«به چه گویند فلسفۀ دین؟»
نویسنده: الیزابت برنس
مترجم: مسعود رهبری
ناشر: نشر هرمس، چاپ اول 1402
357 صفحه، 388000 تومان
*****
اتفاقاً چند روز پیش با چند تن از خودیها یک دورهمیِ بیخود داشتیم. صحبت از دین به میان آمد. کسی که بیش از بقیه اعتمادبهنفس داشت جملهای گفت که چهار ستون بدنم را لرزاند. او گفت: «من هیچ علاقهای ندارم به کتابهایی که دربارۀ دین هستند، زیرا من – خدا را شکر – دیندارم و به همین دلیل نیازی به چنان کتابهایی ندارم. در عوض، ترجیح میدهم کتابهای روانشناسی و جامعهشناسی بخوانم، زیرا روانشناس یا جامعهشناس نیستم.»
احتمالاً این سخن باعث لرزش شدید ستونهای اربعۀ ابدان شما هم شده باشد. این حرف نه یک اشتباه، بلکه یک توهم است، بلکه ابرتوهم. آنقدر غلط است که سر به فاجعه میساید. و حتی میتواند خطرناک باشد. پیشفرض فوقاشتباه آن شخص این است که گمان میکند دیندار بودن فهم کامل و جامع دین را به ارمغان میآورد و به همین دلیل، دیگر چیزی نمیماند که انسان با مطالعۀ کتابهای مربوطه بیاموزد. بدیهی است که او در کل عمرش حتی یک کتاب درستوحسابی در زمینۀ دین نخوانده است.
اما مسئله دقیقاً برعکس است. اگر کسی به دین علاقمند است، باید تا جایی که میتواند در این زمینه کتاب بخواند. مسئله این نیست که دینداری معرفتزا نیست؛ مسئله این است که تجربۀ بیواسطۀ یک امر، بهخودیخود، منجر به معرفت نمیشود (تازه، اگر تجربهای در کار باشد و نه صرف انجام یکسری آداب و رسوم ظاهری). معرفت مستلزم چیزهایی دیگر است؛ برای نمونه، معرفت نیازمند دور شدن از موضوع و فاصله گرفتن از آن است؛ که البته برای شخص غرق در تجربه کار راحتی نیست.
اما فقط علاقمندی به دین هم نیست که باعث میشود به سراغ کتابهای مربوط به دین برویم. هر کسی که دین برایش امری جدی باشد باید چنین کند. ممکن است این جدّیت ناشی از مخالفت باشد. اشکالی ندارد. کسی که میخواهد مخالفتش با دین درست و معقول باشد، نمیتواند به نظریات فلسفی در باب دین اهمیت ندهد. همانطور که دینداری میتواند ناشی از اسطوره و خرافهپرستی باشد، عدمدینداری هم میتواند خرافی و اسطورهای باشد.
باری، اما آن شخصی مدعی معرفت دینی که دچار عالمپنداری بدخیمی بود، چه چیزهایی از دین میدانست؟ در باب زبان دینی چه نظری دارد؟ آیا از معضل غیبت خدا باخبر است؟ تعریف و فهمش از ایمان چیست؟ چگونه میان عقل و ایمان رابطه برقرار میکند؟ جاودانگی را چطور میفهمد؟ و بسیاری پرسشهای مهم دیگر که احتمالاً روحش هم از آنها بیخبر باشد. در این کتاب هم این مسائل بزرگ مطرح شدهاند و هم تمام پاسخهای مهم به آنها.
فصلِ کوتاه اول با عنوان «فلسفۀ دین چیست؟» درآمدی است بر مباحث بعدی. نویسنده در این بخش به چیستی و چرایی و سودمندی فلسفۀ دین میپردازد. برای این منظور، دین (ادیان)، فلسفه (فلسفهها)، فلسفۀ دین، و چگونگی پرداختن به فلسفۀ دین را تعریف میکند و توضیح میدهد. روش استفاده از این کتاب را هم بیان میکند. پس از آن، هجده فصل دیگر را داریم که در آنها کلاً شش مسئله بهتفصیل بررسی میشوند: زبان دین، صفات خداوند، براهین اثبات وجود خدا، شواهد علیه وجود خدا، رابطۀ میان عقل و ایمان، و زندگی پس از مرگ. روشن است که هر مسئله در چند فصل بررسی میشود. علت این امر آن است که نویسنده به ابعاد گوناگون مسئله توجه دارد و هر بعد را در فصلی جداگانه بررسی میکند.
نویسنده در هر مسئلهای ابتدا اصل مسئله را تعریف میکند. بعد نظریات اصلی و مهم را میآورد. سپس دلایل طرفداران را توضیح میدهد و در پی آن اصلیترین نقدهای مخالفان را برمیشمرد. اگر هم نقدها پاسخهایی داشته باشند، آنها را از قلم نمیاندازد. ویژگی بارز این کتاب این است که نظریات موافقان و مخالفان دین را در هر مسئلهای بهصورت مختصر و مفید، و البته مستدل، ارائه میکند. از این جهت، کار هر خوانندۀ جستجوگری را راحت کرده است. در پایان هر فصل نیز جمعبندی خود را بهصورت مختصر و مفید ارائه میکند. نیز فهرست مبسوطی برای مطالعۀ بیشتر میآورد. این منابع شامل طیفی گسترده از انواع مقالات و کتابها هستند که از موارد آسان و عمومی تا موارد دشوار و تخصصی را در بر میگیرند.
از امتیازات این کتاب میتوان به این نکته اشاره کرد که نویسنده در هر موضوع به دیدگاههای ادیان دیگر هم توجه میکند. دیگر اینکه نظریات فیلسوفان مسلمان را هم آورده است. و چون اصل کتاب پنج سال پیش منتشر شده، نظریات جدید و متأخر در فلسفۀ دین ذکر شدهاند. چند پیوست خوب هم به آن ضمیمه شدهاند؛ مثل فهرستی از انواع خداباوری و یک اصطلاحنامۀ جمعوجور تخصصی در باب فلسفۀ دین. این را هم بیفزاییم که این اثر متنی ساده و روشن اما دقیق دارد که نشان از تسلط و استادی نویسنده در فلسفۀ دین دارد. همۀ این اوصاف دستبهدست هم میدهند تا این کتاب یکی از بهترین آثار آموزشی برای آموختن فلسفۀ دین باشد. اما همۀ اینها بهکنار، بهترین ویژگی کتاب به نظرم چیزی عمیقتر و مفیدتر است و خود نویسنده در اوائل کتاب، در ضمن بیان روش مطالعهاش، آن را میگوید: «هدف اصلی این کتاب آن است که ابزارهایی در اختیار شما بگذارد تا بهجای بحث و جدل در خصوص دیدگاهی خاص، دیدگاه شخصیتان را پیریزی کنید.»
این نکتهای بسیار مهم است. کسی که جداً به دین علاقمند است باید در نهایت به دیدگاهی شخصی برای خودش در باب مسائل دینی برسد. اگر چنین نشود، پس معلوم میشود که وی عمری را در تقلید و تکرار گذرانده است. تقلید و تکرار هم انسان را به جایی فراتر از سطح و ظواهر نمیرساند. و کسی که سطحی و ظاهری باشد غالباً در همۀ امور سطحی و ظاهری است، چه دین و چه جامعهشناسی و روانشناسی. شاهدش هم این است که در همانجا فیالمجلس کسی از دیندار مذکور مدعی پرسید چه کتابی را در زمینۀ روانشناسی یا جامعهشناسی پیشنها میکند. وی علیرغم اینکه چند دقیقه بناگوش و پشت سرش را خاراند، چیزی یادش نیامد. پنجاه سالش بود.
*دکترای فلسفه