«ترامپ»
نویسنده: الن بدیو
مترجم: مریم هاشمیان
ناشر: چشمه، چاپ اول 1398
68 صفحه، 15000 تومان
حتی برخی از جمهوریخواهان، محافظهکاران و به طور کلی جناح راست سیاسی آمریکا هم از انتخاب شدن ترامپ شگفتزده شدند. بعضی از آنان هنوز هم از این نتیجه ناراضی هستند. در کل این اتفاقی که چهار سال پیش رخ داد، همه را به فکر فرو برد. چگونه چنین چیزی ممکن است؟ طبیعتا اندیشمندان علوم انسانی در صف مقدم این تفکر بودند؛ کسانی همچون فیلسوفان، عالمان علوم سیاسی و جامعهشناسان. الن بدیو، فیلسوف مشهور فرانسوی، که هم فیلسوف است، هم فعال سیاسی و هم ضدلیبرال و هم مارکسیست، یکی از کسانی بود که وارد این واقعه شد. او ایام انتخابات در آمریکا به سر میبرد و تأملات خود را از همان روز اول پس از انتخابات آغاز کرد.
آیا پیروزی ترامپ یک استثناء سیاسی بود؟ آیا انتخاب شدن این شخص را باید به عنوان یک خطای عملی در لیبرال دموکراسی آمریکا به شمار آورد؟ اساسا نقطه شروع درست در بحث و بررسی از آن رویداد چیست؛ ترامپ را به عنوان یک شخص در نظر بگیریم یا یک نشانه؟ به عبارت دیگر میتوان اینطور گفت که بدیو این پرسش را مطرح نمیکند که ترامپ کیست، بلکه پرسش او این است که ترامپ چیست؟ از نظر بدیو ترامپ یک رخداد است و نه یک شخص و بر همین اساس بررسی خود را پیش میبرد.
این کتاب از سه بخش تشکیل شده است. دو بخش اول دو سخنرانی از بدیو است که در دو دانشگاه آمریکایی ایراد شد، آن هم درست پس از اعلام نتیجه انتخابات سال 2016 که دونالد ترامپ به ریاست جمهوری رسید. بخش سوم پرسش و پاسخی است که، پس از سخنرانی، میان بدیو و حاضران در جلسه صورت گرفت.
بدیو پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری را یک استثناء نمیداند و انتخاب شدن او را یک خطای عملی در لیبرال دموکراسی نمیبیند. همچنین نقطه شروع بحث خود را ترامپ به عنوان یک نشانه در نظر میگیرد و کاری به شخص و شخصیت او ندارد. اساسا ترامپ آدم بیشخصیت و کممایهای است که امثال او در جهان کم نیستند. بدیو بر این باور است که ترامپ نتیجه طبیعی لیبرالیسم آمریکاست و لذا نباید متعجب بود. پیش از این هم برلوسکونی در ایتالیا و ساراکوزی در فرانسه به قدرت رسیدند که شخصیتهای سخیفی مشابه ترامپ داشتند. در آمریکا و هر کشور دیگری هم دیر یا زود این اتفاق میافتاد. چرا؟ به این دلیل که راه دیگری باقی نمانده است.
الن بدیو برای منظوری که در سر میپروراند دو کار اساسی میکند. اول اینکه لیبرال دموکراسی را نقادانه تجزیه و تحلیل میکند. در این بررسی، اجزاء، ویژگیها، لوازم و نتایج نهایی آن را معلوم میکند. به طور کلی او تصویری از حقیقت پشت صحنه لیبرال دموکراسی به تصویر میکشد تا به مخاطبان نشان دهد که حقیقت اوضاع از چه قرار استلیبرالیسم همه گزینههای بدیل را از بین برده است و لذا هیچ رقیب واقعی، جدی و مهمی در کار نیست. سیاست تبدیل شده به یک فعالیت روتین، ساده، عادی و تکراری که نتیجه نهایی آن از پیش معین است. گذشت آن زمانی که دو امکان بهکلی متفاوت در عرصه سیاست تا پای جان با یکدیگر مبارزه میکردند. امروزه دیگر خبری از سیاستهای موفق و نیرومند چین و شوروری کمونیستی نیست و به همین دلیل ضرورت هرگونه مبارزه سیاسی از بین رفته است. امروزه همه رقابتهای سیاسی صوری و سطحی است. بین هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ تفاوت جوهری وجود ندارد. هر دو در نهایت از یک قماشاند که میخواهند لیبرالیسم بازار آزاد را گسترش دهند و سرمایهداری را با بیرحمی به پیش ببرند. مشکلات از وقتی گریبانگیر بشر شد که حکومت کمونیست شوروی از بین رفت. با از بین رفتن کمونیسم، عرصه بر لیبرالیسم روزبهروز فراختر شد و به دستاندازی خود بیمهابا ادامه داد تا بالاخره خوی وحشیانه خود را آشکار ساخت.
الن بدیو برای منظوری که در سر میپروراند دو کار اساسی میکند. اول اینکه لیبرال دموکراسی را نقادانه تجزیه و تحلیل میکند. در این بررسی، اجزاء، ویژگیها، لوازم و نتایج نهایی آن را معلوم میکند. به طور کلی او تصویری از حقیقت پشت صحنه لیبرال دموکراسی به تصویر میکشد تا به مخاطبان نشان دهد که حقیقت اوضاع از چه قرار است. با وجود تصویر کریه لیبرال دموکراسی، طبیعی است که چنان چیزی چنین نتیجهای به بار آورد. بدیو به جز این نقد، راهکارهای پیشنهادی ایجابی هم دارد. از نظر او نمونه و الگوی ایدئال فعال سیاسی کسی نیست جز لنین. هنوز هم میتوان از او درسهای زیادی گرفت. به طور کلی بدیو راه نجات از این وضع بحرانی را کمونیسم میداند. لذا پس از آن بحث انتقادی، نوبت به این میرسد که حقیقت کمونیسم واقعی را آموزش دهد تا معلوم شود که چه امکانات خوبی برای بشریت در چنته دارد. ظهور ترامپ به عنوان نتیجه قهری سیاست بازار آزاد، ضرورت کمونیسم را به خوبی آشکار میکند.
دلداری بدیو به مخاطبان مبهوت و مأیوس این است که ظهور ترامپ نباید باعث ناامیدی و سرخوردگی شود. این عواطف باید کنار گذاشته شود و مواجههای عقلانی با این رویداد در پیش بگیریم. چه بسا فهم فلسفی چنین رویدادی باعث شادی و امیدواری شود؛ زیرا از دل چنین وضعیتی است که راهحلها خود را نشان میدهند. میتوان به آیندهای بسیار خوب امیدوار بود. چراکه اساسا دولت به صورت یک قدرت مسلح و مجزا از توده هیچ ضرورتی ندارد و همه امور مهم و حیاتی مربوط به سرنوشت مردم را میتوان در گردهماییها میان خود مردم به بحث گذاشت و به نتیجه رسید و تصویب کرد. لنین هم قبلا گفته بود که «زمانی میرسد که مردم آنقدر به رعایت مقررات اساسی زندگی در اجتماع خو میگیرند و کارشان چنان بارآور میشود که رأساً تصمیم میگیرند به اندازه قابلیتهاشان کار کنند. به جای آنکه مانند یک یهودی رباخوار، در افق تنگ حقوق بورژوازی، آزمندانه به محاسبه بپردازند، دیگر غم آن ندارند که نیم ساعت بیش از دیگری به کار سرگرم باشند، زیرا هر کس از تولید به اندازه نیازش بهرهور میشود. در این زمان است که دولت، هر دولتی، بیفایده میشود و از میان میرود.»
درست است که مباحث این کتاب به چهار سال پیش بازمیگردد، اما کهنه نیست. اکنون که باز هم ترامپ خود را برای دور دوم ریاست جمهوری آماده میکند، دوباره با همان مسائل رویارو شدهایم. ترامپ هم نباشد، امثال او هستند که موضوع این مسائل باشند.
*دکترای فلسفه