این روزها در غوغای توفان کروناویروس که پنج قاره جهان را دربر گرفته، حتی به وسط اقیانوسها که ناوهای جنگی آمریکا جولان میدهند، راه یافته، عدهای در داخل و خارج نشستهاند براساس دادههای سیار موساد یک چیزهایی را به هم میبافند. بافتههای خیالی آنها حاکی است در پساکرونا ما در ایران با یک شورش گرسنگان و بیکاران روبهرو هستیم.
برای این که نتایج این شورش به سرنوشت شورش 96 و 97 و جنبش بنزین دچار نشود، نیاز به یک «سر» هستیم چون رمقی در داخل و خارج برای پذیرش این غائله بیسر وجود ندارد. بیاییم سران فتنه را از حصر درآوریم و زنگوله این شورش را به گردن آنها بیندازیم. لذا نامههایی به رهبری معظم انقلاب نوشته شد به بهانه همبستگی ملی و نیز پدیده کرونا – که معلوم نیست این دو مقوله چه ربطی به رفع حصر دارد – پیشنهاد شد موسوی و کروبی را از حصر خانگی خارج و به قرنطینه خانگی و از آنجا در پساکرونا زندگی عادی خود را در پیش گیرند.
منافقین به همراه لایههای ضدانقلاب «زیرساخت» این پروژه را به عهده داشتند و برخی اصلاحطلبان هم نقشآفرین «روساخت» این فتنه شدند. در میان کسانی که این نامهها را امضا کردند یک جامعهشناس درسخوانده وجود نداشت به آنها بگوید در موضوع کرونا، دولت با مصوبات هوشمندانه همه کسانی که آنها به عنوان لشکر و حشم شورش فرض کردهاند را مورد حمایت قرار داده است. علاوه بر آن «جنبش مؤمنانه» سپاه و نیروهای مسلح، حوزههای علمیه، مساجد و خیریهها در سراسر کشور حتی در قعر روستاها رفتهاند و افراد نیازمند را شناسایی کرده و همه مایحتاج آنها را تأمین کردهاند.
صدا و سیما و رسانهها تنها گوشهای از این «قیام» را توانستند در قاب تصویر بیاورند. مردم ایران در قضیه کرونا خوش درخشیدند؛ بهخصوص در بیمارستانها و مراکز درمانی، پزشکان و پرستاران و کادر درمانی حماسهای پدید آوردند که در هیچ جای دنیا نمیتوان حتی گوشهای از آن را مشاهده کرد. پزشکان و پرستارانی که برخی تا یک ماه و بیشتر خانواده خود را ندیدند و در شرایط سختی که داشتند، به درمان بیماران پرداختند و رکوردی از خدمات درمانی به جای گذاشتند که مورد تحسین سازمان بهداشت جهانی قرار گرفت.
این روزها ملت ایران خود شاهد یک جنبش همگانی در خانهها، مساجد و تکایا برای تدارک لوازم مورد نیاز بیمارستانها و تولید ماسک و دستکش هستند. به حول و قوه الهی در مهار کرونا موفق بودند.
آنچه در بیرون و داخل از دیدگاه یک ناظر بیطرف قابل مشاهده میباشد، این است که در ایران یک نظام مقتدر با مردمی هوشمند و وفادار مستقر میباشد. این تصویر موقعی واقعیت خود را بیشتر نشان میدهد که در وسط معرکه مبارزه با ویرس کرونا یک دفعه یکی از بزرگترین پروژههای فضایی کشور رونمایی میشود و فرزندان شجاع و بیدار ایران ماهواره نور را در عمق 450 کیلومتری فضا با پرتاب یک موشک بالستیک با موفقیت تحسینبرانگیز قرار میدهند که خواب از سر دشمنان ایران و اسلام میپراند.
بگومگوهایی داخل اهالی کفر و الحاد و ضدانقلاب است که کمتر به بیرون درز میکند. یکی از آنها بگومگوها این است؛ ما از فروپاشی و شورش در ایران سخن میگوییم، در حالی که ایران امروز بزرگترین قدرت غیرهستهای جهان است. وقتی آمریکا را در عینالاسد گوشمالی میدهد، آمریکا صدایش درنمیآید. وقتی ایران پیشرفتهترین هواپیمای ضدجاسوسی را در آسمان خلیجفارس ساقط میکند، آمریکاییها خدا را شکر میکنند، چراکه ایران هواپیمای دیگری که سرنشین داشته را نزده است و... .
آنها میگویند ارتش و سپاه ایران یک قوم وحشی مثل داعش را که آمریکاییها میگفتند 20 سال طول میکشد تا آنها در منطقه مهار شوند، به سادگی شکست میدهند و سه دولت و ملت منطقه را از شرّ آنها نجات میدهد و جلوی سر بریدنها و قتلعامهای دستهجمعی و به اسارت و بردگی بردن زنها را میگیرد.
چگونه میشود در برابر این عظمت و قدرت ایستاد. در وسط همین بگومگوها یک دفعه مصاحبه آقای اردشیر زاهدی وزیر خارجه و سفیر ایران در انگلیس و آمریکا آن هم از BBC به بیرون درز پیدا میکند.
حرف اردشیر زاهدی این است که ضدانقلاب در خارج بین شرافت انسانی و ایرانی و بیگاری برای آمریکا و رژیم صهیونیستی، یکی را انتخاب کند. سخن از شرف و شرافت اولین بار است که از اردوگاه ضدانقلاب به گوش میرسد.
ضدانقلاب باید بین وطندوستی و وطنفروشی، یکی را انتخاب کند. حرف اردشیر زاهدی این است که ما هر قدر با حکومت ایران مخالف باشیم، نمیتوانیم حماسههایی که ارتش و سپاه ایران در دفاع از خاک و سرزمین ایران به وجود آوردند را نادیده بگیریم. ما نمیتوانیم در برابر شجاعت، ایثار و فداکاری قاسم سلیمانی به عنوان یک سردار ایرانی سر تعظیم فرود نیاوریم، مگر اینکه وجدان خود را سرکوب کنیم و به او بگوییم تو حق نداری حقیقت مثل روز روشن را ببینی!
تحلیل محتوای حرفهای اردشیر زاهدی نیاز به دقت فراوان دارد. حکایت از حال و هوای کسانی از رژیم گذشته دارد که یک قدری به شرف ایرانی و وجدان درونی خود فکر میکنند. سران نظامی، سرمایهداران و سیاستمداران رژیم گذشته الان در دهه 80 حیات خود زندگی میکنند. شاید آنها مایل نباشند در گورستانهایی در بلاد کفر بیارامند. حداقل تقاضای آنها آرمیدن در کنار ملت خود است. به همین دلیل دارند از دنیای کفر و نفاق فاصله میگیرند. اگر شورشی در کار است، آن طرف آب است. شرف و وجدان، یک ایرانی را هیچگاه رها نمیکند مگر این که در ایرانی بودن خود تردید کند.