اعلام خروج آمریکا از افغانستان، آن هم توسط یک دولت دموکرات، یکی از نشانه های جدی افول آمریکاست. چه جایی بهتر از افغانستان برای کنترل دو رقیب منطقه ای و جهانی آمریکا!؟ در راهبرد کلان ایالات متحده، هم اولویت تضعیف ایران به روشنی مشخص است و هم سیاست گردش به شرق، راهبردی عیان است، پس چرا ناگاه ابرقدرت باید از میان این دو رقیب خویش برخیزد!؟
به نظر می رسد معنایی نمی تواند داشته باشد جز آنکه آمریکا دیگر توان تحمل هزینه های نظامی حضور در افغانستان را ندارد و به راه حل های کم هزینه تری برای کنترل رقبا می اندیشد. آمریکا در شرق آسیا مزیت نسبی بالاتری در مقابله با چین دارد، پس از مشغولیتش در غرب چین کم می کند تا انرژی بیشتری را به شرق و جنوب آن معطوف کند.
آمریکا در شرق آسیا، چین را گرفتار یک تنگنای ژئوپلتیک کرده است. از اختلافات مرزی چین با کشورهای کوچک اطرافش استفاده کرده و بیشتر آن ها را به سمت خود کشیده است تا بدین ترتیب سیاست موازنه از راه دور و مهار چین را پی بگیرد. چین در جبران، مسیرهایی از سمت غرب را برای خود باز کرده و تمرکزش را از نقطه قوت ایالات متحده که دریاست به نقطه قوت خود یعنی خشکی کوچ داده است. پروژه بلندپروازانه "یک کمربند، یک راه"، نقشه چین برای فرار از این تنگنای ژئوپلیتیک است. به نظر می رسد سند 25 ساله همکاری بین ایران و چین، بخشی از این نقشه است.
افغانستان دقیقاً بین ایران و چین قرار گرفته است و کوتاه ترین مسیر اتصال بین دو کشور محسوب میشود. در مسیر شمالی تر، سه کشور تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان، بین ایران و چین حائل هستند. داخل افغانستان، ایالات متحده به مدت دو دهه به عنوان متحد دولت مرکزی در مقابل طالبان قرار گرفته است. با خروج آمریکا از افغانستان، قاعدتاً در ابتدا خلاء بزرگی در دولت این کشور از نظر از دست دادن یک پشتوانه قوی سیاسی، نظامی و اقتصادی احساس خواهد شد ولی به نظر می رسد ایجاد چنین خلائی، خیلی زود مقامات این کشور را متوجه دومین قدرت بزرگ اقتصادی جهان که درست در همسایگی دیوار به دیوارشان قرار دارد، خواهد نمود و متوجه فرصت های بسیاری که تاکنون به دلیل سیطره آمریکا از آن غافل بوده اند.
بی شک آمریکا در مدت حضورش در افغانستان، نیروهای غربگرای بسیاری را تربیت نموده است که پس از کوچ از این کشور، امیدهای بسیاری به آن ها دارد. این امید که جلوی همکاری و همگرایی افغانستان و دو همسایه شرقی و غربی اش را بگیرند و از دایره تأمین منافع آمریکا و اروپا خارج نشوند. لکن دولت افغانستان در داخل رقیب قدرتمندی به نام طالبان دارد که بعید است تحت فشار چنین رقابتی، در طولانی مدت به متحدان پیشین وفادار بماند به خصوص اگر آنکه احساس کند با تبدیل افغانستان به پل ارتباطی بین چین و ایران، می تواند به دهه ها فقر و عقب ماندگی در این کشور پایان دهد.
این ماجرا سوی دیگری نیز دارد. ایالات متحده با مذاکره و توافق با طالبان و با خروج از افغانستان، خودش را از موضع تقابل با این گروه خارج نموده است و احتمالا این چشمداشت را دارد که زین پس بتواند همانند بسیاری دیگر از گروه های اسلامی سلفی همچون القاعده و داعش و همانند دوران جنگ سرد از ظرفیت های آن برای تأمین منافع خود بهره بگیرد. طالبان با جدایی طلبان ایغور در چین قرابت عقیدتی و ایدئولوژیک دارد و آمریکا امید بسیاری به این جدایی طلبان برای مسدود کردن مجرای تنفس غربی چین. اگر دولت مرکزی افغانستان به سمت چین و ایران تمایل پیدا کند، طالبان ممکن است به نقش چند دهه پیش خود بازگشته و در زمین دولت های غربی بازی کند.
خلاصه آنکه این تغییر آرایش نیروها در افغانستان، با خروج آمریکا محتمل به نظر می رسد و دو کشور چین و ایران اگر می خواهند موفقیت همکاری های 25 ساله خود را تضمین کنند باید از فرصت ها بهره برده و بر چالش ها فائق آیند. آمریکا نخواست یا نتوانست طالبان را وارد فرآیند سیاسی در افغانستان کند. چین و ایران شاید مجبور باشند این مهمِ دشوار را محقق کنند.