«مرلوپونتی کوشید تا دقیقتر نشان دهد که خطای کوگیتوی دکارتی و کوگیتوی هوسرلی، هر دو، در چه بود. او (مخالفِ دکارت و موافق با هوسرل) گفت کوگیتو نمیتواند بهمنزلۀ عملی صرفاً معطوف به خویش رخ دهد و این امتناع قسمی امر واقع ساده است. تعبیر دیگر این سخن از این قرار است که هیچ شخصِ صرفاً «درونی»ای در تجربۀ ما داده نمیشود. من نمیتوانم به خودم بیندیشم، بیآنکه خودم را در جهان کشف کنم: هیچ شکار ذهنی یا فیزیکیای وجود ندارد که من بتوانم آن را انجام دهم تا ادراکات خویش را از اعتبار ساقط کنم یا آنها را ملغا سازم، و ادراکات (متناهی) من قدرتی شناختی را آشکار میکنند که همبود با جهان است، و آن را گامبه گام نمایان میسازد. اگر من دربارۀ اشیا یقین نداشته باشم، دربارۀ ادراکات خویش نیز نمیتوانم یقین داشته باشم، زیرا تصدیق جهان مندرج در آنهاست، نه اینکه در عمل فکری جداگانهای به آنها افزوده شده باشد. اگر من cogitation (اندیشۀ) خویش را با یقین درک کنم، جهانی که آبژۀ آن است در درون آن جای گرفته است. به عبارت دیگر، اگزیستانس خودم را نمیتوان به آگاهی از آن اگزیستانس تقلیل داد. در همان انتقاد، مرلو-پونتی دکارت را به این هم متهم میکند که نقش واسطهگر زبان را نادیده گرفته است. کوگیتوی او در کلمات بیان شده است، اما ما توانایی استفاده از کلمات را تقریباً همانطور به دست میآوریم که استفاده از ابزار را میآموزیم: با مشاهدۀ اینکه مردمان چگونه آنها را در زمینه و بستر وضعیتی مشخص اداره میکنند.»
آنچه خواندید بخشی از کتاب «خوف مابعدالطبیعی» نوشته لشک کولاکوفسکی با ترجمه علیرضا عطارزاده است که در ۱۷۶ صفحه، با شمارگان ۷۷۰ نسخه به قیمت ۱۶۰ هزار تومان، در سال ۱۴۰۳ توسط انتشارات ققنوس به بازار آمده است. این کتاب با عنوان Metaphysical Horror در ۱۳۵ صفحه توسط انتشارات دانشگاه شیکاگو و در سال ۲۰۰۱ منتشر شده است.
هدف اصلی کولاکوفسکی در کتاب «خوف مابعدالطبیعی» این است که ضرورت تفکر مابعدالطبیعی را برای مخاطبان تبیین سازد. در این راستا نویسنده در آغاز به انتقاد از فلسفهها (یا به تعبیر او ضدفلسفههایی) میپردازد که مابعدالطبیعه را تخطئه میکنند. کولاکوفسکی در مواجهه با این ضدفلسفهها سعی دارد تا نشان دهد که همۀ این اقسام فلسفهورزی خودشکن هستند و نهایتاً چارهای از ورود به سرزمین مابعدالطبیعه ندارند.
نزد کولاکوفسکی، تفکر انتزاعی مابعدالطبیعی دقیقا از دغدغۀ ملموس معنای زندگی سر بر میآورد، و انتزاعیترین مساله مابعدالطبیعه، یعنی مساله امر مطلق، از دلِ جستجوی پاسخی برای آن مساله ناشی میشود. او در مسیر بحث خویش به آرای فیلسوفان متعددی از ادوار مختلف تاریخ فلسفه استناد میکند. حتماً میتوان در تفاسیر نویسنده از آن فیلسوفان و نیز آرای خود او خدشه کرد اما دستکم دو ویژگی این کتاب نظرگیر است. نخست اینکه خواننده حین خوانش این کتاب، چه با آرای کولاکوفسکی موافق باشد چه مخالف، به وضوح میبیند که انتزاعیترین تأملات مابعدالطبیعی و در رأس آنها تأمل درباره «امر مطلق» از دل عینیترین و ملموسترین دغدغه بشر، یعنی دغدغه زندگی و معنای آن پدید میآید. دوم خواننده در این کتاب که نویسنده آن حقاً در تحقیق درباره تاریخ اندیشهها ید طولا دارد، میبیند که چگونه فیلسوفان گوناگونی که در ظاهر هیچ مناسبتی با هم ندارند (فلوطین و دیونوسیوس مجعول و دمشقی کجا، ادموند هوسرل و موریس مرلو-پونتی و هانس-گئورگ گادامر کجا) در واقع به مسائلی یکسان میاندیشند و گاهی به راههای یکسان میروند.
نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.