به گزارش ایرنا، حمید نوری، ایرانی در بند زندان سوئد بنا به شکایت اعضای گروهک منافقین پس از ورود به فرودگاه این کشور دستگیر شد و حدود سه سال است در زندان انفرادی به سر میبرد. به گفته پسر حمید نوری، وی در زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و زمانی که وکلایش بهدلیل شرایط بد او شکایت کرده و خواستار دیدن فیلم دوربین زندان شدند، مسئولان زندان جلوگیری کردند.
برای بررسی دلیل شکایت منافقین از حمید نوری در سوئد با «ابراهیم خدابنده» از اعضای جدا شده گروهک مجاهدین خلق گفتوگو کردیم. وی به مدت ۲۳ سال در بخش روابط بینالملل این گروهک فعالیت داشته است.
ایرنا: چه سالی از بدنه سازمان جدا شدید و چرا این اتفاق افتاد؟
در سال ۱۳۸۲ با عنوان یک تاجر ایرانی، ماموریتی از سوی سازمان به سوریه داشتم تا مبلغ ۲ میلیون دلار را جابهجا کنم. در جریان آن ماموریت دستگیر و بعد از ۲ ماه در زندان سوریه به ایران برگشت داده شدم. مدتی در زندان اوین بودم و در این مدت با مطالعه درباره ماهیت و عملکرد سازمان مجاهدین خلق، تصمیم گرفتم علیه آن فعالیت و افشاگری کنم.
ایرنا: به چه صورت جذب سازمان شدید و چه چیزی باعث شد دیدگاه شما در زندان تغییر کرد؟
اگر کارکرد سازمان را بررسی کنید خواهید دید که سازمان به صورت فرقهای عمل میکند، و نه به صورت تفکر یا ایدئولوژی. آنها به طور مرتب و به صورت روزانه مغزشویی انجام میدهند. در شرایطی که فرد از آن فضا دور نگهداشته شود، به تدریج آثار آن مغزشویی نیز رخت برخواهد بست.
من بعد از اینکه به زندان ایران منتقل شدم به شدت درصدد حفظ حریم خود با جمهوری اسلامی برآمدم؛ حتی در زندان روزنامه مطالعه نمیکردم و تلویزیون نمیدیدم. آن زمان برادرم کتابی را برای من فرستاد که آن را مطالعه کردم و به کارکرد فرقهها و بحث مغزشویی آگاهی یافتم. بنابراین دریافتم این متدولوژی و تکنیکهای روانی در داخل سازمان هم اجرا میشود. ضمن اینکه سالهای زیادی از ایران دور بودم و میدیدم واقعیت، مغایر با دادههایی بود که در غرب و از طریق رسانهها به ما داده میشد. بعد از مدتی متوجه شدم این همه مدت فریب خورده و اسیر شده بودم.
ایرنا: با رصد اخبار و فعالیتهای منافقین در بُعد بینالمللی میتوان به این نتیجه رسید که آنها از همین روش و با کمک رسانه برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی بهره میگیرند. نظر شما چیست؟
یکی از روشهایی که غرب علیه جمهوری اسلامی به کار گرفته، «ایران هراسی» است و آنها درصددند تصویری زشت و سیاه از ایران در غرب و جهان نشان دهند. سازمان نیز با دریافت پول به عنوان یک وسیله در این راستا عمل میکند.
ما در آن زمان دستکم ۷ تا ۸ ملاقات روزانه با یک فرد برقرار میکردیم و هدف این دیدارها آن بود که او را از ایران بترسانیم و اینگونه قلمداد میکردیم که ایران یک تهدیدی جدی برای همسایگان، غرب و جهان است.
در این میان تلاش میکردیم بر سوژه روز و چالشی تمرکز کنیم که ممکن بود موضوع هستهای، حقوق بشر، زنان و غیره باشد. به عنوان مثال متوجه میشدیم که بحث زنان بر غرب تاثیر زیادی دارد به ویژه اینکه در غرب، اسلامهراسی نیز به چشم میخورد. آنها درصددند اینگونه القا کنند که اسلام حقوق زنان را به رسمیت نمیشناسد. بنابراین سازمان مجاهدین خلق در این راستا مطابق با امیال غرب وارد گود میشود.
در داخل سازمان امکان هیچگونه مطالعه وجود ندارد. بنابراین ذهن اعضا متکی به دادههایی است که به آنها داده میشود. مطالعات بعدی که من در داخل زندان ایران انجام دادم، ذهن مرا باز کرد. بنابراین مطالعات هم به تجارب من افزوده شد و تصویر خوبی از سازمان پیدا کردم.
ایرنا: برای اینکه شناخت بهتری از فعالیتهای بینالمللی مجاهدین خلق پیدا کنیم، توضیح دهد فعالیت آنها از نظر ساختاری به چه صورت است؟ به طور معمول برخی از فعالیتهای منافقین مخاطبان عام دارد و بخشی از دیگر آن به لابی و رایزنی با رسانهها و مقامهای کشورهای دیگر ارتباط پیدا میکند.
بنده با بخش اول صحبت شما مخالفم زیرا حتی بخشی از مخاطبان آنها نیز مردم عام نیستند. وقتی رسانههای آنها و بویژه صحبتهای «مریم رجوی» را رصد میکنیم به نظر نمیرسد که مخاطبان آنها مردم عادی باشند. ضمن اینکه حرفهای آنها جذابیتی برای مردم ایران ندارد. بنابراین به نظر میرسد مخاطب آنها بیشتر کشورهای اسرائیل، عربستان و غیره هستند.
شما اگر به رسانههای غیرفارسیزبان وابسته به مجاهدین خلق نگاه کنید به هیچ عنوان واژه «خلیجفارس» یا همان «پرشین گلف» را نمیبینید. حتی کوچکترین تلنگر و مطلبی علیه اسرائیل در رسانههای آنها به چشم نمیخورد؛ به گونهای که لیبرالهای غربی بیشتر از رسانههای وابسته به مجاهدین خلق، منتقد رژیم صهیونیستی هستند. این مسائل مشخص میکند که آنها همسو با کدام جریانها حرکت میکنند.
این موارد نشان میدهد آنها منابع مالی خود را از کجا تهیه میکنند. ایران اینترنشنال که وابسته به عربستان سعودی است و به طور مستقیم از آنها حمایتکرده و برنامههای آنها را پوشش میدهد. در مجموع تصور نمیکنم در سازمان، برنامهای برای جذب توده مردم داشته باشند. البته جذب به صورت موردی است؛ فردی را هدفگذاری کرده و او را بلافاصله وارد جریانهای خشونتآمیز میکنند یعنی هدف آن است که فرد به سرعت به آن نقطه برسد.
سازمان مجاهدین خلق تلاش میکند از اپوزیسیون عقب نماند؛ به عنوان نمونه وقتی همه گروههای مخالف جمهوری اسلامی علیه ایران موضعگیری میکنند، این سازمان علیه آنها موضع میگیرد با این هدف که رقبا را از میدان به در کند. این سازمان کمکهای مالی از عربستان دریافت میکند و حمایت اسرائیل و آمریکا را با خود دارد؛ بنابراین نمیتوان مجاهدین خلق را به عنوان سازمانی مستقل با سیاستهای مستقل در نظر گرفت. از این رو سازمان، تنها ابزاری در دست دشمنان جمهوری اسلامی است.
ایرنا: فرمودید که ۲۳ سال عضو مجاهدین خلق بودید. به طور حتم بحث لابیکردن با مقامها و رسانهها برای آنها اهمیت دارد و کار به صورت سیستماتیک صورت میگیرد. در این باره توضیح دهید.
ما در ظاهر قضیه با نمایندگان پارلمانی و شخصیتهای سیاسی مختلف صحبت میکردیم. معمولاً مقامهای دولتی کمتر با ما ارتباط میگرفتند و بیشتر سرویسهای اطلاعاتی، اشتیاق به همکاری با ما نشان میدادند. وقتی از آنها درباره موضوعی سؤالی میپرسیدیم، آنها به صراحت پاسخ میدادند ما آمدهایم که از شما سؤال بپرسیم نه اینکه سؤال جواب بدهیم. به عنوان مثال وقتی با مقامهای وزارت دفاع انگلیس دیدار میکردیم آنها به دلیل اینکه سازمان توانایی کسب اطلاعات از داخل ایران را داشت، بیشتر به دنبال آن بودند که اطلاعات دریافت کنند. بنابراین سازمان، اطلاعاتی را که از طریق فضای مجازی یا تخلیه اطلاعات به صورت تلفنی دریافت کرده بود در اختیار آنها قرار میداد که بیشتر به مسائل حقوق بشری و زنان ارتباط مییافت.
استقبال از ما بیشتر از طرف نمایندگان و مقامهایی انجام میشد که حامی اسرائیل بودند. «مسعود بنیصدر» که نماینده سازمان در آمریکا بود و بعدها جدا شد، میگفت من به این نتیجه رسیدهام که عمده لابیهای ما با سعودی و اسرائیلیهاست.
ایرنا: من چنین برداشتی دارم که سازمان به بنگاهی تبدیلشده که فقط عامل اسرائیل، عربستان و برخی کشورهای دیگر است و اصولا به آنها به عنوان جایگزین جمهوری اسلامی نگاه نمیشود. این بنگاه هزینه دارد، هزینههای آن چگونه تامین می شود؟
سازمان برخی خیریههای پوششی در لندن داشت که آنها در ظاهر کمک مالی جمع آوری میکردند و ارتباط آنها با سازمان مجاهدین مشخص نبود. البته گاهی بعضی از آنها لو میرفتند و ناگزیر خیریه جدید ایجاد میشد. برخی مواقع پولهای هنگفتی وارد حساب این خیریهها میشد. این خیریهها، در لندن یا در آمریکا اعلام میکردند که پولها را برای بچههای یتیم در ایران یا افرادی که مثلاً پدر و مادرشان اعدام شدهاند، هزینه میکنیم.
خیریهها این پولها را به ترکیه، پاکستان و امارات منتقل میکردند و از طریقی دوباره به فرانسه بر میگرداندند. بنابراین کار این خیرهها پولشویی کمکهایی بود که به سازمان میشد تا منبع این پول مشخص نشود.
به عنوان نمونه یک تاجر عرب کمک هنگفتی به خیریه کرد تا برای کمک به مردم ایران خرج شود اما این ظاهر قضیه بود و در آخر پول به حساب مریم رجوی منتقل شد. هر زمان هم از مسئولان سازمان سؤال میشد که پولهای شما کجا هزینه میشود، اعلام میکردند برای مردم ایران.
سازمان به صورت سرسام آوری هزینه میکند. مقالههایی که در رسانههای بینالمللی و محلی منتشر میشود و به سخنرانان در همایشها پول پرداخت میکنند. این مبالغ در قالب پرداخت از طریق انجمنها انجام میشود. به عنوان نمونه وقتی فهرست پرداختیها به «جان بولتون»(مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ) منتشر شد، مبلغی از طرف «انجمن متخصصان ایرانی کالیفرنیا» واریز شده بود. ضمن اینکه در پویشهای انتخاباتی نیز رد پای این کمکها مشهود است.
ایرنا: چندی پیش در گزارشی از منابع خارجی گزارشی منتشر شد که مقامهای کنونی یا سابق آمریکا که در مراسم مجاهدین خلق شرکت میکنند به ازای حضور در مراسم یا سخنرانی مبالغی را دریافت می کنند. بنابراین حضور آنان در اجلاس و همایشهای منافقین نه به دلیل اهمیت سازمان بلکه برای دریافت پول است.
افرادی که برای سخنرانی در مراسم مجاهدین خلق شرکت میکنند به طور عمده افرادی هستند که مناصب دولتی ندارند. به عنوان مثال «مایک پمپئو» وزیر امور خارجه سابق آمریکا که برای نشست مجازی شرکت کرده بود، برای حضور در همایش و سخنرانی، مبالغ مشخصی را تعیین کرده بود. بنابراین سفر او به آلبانی و دیدار با اعضای مجاهدین خلق یک دلالی بود. این قضیه در مورد «مایک پنس» معاون اول ترامپ، کلینتون و دیگران نیز صادق است.
من زمانی که در انگلیس بودم «مارگارت تاچر» نخستوزیر انگلیس نبود اما قرار بر آن شد مجاهدین خلق ۱۳ هزار پوند به او بپردازند که او نرخ را بالا برد و این مبلغ را نه برای سخنرانی بلکه برای عکس انداختن تعیین کرد اما این معامله در نهایت جور نشد. سازمان مجاهدین خلق در حالی برای یک سخنرانی این میزان هزینه میکند که برای پرسنل خود از یک درمان ساده دریغ میکند و آنها را در پایینترین سطوح معیشتی نگه میدارد.
ایرنا: شما میفرمایید سازمان مجاهدین خلق نه در ایران محبوبیت دارد و نه در جهان از محبوبیت و مقبولیت برخوردار است. پس هدف نهایی آنها از فعالیت چیست؟
«مسعود خدابنده» برادرم، از نزدیکان مسعود رجوی بود و خاطرهای را در کتابش با عنوان «زندگانی در اشرف» آورده است. او مینویسد وقتی مسعود رجوی در پاریس بود چهار خبرنگار آمریکایی به دیدارش آمدند. برخلاف همیشه که در چنین دیدارهایی با مترجم حاضر میشد، در این دیدار بدون مترجم حضور یافت و حتی یک نفر از اعضای سازمان به عنوان مترجم در آن جلسه شرکت نکرد.
بعد از صحبتهایی که بین آنها رد و بدل شد سازمان تصمیم گرفت عازم عراق شود. بعدها مشخص شد سازمان سیا مسعود رجوی را به صدام تحویل داده زیرا سازمان سیا به این نتیجه رسیده بود با وجود ترورهای مجاهدین خلق در ایران، آنها موفقیتی به دست نیاوردهاند و باید به عنوان بخشی از ارتش صدام دربیایند. سازمان در عراق به «عبدالجلیل حبوش» رئیس استخبارات این کشور تحویل داده شد تا با او همکاری داشته باشند. بنابراین، رجوی به عنوان بخشی از استخبارات عراق و تحت فرماندهی یک فرمانده عراقی درآمد تا اینکه صدام سقوط کرد و سازمان اسپانسر خود را از دست داد.
کاندید و اسپانسر بعدی، عربستان سعودی بود که رجوی در آن زمان تحویل «ترکی فیصل» رئیس استخبارات این کشور شد. دیدگاه ترکی فیصل با صدام متفاوت بود و او موافق نبود سازمان فقط درگیر عملیات نظامی و خرابکارانه شود.
او قصد داشت مجاهدین خلق فعالیتهای سیاسی تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی ایران را نیز شروع کنند. به این دلیل سازمان را به آلبانی انتقال دادند. از آن زمان، مجاهدین خلق به نیروهایی تبدیل شدند که به اصطلاح «ارتش صفحه کلید» نامیده میشدند. جمعیتی بین ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر که صبح تا شب پشت صفحه کلید مینشینند و با اکانتهای فیک و با دروغ و شایعهسازی، آرامش فکری مردم ایران را هدف قرار میدهند. حتی برای اینترنت آنها در آلبانی دکلی اختصاصی برپا شد.
فرض کنید ۱۰۰۰ نفر هر کدام ۲۰ اکانت فیک داشته باشند که در مجموع ۲۰ هزار اکانت خواهد شد. در یک مورد فیسبوک ۳۰۰ اکانت آنها را بست؛ به این دلیل که اکانتهایی را مشاهده کرده بود که از ۸ صبح تا یک بعدازظهر و سپس از ۳ بعدازظهر تا ۸ شب فعال میشوند و در روزهای تعطیل فعال نیستند و همانند پرسنل ادارهها کار میکنند.
برخی مواقع آمریکا یا اسرائیل نیز برای اینکه به طور مستقیم به موضوعی همچون افشاگری هستهای ورود نکنند که دافعه ایجاد شود، از طریق فضای مجازی و نیروهای سایبری مجاهدین خلق آن را مطرح میکنند. «علیرضا جعفرزاده» در سال ۲۰۰۲ در سازمان ملل سایت هستهای نظنز را افشا کرد و بعد از آن آمریکا و اسرائیل سوار بر موج شدند. این موضوع در برابر تحریمهای ایران نیز صادق است. زمانی که تحریمی علیه ایران وضع میشود، آمریکا آن را مطالبه گروهی از ایرانیان و خواست اپوزیسیون قلمداد میکند. بنابراین غرب از سازمان مجاهدین استفاده ابزاری میکند.
ایرنا: امروزه غرب حتی اگر بهدلیل اعتراضها قصد سرنگونکردن نظام جمهوری اسلامی را داشته باشد، آیا از نظر مقامهای آنها سازمان مجاهدین خلق آلترناتیو و جایگزین خوبی است؟
غربیها نه فقط روی مجاهدین خلق به عنوان جایگزین جمهوری اسلامی حساب باز نمیکنند بلکه سرویسهای آمریکایی در موارد مختلفی در بیانیههایی تاکید کردهاند که مجاهدین جزو منفورترین اپوزیسیونهای جمهوری اسلامی به شمار میروند. وجهه مجاهدین خلق بسیار سیاه است زیرا هم در تیم صدام بازی کردند و هم دست به اقدام تروریستی در ایران زدهاند.
ایرنا: «حمید نوری» از جمله ایرانیهایی است که به دلیل شکایت همین سازمان در سوئد در زندان به سر میبرد. آیا شکایت از او توسط منافقین در سوئد میتواند پروژهای باشد که کشور دیگری تعریف کرده و بابت آن به منافقین و سوئد پول پرداخت کرده باشد؟
همانگونه که پیشتر توضیح دادم، سازمان مجاهدین خلق سازمانی نیست که به صورت مستقل سیاستگذاری، تصمیمگیری و اجرا کند. حتی با یک نگاه اجمالی و سطحی به خط خبری و تحلیلی آنها، جهتگیری این سازمان آشکارا مشخص میشود. آنها هرگز منافع ملی و منفعت مردم ایران را در نظر ندارند و خواهان ناامنی، تحریم و حمله نظامی به ایران هستند. به عنوان نمونه در شرایط کنونی درصددند اعتراضها جنبه خشونتآمیز و تخریبی به خود بگیرد؛ آن هم در حالی که مدعی آلترناتیو بودن، مستلزم دعوت به اعتراضهای مسالمتآمیز است.
غرب درصدد است از اعدامهای سال ۶۷ یک هولوکاست بسازد. همانگونه که یک هولوکاست خلق کردند تا اسرائیل را به وجود بیاورند، اعدامهای ۶۷ را نیز مبنایی برای جمهوری اسلامی قرار میدهند. در مجموع سازمان و غرب به دنبال ایجاد و تشدید تنفر نسبت به جمهوری اسلامی هستند که شلوغیهای کنونی در کشور نشانگر اوج تنفر است.
حدود سه دهه بعد از سال ۶۷ سازمان عفو بینالملل یک جزوه ۱۴۰ صفحهای درباره وقایع آن سال منتشر کرد. من یک نامه به آنها نوشتم مبنی بر اینکه با گذشت ۳۰ سال از هر رخداد، آن اتفاق از دایره تحقیقات خارج میشود و فقط در سطح آکادمیک باقی میماند. عفو بین الملل ارگانی است که فقط به مسائل روز میپردازد؛ چگونه تحقیقات درباره موضوعی که بیش از ۳۰ سال از عمر آن میگذرد، انجام داده است؟
رئیس سازمان عفو بینالملل به نامه من پاسخ داد و نوشت این جزوه توسط خانمها «شادی صدر»، «رها بحرینی» و چند تن دیگر تدوینشده و خارج از فعالیت ما بوده است. مشخص شد این افراد در قرارگاه مجاهدین خلق در کشور آلبانی این جزوه را تهیه کردهاند. این جزوه در گفتوگو با نیروهایی از مجاهدین خلق تکمیل شده بود که مدتی را در زندانهای ایران گذرانده بودند. بعد از این گزارش، سر و صدای زیادی به پا شد. بسیاری از حکمهایی که در دادگاههای غرب توسط قضات صادر شده براساس همین جنجالهای رسانهای بوده است. به عبارتی علم قاضی، رسانهها بودهاند.
در ارتباط با پرونده حمید نوری نیز اصلاً سابقه نداشته قاضی برای شنیدن اظهارات شاهد، عازم آلبانی شود. این پرونده، برنامهای کاملاً مهندسیشده و فراتر از توان مجاهدین است. در پاسخ به این پرسش که «چرا سوئد انتخاب شده بود؟» باید گفت سوئد بیش از کشورهای دیگر به آمریکا و اسرائیل وابسته است. بنابراین آنها سوئد را انتخاب کردند و نمایشی را به اجرا گذاشتند تا بحث سال ۶۷ را زنده نگه دارند.
اکنون قلم دست دشمن است که هر چیزی بخواهد در مورد رخدادهای سال ۶۷ مینویسد؛ آن هم در حالی که نه آمار ارائهشده از اعدامها صحت دارد و نه کسانی که شهادت میدهند، شایستگی دارند. یک نقل قولی از مسعود رجوی وجود دارد مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی از معدود کشورهای مستقل در جهان و در زمره ۱۰ بازیگر اصلی صحنه بینالملل است. در بین این ۱۰ بازیگر، انگلیس، اسرائیل و عربستان سعودی قرار ندارند زیرا به قول معروف «از جیب پدر خود میخورند.»
حتی خود آمریکاییها پس از روسیه و چین، ایران را از نظر استقلال از آمریکا، در جایگاه سوم ارزیابی میکنند که البته دنیا نگاه خوبی به کشور مستقل ندارد زیرا این بازیگران به الگوهای بدی تبدیل خواهند شد. حتی وقتی ترامپ با اردوغان وارد تنش لفظی شد، اردوغان را متهم کرد که با پشتوانه ایران چنین واکنشهایی از خود نشان میدهد. با مطالعاتی که انجام دادهام، آمریکا اگر با رخدادهای اخیر در ایران طرح «ای - A» را اجرا کرده باشد، دیگر طرح «بی - B» برای اجرا در دست ندارد زیرا این آخرین زور و نفس آنهاست. طرح بعد از این یا «کودتا»ست یا «حمله نظامی» که هر دو را غربیها رد کردهاند.
در شرایط کنونی، آلترناتیوی برای جمهوری اسلامی وجود ندارد؛ حتی در تظاهراتی که مجاهدین خلق ترتیب داده بودند، ایرانیان حاضر در گردهمایی شعار میدادند «مرگ بر ستمگر، چه مسعود چه مریم». این سازمان حتی در میان مخالفان جمهوری اسلامی نیز جایگاهی ندارد اما منافقین پول، امکانات، افراد مغزشوییشده، تشکیلات و قدرت جاسوسی و کسب اطلاعات دارند.