شهرها موجودات زنده ای محسوب می شوند و حیات دارند، اما گاهی اوقات افرادی که می خواهند برنامه ریزی شهری کنند توجه نمی کنند و فکر می کنند، شهر جسدی است که می توان هر کاری را بر روی آن انجام داد. به همین مناسبت در برنامه ریزی های خودمان دچار مشکل و سرخوردگی می شویم. لازم است توجه شود به اینکه شهرها موجودات زنده ای هستند که حیات مخصوص به خود دارند. بنابراین باید تلاش کنیم تا این حیات را بشناسیم و با توجه به قانون مندی خودش با آن مواجه شویم، که طبیعتا موجب خواهد شد برنامه ریزی های ما با موفقیت پیش برود.
بین بافت فیزیکی و ساخت یا نظام اجتماعی شهر تناظر وجود دارد، یعنی هر ساخت یا نظام اجتماعی داشته باشیم، بافت فیزیکی شهر تجلی آن نظام اجتماعی است. این دو را نمی توان از هم جدا کرد. همان طور که عرض کردم اگر این قاعده و کلان مسأله را متوجه شویم، اگر مثلا در بافت فیزیکی شهر دچار اشکال هستیم به نظام اجتماعی بر می گردد؛ یعنی اصلاحات باید در نظام اجتماعی صورت بگیرد تا انعکاسش در بافت فیزیکی مشاهده شود.
در ادامه بیان خواهم کرد که نوع ارتباطات آنها چگونه است و شهرهای کشور عزیز ما ایران در چه شرایطی قرار دارد و چگونه می توانیم اصلاحات را پیش ببریم و شهروندان را در مدیریت شهری سهیم کنیم. کلاً شهروندان قدرت اعمال اراده در قالب نظام اجتماعی شهر دارند، یعنی شهروندان مختار کامل نیستند، اختیار آنها در قالب نظام اجتماعی شهری شکل می گیرد. نظام اجتماعی شهری است که به شهروندان خط و جهت می دهد و موجب می شود که آنها به نحو خاصی در برنامه های شهری شرکت کنند و معین می کند چگونه حضور داشته باشند.
شهر و نظام اجتماعی
نظام اجتماعی از سه بعد مختلف تشکیل شده است: یکی شبکه روابط اجتماعی، یکی ساخت و تکنولوژی اجتماعی و یکی هم توزیع امکانات. شبکه روابط اجتماعی، ساختارها و نظام های تکنولوژیک اجتماعی مثل سازمان ها و ... را مدیریت می کند و این ها هستند که امکانات را در شهر توزیع می کنند. ارتباط این سه با هم را باید مشاهده کنیم و به آن توجه داشته باشیم. شبکه روابط اجتماعی یعنی نحوه توزیع قدرت، دانش و ثروت. شبکه روابط اجتماعی این سه حوزه را در بر می گیرد. در هر شهر و جامعه ای باید مشخص شود که نحوه توزیع قدرت، دانش و ثروت چگونه است. این سه حوزه با هم رابطه زیربنا و روبنایی دارند، یعنی توزیع قدرت به هر شکلی که در شبکه روابط اجتماعی انجام بگیرد، دانش به تبع آن توزیع می شود و ثروت هم براساس آن شکل می گیرد.
منظور از ساخت و تکنولوژی اجتماعی سازمان هایی است که در هر شهری وجود دارد؛ سازمان های سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی. اینها حتما در ارتباط با هم هستند و وجودشان متقوم به همدیگر است. نمی توانند جدا از هم عمل کنند. توزیع امکانات هم، وقتی بخواهند امکانات را در شهر توزیع کنند، به همین سه حوزه تقسیم می شود. امکانات در حوزه های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به تبع روابط اجتماعی و تکنولوژی اجتماعی و بر همان اساس توزیع می شود.
انعکاس توزیع امکانات را در بافت فیزیکی شهر می بینیم. یعنی اگر فرض کنید شهری در آمریکا باشد، معمولا قسمت مرکزی شهر (Central business district) یا CBD دارد که دارای آپارتمان های بلند است و در بقیه قسمت های شهر ارتفاع ساختمان ها به تدریج پائین می آید. منازل مسکونی و محله ها در اطراف و بیرون از آنجاها قرار دارد. بافت فیزیکی چنین شهری نشانگر یک ساخت اجتماعی یا ساختار اجتماعی و نظام اجتماعی خاص است که به صورت تمرکزی قدرت، دانش و ثروت در آن توزیع شده است. تمرکزات در CBD شکل گرفته و حضور دارد و از همان جا مدیریت می شود. بنابراین اگر در کشوری مثل آمریکا بافت فیزیکی شهرها را مورد مطالعه قرار دهید به خوبی می توانید مناسبات و نظام اجتماعی آنجا را از روی همین بافت فیزیکی به دست بیاورید و بفهمید چه نوع نظام اجتماعی در این شهر حاکم است.
در نظام های حکمرانی سرمایه داری، تمرکزگرایی ثروت در اولویت قرار می گیرد، تمرکزگرایی دانش در مرتبه بعد و تمرکزگرایی قدرت در مرحله بعد. یعنی اولویت نظام های اجتماعی سرمایه داری، تمرکز در ثروت است. در مراحل بعدی دانش و قدرت قرار دارند. چرا نظام اجتماعی سرمایه داری را مثال زدم؟ چون ما تحت تأثیر این نظام بوده و هستیم. به خصوص در دوران پهلوی نظام اجتماعی ما این گونه طراحی شده است. چرا طرح های ما مثل آمریکا CBD متمرکز را ندارد و شکل اش فرق می کند؟ مسئله ای است که به آن می پردازیم. عمدتا تمرکزگرایی ثروت، و بعداً دانش و در مرحله بعد قدرت، البته همگی متقوم به یکدیگر، در دستور کار نظام اجتماعی سرمایه داری قرار دارد.
سرمایه داری و شهر
نظام لیبرال سرمایه داری در قرن های هجدهم و نوزدهم شکل گرفت، لیبرالیسم یعنی همان آزادی، براساس مالکیت است. یعنی هر کسی در حیطه مالکیت خودش می تواند آزادانه عمل کند. در چیزی که مالک آن هست، آزاد است، مختار است هر کاری در رابطه با آن می خواهد انجام دهد. در این نظام ها برای اینکه آزادی های مردم با هم تداخل و تزاحم نداشته باشد، قانونگذاری می کنند و همه برای پاسداشت آزادی از قانون پیروی می کنند. اما این قانون گذاری را دو مجلس انجام می دهند که مجلس لردها یا اعیان یا سنا حق وتو نسبت به مجلس عوام دارد. یعنی ثروتمندان هستند که حدود قوانین را نظارت و تعیین می کنند. بنابراین در اروپا بر اساس همین مالکیت که حدود آزادی را تعیین می کند، نظامی ساختند و معتقدند رشد این گونه حاصل می شود. برای اینکه هر شخص برای افزایش مالکیت و در واقع آزادی بیشتر خودش تلاش می کند. این موجب می شود که حرص در جامعه سرمایه داری غالب شود و غلبۀ حرص در قرن های هجده و نوزده بود که استعمار و استثمار را در جهان حاکم کرد. یعنی از کشورهای ثروتمند و قوی در اروپا وارد کشورهای مختلف در قاره های مختلف شدند تا مالکیت خودشان را افزایش دهند که استعمار و استثمار شکل گرفت. در مقابل این اندیشه، مارکس مطالبی را بیان کرد و مارکسیسم شکل گرفت و براساس آن امروزه جامعه شناسی انتقادی هم در دنیا وجود دارد، اما واقعا نتوانسته است در مقابل نظام سرمایه داری موفق باشد. نمونه اش فروپاشی شوروی است که نتوانسته مشکلات نظام سرمایه داری خصوصا سلطه گری آن را علاج کند.
رقابت بر سر مالکیت ها با ابزار و تکنولوژی اجتماعی در جهت ایجاد انحصار عمل می کند. جنگ های اول و دوم جهانی از آلمان شروع می شود، از جایی شروع می شود که تکنولوژی اجتماعی پیشرفت کرده است. زمانی که هیلتر می تواند مقدمات تولید بمب اتم را فراهم کند و می تواند هواپیماهای پیشرفته تری نسبت به دیگر کشورها درست کند و نظام اجتماعی و سازماندهی نظامی جدیدی را می تواند فراهم کند، که همه اینها ذیل تکنولوژی اجتماعی قرار می گیرند، به این فکر می افتد که همه دنیا را زیر سلطه خودش در بیاورد و مالک همه دنیا شود. به همین مناسبت جنگ جهانی دوم شکل گرفت. در اثر جنگ اول و دوم جهانی که هر دو از آلمان و به واسطۀ پیشرفت های فن آورانه ایجاد شد، هفتاد و پنج میلیون نفر در اروپا کشته شدند و نهایتا در جنگ دوم آمریکا بر جهان حاکم شد، چون هیچ کشوری قدرت رقابت با او را نداشت، چون توانست از بمب اتم استفاده کند، چون توانسته بود تکنولوژی اجتماعی که منجر به تولید بمب اتم و سازمان نظامی جدیدی را راه اندازی کند. این ها باعث شد که بر کل عالم حاکم شود. طرح مارشال باعث شد که آمریکا مالک صنایع اروپا شود. او در ادامه در کشورهای جهان سوم، برنامه توسعه را راه اندازی کرد. متفکرین آن ها با پشتیبانی ثروتمندانشان برنامه های توسعه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را طراحی کردند و کشورها را به سنتی و مدرن تقسیم بندی نمودند. خود را مدرن و دیگران را سنتی نامیدند و گفتند ما می خواهیم شما را مدرن کنیم. این چنین گزاره ای را برای توجیه و نظریه پردازی سلطه گری خودشان تولید کردند. بعد از آن چون انقلاب اسلامی توانست در مقابل مدرنیته قد علم کند، بحث های جدیدی مانند پست مدرنیسم و نظریه هایی مثل جهانی شدن را ساختند.
این تاریخ را به صورت خیلی خلاصه بیان کردم، تا مقدمه ای برای این شود که بگویم تمرکزگرایی و انحصاری که در دنیا شکل گرفته، و ما اسیر و گرفتارش هستیم، در بافت فیزیکی شهری ما هم نفوذ پیدا کرده است، از کجا شروع می شود. وقتی آمریکا حضور خودش را در دنیا استحکام بخشید و دلار پشتوانه پول اروپا و جهان شد و تبدیل به پول رایج در نظام های اقتصادی دنیا شد و هنوز هم مشاهده می کنیم نوساناتش چگونه روی اقتصادهای محلی تأثیر می گذارد، به خاطر تمرکزگرایی و انحصار در ثروت و قدرت و دانش است. الان ثروت ها و دانش ها در آمریکا تمرکز پیدا کرده است و به تبع آن احساس قدرت می کند. هرچند مدتی است که شکاف و مشکلی در این تمرکزات ایجاد شده که وارد جزئیات آن نمی شوم که خارج از بحث امروز ماست.
نظام شهری ایران
در ایران این تمرکزگرایی آمریکایی از سال 1325 با برنامه ریزی های توسعه شروع می شود. در سال 1327 برنامه اول توسعه و در انتهای آن با اصل چهار ترومن شروع می شود. از سال 1332 تا 1342 دورۀ توسعه اقتصادی، یعنی افزایش شهرنشینی و صنعتی شدن است. از 1342 تا 1352 دوران توسعه فرهنگی است؛ یعنی سکولاریزیشن و مبتلا کردن مردم به سبک زندگی سرمایه داری برای مصرف کالاهایی که تولید می شود. از سال 1352 هم بنا بود که توسعه سیاسی یعنی لیبرال دموکراسی را حاکم کنند که حاکمیت بر مکانیسم یا سازوکارش در اختیار خودشان بود و قدرت را از دستشان نمی گرفت. اما همین آزاد سازی اولیه منجر به انقلاب اسلامی شد و کنترل جامعه از دستشان خارج شد.
اما آنچه که از بازتاب برنامه های توسعۀ ایشان در شهرهای خودمان مشاهده می کنیم، صنعتی شدن و شهرنشینی است که موجب مهاجرت روستائیان به شهرها شد و پدیده کاخ نشینی و کوخ نشینی به وجود آمد. این تمرکزگرایی موجب شد تهران، به شهری تبدیل شود با این سطح از جمعیت و مراکز استان ها مهمترین مراکز تمرکز جمعیت شوند و به تدریج تعداد روستاها و آبادی ها کاهش یابد. برای مثال در آغاز انقلاب اسلامی حدود 90 هزار پارچه آبادی داشتیم، که با تداوم این سیاست ها الان 50 – 60 هزار پارچه آبادی بیشتر نداریم. یعنی حدود 40 هزار نقطه آبادی در کشور ما از بین رفته است و جمعیت هایش به شهرهای بزرگ و عمدتا تهران منتقل شده اند. و این به خاطر سیاست توسعه اقتصادی سرمایه داری تمرکزگرا می باشد که از طرفی کاخ نشینی و از طرفی کوخ نشینی را به وجود آورده است.
وقتی آمار حاشیه نشینی شهری را بررسی می کنیم شروع اش از سال 1320 بنا بر اصلاحاتی که رضاشاه انجام داد و فراگیر شدنش از سال 1341 هست که توسعه اقتصادی آمریکایی شکل گرفته بود. اوج گیری اش هم در دهه 50 هست و باز مجددا بعد از انقلاب اسلامی چون ساختارهای کلی را تغییر ندادیم، این روند افزایش پیدا کرد که مثلا الان در تهران از مسائل مهم شهری، مسأله حاشیه نشینی است.
بعد نظری این روند را تقریبا توضیح دادم، که روابط اجتماعی تمرکزگرا، سازوکارها و تکنولوژی و اعمال آن روابط، را تمرکزگرا تنظیم می کند، امکانات به صورت تمرکزی تنظیم می شود و جمعیت هم در نقاط پیرامونی بدون امکانات می ماند. شاهد هستیم که الان برخی افراد از روستاها به تهران مهاجرت می کنند. حتی حاضرند فقط مسافرکشی کنند. چون در این صورت هم درآمدشان بیشتر از کسی است که در مثلاً در ایلام یا استان های دیگر باشد. مردم از روستاها به تهران مهاجرت می کنند به خاطر امکاناتی که وجود دارد. ساکن می شوند اما طبیعتا تنظیم بافت فیزیکی به دنبال آن با همین الگوی تمرکزگرائی شکل می گیرد.
ممکن است این سؤال پیش بیاید که شما می گوئید بافت فیزیکی در نظام سرمایه داری مشکلات شهرنشینی را درست می کند، پس چرا در خود کشورهای سرمایه داری مانند آمریکا این گونه مشکلات وجود ندارد؟! باید خدمت شما عرض کنم آن ها آسیب های اجتماعی خودشان را خوب دسته بندی می کنند، حل نمی کنند. مثلا در مورد همان CBD که صحبت کردیم، آپارتمان های بلند را در مرکز شهر می سازند، در حاشیۀ این آپارتمان هاست که مناطق حاشیه نشین آنان شکل می گیرد و یا حتی کسانی که خانه ندارند پرسه می زنند و زندگی می کنند. این موجب می شود که ناهنجاری ها را در دیگر نقاط مانند نقاط مسکونی، چندان مشاهده نکنید. ولی همه اینها در اثر انحصار ثروت و دانش و قدرت است.
در کشورهای جهان سوم مانند شهرهای آمریکای جنوبی و آسیایی فرهنگ گذشته و تداخل نظام های قدرت و دانش در اقتصاد، بافت ها را ناهنجار می کند. یعنی در نظام های سرمایه داری خالص چون ثروت، اقتدار دارد و از نظر قدرت اثر بعد از آن دانش و بعد از آن قدرت قرار می گیرد، یک نظام هماهنگ، البته در بلند مدت ناپایدار، وجود دارد. در کشورهای جهان سوم این حد از هماهنگی وجود ندارد، بنابراین ثروت و دانش در اقتصاد تداخل می کنند و بافت های شهری ما را ناهنجار می کنند که نمونه های آن را می توانیم در شهرهای آمریکای جنوبی و آسیایی ملاحظه کنیم.
نظام شهری در انقلاب اسلامی
متأسفانه بعد از انقلاب اسلامی ما با پشتوانه همان برنامه ها، توسعه اقتصادی و فرهنگی را ادامه دادیم. البته با چهره مردمی تری. البته حدود 10 الی 20 سالی است که به سمت اصلاح رفته ایم، یعنی از اواخر دهه 80 تلاش کردیم که اصلاحاتی را انجام دهیم، این اصلاحات با این رویکرد اساسی شکل گرفت که به جای توسعه، بگوئیم پیشرفت، یعنی دیگر قالب برنامه های توسعه آمریکایی را بشکنیم، و یکی از مهمترین قالب شکنی های ما تنظیم الگوی اقتصاد مقاومتی است. برای اینکه روابط تمرکزگرای اقتصادی را به روابط غیرتمرکزگرا تبدیل کنیم. کارگاه های کوچک و متوسط عامل اصلی تولید محسوب شوند و تأکید ما بر تولید باشد، چون در نظام های اقتصادی باقی مانده از قبل، تأکید بر مصرف است اما الان تأکید را بر تولید گذاشتیم.
ایده آل ما سیاست حاکمیت الهی یعنی حاکمیت نائب امام زمان(عج) است که مستقر شده است، فرهنگ ما سعی می کند سبک زندگی مهدوی عدالت محور را همراه با انفاق و قناعت گسترش دهد. وقتی حادثه طبیعی برای مردم منطقه ای رخ می دهد مردم سایر نقاط کشور با ایثار و انفاق سعی در بازسازی و کمک به آن نقاط دارند. چنین وضعیتی در هیچ نظام اجتماعی و کشوری دیده نمی شود. این ها نشان می دهد که ما گام های اولیه را برای تغییر آن ساختارهای تمرکزگرا برداشته ایم و الان داریم اقتصاد غیرتمرکزگرای دانش بنیان را بنا می کنیم. شعاری که برای امسال انتخاب شد بر اساس اصل اقتصاد غیرتمرکزگرای دانش بنیان بود.
وقتی که انقلاب اسلامی پیروز شد مرکز قدرت کشور ما، حسینیه امام خمینی(ره) شد. در کشورهای دیگر کاخ سفید، کاخ الیزه، کاخ کرملین مرکز قدرت است اما در ایران، مرکز قدرت یک حسینیه است. این موقعیت به ما نشان می دهد که حرکت قدرت سیاسی ما باید از مسجد باشد. یعنی رویکردی که برای اصلاح بافت فیزیکی و نظام اجتماعی ما توأمان با هم در پیش بگیریم این است که محور قدرت سیاسی را به مسجد منتقل کنیم و محور فرهنگ را همین طور و از تجملات در رفتارها و ساختارهائی که در بافت فیزیکی داریم پرهیز کنیم. آنگاه اینها میدان عمل شهروندان ما می شوند.
بنابراین اگر بنا باشد مشارکت شهروندان را در راستای روابط سازی اسلامی، که بافت فیزیکی متناظر با آن تنظیم می شود، پیش ببریم، باید مرکز انفاقات و فعالیت های شهروندی را در محلات به مساجد بسپاریم، یعنی قلب تپنده محلات، مسجد شود. برای اینکه مسجد امکان عمل خالصانه مبتنی بر ایثار و انفاق را برای مردم فراهم می کند. چرا بر ایثار و انفاق تأکید می کنیم، چون ایثار و انفاق، توزیع عادلانه امکانات را فراهم می کند. چون می توانیم توزیع مناسب امکان در ثروت و دانش و حتی قدرت داشته باشیم. دستگیری از ضعیف نوعی انفاق است. آموختن دانش به دیگران نوعی انفاق است که مربوط به حوزه فرهنگی است. کمک مالی به دیگران نوعی انفاق است که مربوط به حوزه اقتصادی است. بنابراین اگر مرکز فعالیت های شهروندی، مسجد شود، چون ملت ما به مسجد اعتقاد دارند، آنهایی که وارد مسجد می شوند خالصانه حضور پیدا می کنند و هر چیزی را ایثار و انفاق می کنند. سعی می کنند مشکلات مردم را حل کنند. بنابراین رواج رویکرد انفاق موجب توزیع عادلانه امکانات می شود. ایثار و انفاق مبنای همان چیزی است که مقام معظم رهبری از آن به مواسات و در اجرا، عمل جهادی و انقلابی یاد می کنند. یعنی کسانی که جهادی کار می کنند چه در مدیریت و چه در ذیل مدیریت، در واقع انگیزه ایثار و انفاقشان است که آنها را به این نوع مدیریت و فعالیت سوق می دهد.
بنابراین آن رویکرد اساسی که باید برای شهروندان مدیریت شود، به این صورت که گفتم، می شود تشویق آنها به عمل جهادی و انقلابی مبتنی بر ایثار و انفاق. انجام این کار در مکان هایی تسهیل می شود که مردم به آنها اعتقاد دارند که همان مساجد است. در طول انقلاب اسلامی هم این وضعیت پیشرفت کرده است. یعنی انقلاب اسلامی در آغاز اینگونه به وجود آمد و در همین سال های گذشته که تلاش داریم از توسعه بریده و به پیشرفت روی آوریم، به تدریج دارد این مسیر را طی می کند.
* عضو پژوهشکدۀ تحول در علوم انسانی و استاد جامعه شناسی دانشگاه شیراز