«مجمعالوحوش»
نوشته: عطیه عطارزاده
نشر چشمه، 1403
142 صفحه، 160000 تومان
***
عطیه عطارزاده در سه رمان اخیرش نشان داده که در داستانپردازی بسیار شخصیتمحور عمل میکند و در اغلب مواقع ویژگیها و ابعاد مختلف شخصیتها از ماجراها برجستهتر میشوند و سکان قصه را در دست خود میگیرند. راویِ داستانهای او بر موقعیت خود و نیز بر خصوصیات محیط اطرافش اشراف کاملی دارد و به نظر میرسد همین اشراف تام و تمام اوست که گاه از اتفاقاتی که در داستان میافتد، اهمیت و جذابیت بیشتری مییابد. در رمان «مجمعالوحوش» نیز همین ویژگی است که در کنار سایر مؤلفههای داستاننویسی، کار عطارزاده را درخور تعمق میکند.
نویسنده در این کتاب، باغ وحشی سلطنتی در دورهی قاجار را به تصویر میکشد که به زبان آن روزگار «مجمعالوحوش» نام گرفته است. شخصیت اصلی کتاب که اسحق نام دارد، از کودکی در کنار پدرش در باغ وحش ناصری کار کرده و تمامی عمرش را در این راه گذاشته است. او در ابتدا به آنچه هم و غمش در این مجموعه است میپردازد؛ جَلد و رام کردن حیوانات مختلف، از دوختن چشم گرفته تا عادت دادن به خوراکی خاص و تغییر دادن خلق و خوی جانوران. او به کوچکترین حرکات و عادات حیوانات اشراف پیدا کرده و میداند که تکانی هرچند اندک و نامحسوس میتواند چه پیامی از جانب حیوان به انسان داشته باشد.
از همین توصیف کارهایی که اسحق و امثال او در مجمعالوحوش میکنند پیداست که چه اندازه استبداد شاهی حتی بر سر حیواناتی که در مجموعهای به ظاهر امن و اشرافی نگهداری میشوند، سایه افکنده است. اسحق خود نیز از همینجاست که شروع میکند به روایت آنچه که بر سر مردم و مملکتش آمده است. او مطیع و سرسپردهی ناصرالدین شاه بوده و معتقد است شاه شهید در زمانهی خودش نظم و قرار را در همه جا حاکم کرده بوده و پس از او چیزی جز هرج و مرج و پریشانی عاید مردم نشده و گویی برکت هم با آن شاهِ فقید رخت بربسته است: «نمیبینی در روی پاشنه بند نیست؟! از آن بالای دارالخلافه که دیدهای. نه کبکی مانده به آسمان نه موشی به جوی. آسمان غرنبیده. هر طرف سر بچرخانی هلاک میشوند یک عده. جان هم ندهند ناله میکنند که جان در میرود از پشتمان.»
از بیکفایتی جانشینان سلطان صاحبقران است که از منظر اسحق شعله به جان این مملکت افتاده است؛ نه قوت و توشهای برای سیری شکم رعیت مانده و نه سلامت و امنیتی برای مردم. قحطی و بیماری گریبانگیر تمامی این مملکت شده و شاهان را توان مقابله با آن نیست. دست بیگانه در هر جای این سرزمین برای هر تاخت و تازی باز است و کشور به تعبیری در حال به غارت رفتن است. اسحق این دردها را در کنار تمامی آنچه در مجمعالوحوش رخ میدهد، برای مخاطبش روایت میکند.
در جایی که انسانها از حقوق اولیه خویش محروماند، دیگر چه حرجی به وحوش؟ اسحق میبیند که پابهپای جامعهی انسانی، مجمعالوحوش نیز در شرف ویرانی است. دیگر آن رونق و نشاط را نمیتوان در دنیای حیوانات یافت. کسی به فکر آنها نیست و همه در پی آناند که خود سری به سلامت از این توفان سهمگین بیرون ببرند. تعبیر توفان دقیقاً چیزی است که اسحق هم به آن اشاره دارد. او در فرازی از کتاب خودش را به نوح تشبیه میکند که صاحب سه پسر شده؛ اولی در بطن مادر مرده، دومی که او معتقد است پسر حقیقیاش نیست و سومی که با چاقوی پدر جان خویش را گرفته است. اسحق مانده و این کشتی که همانند نوح باید از حیوانات بیپناه پرشان کند و به سرمنزل مقصود برساند.
هدف اسحق نجات و احیای دوبارهی مجمعالوحوشی است که در اثر غفلت دارالخلافه در حال خرابی است. اگر قرار باشد کسی این مجموعه را از آفات دور نگه دارد، اسحق از همه بر این کار تواناتر و ماهرتر است. گوشت و خون او عجین با مجمعالوحوش است. در دورهی قحطی بزرگی که در دوره ناصری رخ داد، او و خانوادهاش از گوشتهای پسماندهی شکار میخوردند و قوت غالبشان چیزی جز این نبود. بنابراین اسحق همچون یک باز شکاری آموختهی خاک و هوای مجمعالوحوش شده و اصلاً آن را خانوادهی خود میپندارد. به همین علت است که زنده نگه داشتن این مجموعه برایش از حفظ خانوادهاش هم مهمتر است.
مجمعالوحوش گویی تمثیلی از سرزمینی است که در اثر ناآگاهی و بیکفایتی حاکمانش در معرض زوال است و هزینههای سنگین جهالت و سستی دولتمردانش را با بیماری و هلاکت خود میپردازد. کشتی گرفتار توفانی است که امید چندانی برای رسیدن به ساحل امن و آرام ندارد و پستی و بلندیهای فراوانی را باید پشت سر بگذارد. جامعهای است که دستبسته و ناتوان به انتظار معجزهای نشسته و آینده برایش موهوم و تاریک به نظر میآید.
نثرِ متناسب با دورهی ناصری و فضاسازیِ هماهنگ با وقایع تاریخی، به ملموس بودن داستان برای مخاطب کمک شایانی کرده است. روایت نیز به دو بخش تقسیم شده که بخشی از آن زندگی فردیِ قهرمان داستان و بخشی دیگر رخدادهای تاریخیِ مهمی است که در زندگی و سرنوشت اسحق و همهی مردمان آن دوره تأثیرگذار بوده است. شخصیتمحوری در این رمان هم همچون سایر آثار این نویسنده موجب ارائه تصویری جامع از درون و بیرون زندگی شخصیتها شده و مخاطب را به همذاتپنداری و همراهی دعوت میکند.
نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.