«جستارهایی در الهیات اجتماعی»
نویسنده: محمد لگنهاوسن
مترجم: منصور نصیری
ناشر: هرمس، چاپ اول 1401
276 صفحه، 140000 تومان
*****
آیا ما مسئلۀ اجتماعی جدی داریم؟ آیا ما مسئلهای آنچنان جدی داریم که برای آن در پی پاسخ جدیدی باشیم که خارج از پارادایم سنت باشد؟ مشکل ما نهفقط تحویل پاسخها، بلکه، از آن اساسیتر و بدتر، تحویل پرسشهاست؛ هر پرسشی به یک پرسش سنتی فروکاسته میشود. اما این فقط یک طرف ماجراست. در طرف دیگر ماجرا، عین همین اشکال در خصوص پارادایم مدرن پیش میآید. آن هم به نوبۀ خود دچار فروکاستگرایی در پرسشها و پاسخهاست. بله؛ درست است که مسائل جدید از چشم چارچوبهای معرفتی سنتی پنهان میمانند، اما چارچوبهای معرفتی کاملاً مدرن نیز همۀ مسائل را پوشش نمیدهند. در اینجا درهای دهان باز میکند که الهیات در پی پل زدن بر آن است.
در گذشته، الهیات برای شناخت کل واقعیت، دانشی جامع و کامل به شمار میآمد. اما امروزه در هیچ حوزهای چنین دانشی وجود ندارد. فهم همیشه ناقص، محدود و نظرگاهی قلمداد میشود. بهجای دانش مطلق و منظر الهی، دانش محدود و متکثر انسانی از زوایههای دید گوناگون نشسته است. البته در این وضعیت، هر دانشی میتواند در آگاهی جمعی بشری مشارکت کند، حتی الهیات؛ بهویژه اینکه امروزه الهیات انواع متعددی دارد: الهیات سیاسی، الهیات کاربردی، الهیات اخلاقی، الهیات فلسفی، الهیات سیستماتیک، الهیات فرهنگ و چندین و چند نوع الهیات دیگر، از جمله الهیات اجتماعی.
الهیات اجتماعی بررسی امور و مسائل مربوط به جامعه از منظر الهیات و معرفت دینی است. اهمیت و لزوم توجه به این نوع الهیات از آنجایی نشأت میگیرد که جامعهای که بعد دینی دارد نمیتواند آن را نادیده بگیرد. جامعۀ ما نیز چنین است. بماند که حتی سکولاریسم هم اینجهانی شدن الهیات است یا به تعبیر بعضی از فیلسوفان، انسانیشدن امر الوهی است. پس برای فهم همهجانبۀ جامعه، لااقل جامعۀ دینی، الهیات اجتماعی ضرورت دارد. با وجود این، در فضای فکری کشورمان بهطور شایسته به آن نمیپردازند. از اینرو، منابع درخور هم چندان زیاد نیست. کتاب فعلی جزو معدود آثار خوب و خواندنی در این حوزه است.
نُه فصل این کتاب در اصل مقالاتی مستقل و جداگانه بودند که در اینجا کنار هم قرار گرفتهاند. اما این سخن بدین معنا نیست که هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. اگرچه میتوان هر کدام از آنها را بدون توجه به قبل و بعدش خواند، اما ترتیب مقالات سیر خاصی را نشان میدهد. در واقع، چیدمان فصلها نوعی حرکت از عام به خاص است. این امر باعث شده که هم معنا و مفهوم الهیات اجتماعی را بفهمیم و هم با برخی از مصادیق و مسائلش آشنا شویم. بهعلاوه، تاریخچهای از این حوزۀ خاص الهیات نیز روایت میشود که شامل الهیات اجتماعی مسیحی پروتستان و تاحدی کاتولیک در اروپا و آمریکاست.
فصل اول «درآمدی به الهیات اجتماعی پروتستان از آغاز نهضت اصلاح دین تا هگل» است. در این فصل هم با اصل الهیات اجتماعی آشنا میشویم و هم با پیشاهنگان الهیات اجتماعی پروتستان؛ یعنی لوتر، کالون، شلایرماخر و هگل. عنوان فصل دوم طولانیتر است: «درآمدی به الهیات اجتماعی پروتستان از ظهور جامعهگرایی مسیحی در آلمان تا ظهور انجیل اجتماعی». نویسنده در این بخش ابتدا به ظهور جامعهگرایی مسیحی در آلمان میپردازد که شامل این اندیشمندان است: ماکس وبر، کارل کاوتسکی و ارنست ترولیچ. سپس به سراغ الهیات اجتماعی بریتانیا و آمریکا میرود. اما عنوان فصل سوم کوتاه است: «درآمدی تاریخی به الهیات اجتماعیِ کاتولیک». اندیشههای الهیاتی پنج پاپ برای آشنایی با نوع الهیات اجتماعی کاتولیک بررسی میشوند. از فصل چهارم تا هشتم یکسره به مباحث الهیات اجتماعی اسلامی اختصاص دارد. عنوانهای این فصول جستارمایۀ هر کدام را بهخوبی نشان میدهد: «رابطۀ فلسفۀ سیاسی و الهیات سیاسی از منظر اسلامی»، «حکمت عملی ابنسینا»، «اسلام و نظریۀ جنگ عادلانه»، «نقش شریعت در زندگی مسلمانان» و «تأملات فلسفی در نسبت قانون و اخلاق در شیعه». شاید این امر کمی عجیب به نظر برسد، زیرا الهیات اجتماعی از قرن نوزدهم شروع شد، درحالیکه بیشتر متفکران مسلمان متعلق به دوران پیشامدرن هستند. راهحل این مسئله در تفکیک دو نوع الهیات اجتماعی است: الهیات اجتماعی صریح و الهیات اجتماعی ضمنی. هرچند اندیشمندان مسلمان الهیات اجتماعی صریحی نداشتند، اما دیدگاههای الهیات اجتماعی ضمنی آنان لابهلای دیگر مباحثشان به چشم میخورد.
فصل پایانی، «چالشهای معاصر دربارۀ اخلاق دینی»، به مشکلات اخلاق دینی در این روزگار میپردازد و برای فهم بهتر مسئله به سراغ پنج اندیشمند گذشته میرود: مونتنی، هابز، هیوم، کانت و هگل؛ نیز چند فیلسوف معاصر: جورج ادوارد مور، جان رالز، رابرت نوزیک و السدیر مکاینتایر. به برخی از جریانهای اجتماعی معاصر نیز اشاره میشود که صبغۀ الهیاتی دارند.
این کتاب درآمدگونه هم برای شروع شناخت الهیات اجتماعی غربی و اسلامی منبع مناسبی است و هم برای مطالعات جدیتر و عمیقتر در این زمینه. چراکه نویسنده علاوه بر معرفی و گزارش مباحث مطرحشده، نکات و سرنخهایی ارائه میکند که علاقمندان و متخصصان میتوانند رد آنها را بگیرند و به جنبههای تخصصیتر وارد شوند. برای نمونه، این نکته:
«چالشی که کانت و همۀ مدافعان خودمختاری اخلاقی برای اخلاق دینی به وجود آوردند این بود که باید دینداران نشان دهند که چگونه آزادی انتخاب که لازمۀ تکلیف اخلاقی است، با نیاز انسان به رهنمودهای دینی سازگار است. در این باره نکتهای پیشنهاد میکنم: ما باید با کانت موافقت کنیم که الزام و تکلیف اخلاقی مستلزم آن است که انسان خودش آنچه را باید انجام دهد انتخاب کند، نه آنکه تحت اجبار امیال پایه یا ارادۀ فردی دیگری، حتی خدا، باشد. این استقلال را خودمختاری حداقلی مینامیم. اما پذیرش خودمختاری حداقلی با پذیرش نیاز به هدایتی فراتر از آنچه انسان میتواند با قوا و استعدادهای خودش تشخیص دهد سازگار است. به تعبیر دیگر، لازمۀ پذیرش خودمختاریِ حداقلی رد و انکار همۀ راهنماییها و هدایتهای خارجی در تصمیمگیری اخلاقی نیست. میتوان رد و انکار همۀ راهنماییهای خارجی را خودمختاری افراطی نامید. خودمختاری افراطی این دیدگاه غیرقابلدفاع است که تصمیمهای اخلاقی ممکن است از منبعی پوچ و بدون محتوا سرچشمه بگیرند. این دیدگاهی است که مکاینتایر، تیلور، و بسیاری از اندیشمندان دیگر آن را رد کردهاند. هگل در ابعاد مهمی پیش از مکاینتایر و تیلور پیامدها و نقدهایِ برنامۀ روشنگری را برشمرده بود.»
*دکترای فلسفه