار که پردهها کنار رفته باشد، انتظارات و نگاهها به زندگی در کشور جدید واقعیتر میشود. در این دوره افراد پی میبرند که حتی در کشورهایی مثل سوییس یا فنلاند هم میتواند مشکلاتی وجود داشته باشد. احساسی که با آن، تمامِ مشکلات ندیده گرفته میشد کم کم جایش را به واقعیت میدهد. حالا این سوالات در ذهن در رفت و آمد است؛ «این چه کاری بود من کردم؟ شاید بهتر بود همانجا میماندم و اصلا نمیآمدم. نکند تصمیمم اشتباه بوده؟»
مبهم بودن آینده، نبود روتین مشخص، احتمالا پیدا نکردن شغل مناسب، کم بودن سطح درآمد و خیلی احساساتِ منفی دیگر شما را با استرس زیادی مواجه میکند. مواجهه با این موقعیت، بخش زیادی از انرژی و قدرت فکری شما را اشغال میکند و باعث میشود به مشکلی بزرگتر یعنی افسردگی دچار شوید. اینجاست که افسردگی مهاجرت خودش را به سختترین حالت ممکن نشان میدهد.
افسردگی مهاجرت وارد میشود!
واقعیت این است که اغلب افراد مهاجرت میکنند چون به نظرشان جایگاه اجتماعی، شغلی و اقتصادیشان متناسب با آنچه که فکر میکنند، نیست. برای همین به فکر تغییر جغرافیا می افتند. در واقع عدم تناسب بین آنچه هستند و آنچه باید باشند، آنها را به چنین تصمیمی وا مي دارد. همه اینها باعث بروز استرس میشود. در واقع استرس این افراد، قبل از مهاجرت شروع می شود که با ادامه پیدا کردنِ این استرس، افسردگی بروز میکند.
خستگی، ضعف، ناامیدی، تحریک، تلخی، عصبانیت، نفرت و پرخاشگری، بیخوابی و کابوس، فراموشی کلمات و نامها و قرارها، سردرد، ناراحتی معده، ترس و بیاعتمادی و خلاصه هرآنچه باعث میشود افراد در جامعه جدید دچار سردرگمی شوند، همه آن چیزیهاییست که در این دوران گریبان مهاجران را میگیرد.
تسلیم نشوید، این احساسات موقتیست
البته بروز این احساسات میتواند جنبه مثبت داشته باشد؛ چون به شما کمک میکند بدانید احساسات منفی بخشی از روند عادی مهاجرت است. اما باید به این درک برسید که این بخش نیز تمام میشود. آنچه به افسردگی مهاجرت دامن میزند، نگرانی از این است که نکند این احساسات، ماندگار باشند. اما تمامِ آنچه شما در این موقعیت نیاز دارید، تغییر نگرش است. اینکه مطمين باشید این افکار و احساسات منفی عبور میکنند و آنچه میماند، واقعبینی و برنامهریزیِ واقعبینانه برای آینده است. اگر مهاجرید و مدت زمان زیادی ست که با این احساسات درگیرید، مشاور میتواند راه خوبی برای شما باشد. مخصوصا مشاوره آنلاین که این روزها بسیار طرفدار پیدا کرده است.
چطور باید افسردگی مهاجرت را درمان کرد؟
در گذشته گیر نکنید. در این دوران بسیار به گذشته فکر میکنید. بدانید که کاملا طبیعیست. اما گاهی اوقات وسواس فکری که از کودکی دارید یا مشکلاتی که به صورت ژنتیکی دارید، یا حتی نهفته خلقی، میتواند سختیهای گذار از این مرحله را بیشتر کند. اما بیایید چند شیوه را امتحان کنیم که در بسیاری موارد جواب دادهاند؛
انتظاراتتان درباره کشور جدید و مردم آن را واقعبینانه کنید.
روی زندگی در حال حاضر تمرکز کنید حتی اگر قصد بازگشت دارید.
در موارد دائمی سرمایه گذاری کنید حتی اگر تصمیم ندارید برای همیشه در این کشور خاص بمانید.
سعی کنید فرهنگ جدید را بیاموزید، در نقش های جدید خود کنار بیایید و از درگیری جلوگیری کنید. به مهارتهایی که دارید تکیه کنید. به صورت کلیتر به داشتهها و نقاط قوتتان تمرکز کنید. هیچ کس با دست خالی به کشوری دیگر نقل مکان نمی کند، مگر اینکه پناهنده شده باشد. اگر شما با برنامهریزی مهاجرت کردهاید، پس دانش و مهارتهای ارزشمندی به همراه دارید.
شجاع باشید: زبان کشور جدید را یاد بگیرید، شروع به مطالعه کنید یا به دنبال کار باشید. یادگیری زبان بهترین راه برای انطباق است. آن را در اسرع وقت شروع کنید.
برای خود اهداف مناسب تعیین کنید و با قدمهای کوچک به سمت آنها حرکت کنید. قبلا چه نوع اهداف و جاهطلبیهایی داشتید؟ به راههای رسیدن به این جاهطلبیها در کشور مقصد فکر کنید و سعی کنید در این کشور به آنها برسید.
شما همچنین میتوانید برنامهها و رویاهای جدید برای آینده ایجاد کنید.
اطمینان حاصل کنید که یک ریتم ثابت روزانه را دنبال می کنید: هر روز صبح بلند شوید و کاری انجام دهید. کارهای روزمره، احساس امنیت و توانایی زنده ماندن را افزایش میدهد.
شروع به شناختن کشور مقصد و همسایگانش کنید. شاید بعدها توانستید به سفرهایی کوتاه در همان همسایگی بروید. «حرکت» به تنهایی باعث افزایش اعتمادبهنفس میشود.
یک سرگرمی جالب را شروع کنید. به عنوان مثال ورزش آرامشبخش است.
به یاد داشته باشید که احساسات و واکنش های شما طبیعی است. صحبت در مورد تجربیات و احساسات باعث می شود احساس بهتری داشته باشید. دوستیهای جدید برای خود بسازید. میتوانید درباره تجربیاتتان با آنها صحبت کنید و کمی احساس امنیت کنید. شاید احساسات و افکار مشابهی داشته باشند.
در نهایت اگر هیچ کدام از اینکارها برایتان مقدور نبود، جلسات مشاوره و روان درمانی آنلاین را امتحان کنید. این جلسات همیشه جواب میدهند و نقطه پایانی بر دردهای شما میگذارند.