«راه دور...»
نویسنده: سیدعلی صالحی
ناشر: چشمه، چاپ سوم، زمستان 1399
382 صفحه، 80000 تومان
***
سیدعلی صالحی از مشهورترین شاعران معاصر ایران است. شهرتی که از دهۀ پنجاه، زمانی که او شاعری جوان بوده آغاز شده، بعدها فزونی یافته و اکنون او را به یکی از پرمخاطبترین شاعران ایرانی تبدیل کرده است. «وقتی رسیدیم که قطار رفته بود»، «عاشقشدن در دی ماه، مُردن به وقت شهریور»، «سفر به خیر مسافر غمگین پنجاه و هشت»، «آخرین عاشقانههای ریرا»، «ساده بودم، تو نبودی، باران بود»، «ما نباید بمیریم، رؤیاها بیمادر میشوند»، «شازده کوچولوی فالفروش میدان راهآهن»، «زن در سایه چهرهاش را نشان خواهد داد»، «دختر ویولنزن در کوچههای برفی آذرماه» و ... از جمله کتابهای او به شمار میروند.
زندگینامه یا بیوگرافی سبکی در ادبیات است که به شرح و توصیف رخدادها و روند زندگی یک یا چند نفر میپردازد. بیشتر زندگینامهها بر اساس یادداشتهای شخصی افراد نوشته میشوند و داستانهایی واقعی هستند. از کهنترین نمونههای زندگینامه میتوان به کتابهای تاریخنگاران یونان دربارۀ شرح زندگی شاهنشاهان ایران از جمله کوروشنامه نوشته گزنفون اشاره کرد. از خود نوشتن و ثبت وقایع زندگی خود را در اختیار دیگران گذاشتن سبکی جالب و کهن است که در ایران کمتر مورد استقبال مشاهیر قرار گرفته است. گویی بیشتر اینگونه معمول و مرسوم بوده و هست که دیگران دربارۀ کسی بنویسند. کسانی که خودشان بنشینند و گذشته را به یاد بیاورند و خاطرات را یکییکی بنویسند کماند. حالا سیدعلی صالحی تصمیم به ثبت زندگی پر فراز و نشیب خود گرفته و آن را به شیرینی و شیوایی روایت کرده است.
«راه دور...» حاصل این روایت خلاقانه و زندگینامۀ خودنوشت سیدعلی صالحی است که در دستۀ «تأملات» یعنی زندگینگارهها، زندگینامهها و خاطرهپردازیهای نشر چشمه منتشر شده و خیلی زود به نوبت چاپ سوم رسیده است. صالحی در این کتاب روایت زندگیاش را در رفت و برگشت مدام بین امروز و دیروز نوشته و در این مسیر گاه و بیگاه در کاروانسراهای بین راهیِ قدرت و سیاست و حکمت توقفهایی نیز داشته است. از آغاز زندگی در سرزمینهای جنوبی ایران تا روزگار کنونی در پایتخت. از سالهای پر تب و تاب دهۀ پنجاه تا سالهای حیرتآور دهۀ دهشتبار شصت و پس از آن تا همین سال 1399 و کرونا و حوادث مربوط به آن؛ خواندنی و جذاب و تأملبرانگیز.
آقای شاعر کتابش را بر پایۀ یادآوری نوشته است. او تلاش کرده گذشته را از همان جایی بنویسد که به خاطر میآورد. قطعاً خاطراتی در ذهن مانده و خاطراتی از یاد رفتهاند. چیزهایی را از دیگران شنیده و چیزهایی را خودش دیده است. خودش در ابتدای کتاب اشاره کرده که نامها، آدمها، مکانها و مضامین واقعی نیستند و تأکید کرده فرض کنید اینها مولود تخیل من است؛ چرا که او دارد زندگیاش را برای هر کسی مکتوب میکند که رویا دارد!
این کتاب نسبتاً قطور در 67 فصل پیدرپی که صرفاً با شماره از هم تفکیک شدهاند و نمایهای پر و پیمان برای یافتن محل درج واژگان و اسامی خاص به خواننده عرضه شده است. انگار کتاب سرزمینی وسیع به مالکیت سیدعلی صالحی باشد که خواننده را به آن دعوت کرده و نقشۀ راهنمایی هم در اختیارش گذاشته است. با استفاده از این نمایه خواننده میتواند همراه آقای شاعر به هر جای این ملک که خواست از آبادان و خرمآباد و تنکابن گرفته تا آلمان و باکو و فلسطین سر بزند یا به دیدار هر فردی که اراده کرد از داریوش اقبالی و احمد شاملو و سیمین دانشور تا هویدا و فریدون فرخزاد و بنیصدر برود.
صالحی در خانوادهای کشاورز از اهالی مرغاب به دنیا آمده و اوایل دهۀ چهل در شهر مسجدسلیمان زندگی کرده است. او سال ۱۳۴۷ وارد دبیرستان شده و مدتی نیز ترک تحصیل کرده، اما بعد به مدرسه برگشته و دیپلم ریاضی گرفته است. نخستین اشعار او با تلاش ابوالقاسم حالت، شاعر، مترجم و طنزپرداز مشهور در مجله محلی شرکت نفت مسجدسلیمان چاپ شده است. وی در «راه دور...» از چگونگی زندگی و اقامتش طی اوایل دهۀ شصت در مهدکودک لیلی نوشته که توسط پرویز رجبی، مورخ، ایرانشناس، مترجم، نویسنده و منتقدِ اجتماعی و همسرش اداره میشد. صالحی در همان سالها با نقض تقطیع سنتی و سطربندی کلاسیک در شعر سپید، پیشنهاد تقطیع هموار و مدرن را مطرح کرد و موفق شد این روش تقطیع را معرفی و همهگیر کند. او یک دهه نیز مسئولیت دبیری سرویس ادبی و صفحه شعر مجله «دنیای سخن» را بر عهده داشت که خاطراتش دربارۀ این دو موضوع مهم را در قسمتهای مختلف کتاب «راه دور...» ماندگار کرده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«میان همهی شاعرانی که میخواستند براندو یا آلن دلون شوند، فقط اگر احمدرضا پا سفت میکرد در سینما، حتماً از حیث شهرت و استعداد دست کمی از پرویز فنیزاده نداشت، با این امتیاز که از همهی جوانان روزگار خوش سینما، زیباتر، جذابتر و با استعدادتر بود. اما برگشت و روی ریل رویای درخشان شعر قرار گرفت. نوشتن، عین شعر بود، خاصه در پُرکاری برای کودکان. و شعرش عین نوشتن بود برای بزرگسالها. آن شب، شعر تازهی احمدرضا، چهار ستون در مجله، برای من نعمت بود، هدیه بود...»