«راهنمای خواندن لویاتان هابز»
نویسنده: لوری ام. جانسون بگبی
مترجم: مجتبی هاتف
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1398
248 صفحه، 32000 تومان
****
یکی از دغدغههای همیشگی همۀ دانشجویان و شاید اندکی از استادان فلسفه این است که متون اصلی حوزههای مختلف فلسفه ترجمه شوند. این دغدغه یک سلیقه نیست، بلکه ریشه در یک نیاز واقعی دارد. بدون متون اصلی نمیتوان در تفکر فلسفی زیاد پیش رفت و شخص در سطحی معین و متوسط درجا خواهد زد. رشد و ارتقای فلسفی بدون متون اصلی میسر نیست. ولی خواندن و فهمیدن متون اصلی به زبان مبدأ هم کار بسیار دشواری است، به طوری که اندکی از افراد میتوانند آن متون را بدان نحو بخوانند و بفهمند. با توجه به این دشواری، ظاهراً بیشتر اهل فلسفه باید از بلندپروازی دست بشویند و به میانمایگی فلسفی تن دهند. اما در این میان، ترجمه روزنۀ امیدی بزرگ است. صد البته منظور ترجمۀ خوب است؛ یعنی ترجمۀ دقیق و درست و خوانا. برخی از متون چنین بختی را داشتهاند و ترجمههای نیکویی از آنها به فارسی در دسترس است. اما ترجمۀ متون اصلی پایان کار نیست. سهل است؛ آغاز یک راه جدید و جدیست که پر از چاله و چالش است. این متون باید خوب فهمیده شوند؛ کاری که در ابتدا آسان مینماید، اما بعداً چنان مشکل از آب درمیآید که بیشتر افراد یا پا پس میکشند و یا از پا درمیآیند.
از این رو، کتابهای زیادی دربارۀ متون اصلی نگاشته میشوند. بیشتر این کتابها کلیتی از آن متون را فراهم میآورند. اما این نوشتهها سه مشکل بزرگ دارند: 1- فقط خلاصۀ متون اصلی هستند؛ 2- آن متون را سادهسازی میکنند؛ 3- گزینشی هستند و برخی مطالب را حذف میکنند. به همین دلیل جانشینی خوب برای متون اصلی نیستند. در واقع متون اصلی فلسفه هیچ جانشینی نمیتوانند داشته باشند و باید مستقیم به سراغ آنها رفت. بنابر این توضیحات، بهترین کتابی که دربارۀ چنین متونی میتوان نوشت، آن است که به خواننده چگونگی خوانش متون اصلی را بیاموزد. علیرغم نیاز جدی به چنین کتابهایی، جای آنها در زبان فارسی خالی مانده است. ترجمان علوم انسانی، به عنوان یک ناشر متعهد و هدفمند، با انتشار این مجموعه، یکی دیگر از کمبودهای علوم انسانی را برطرف کرده است.
*****
امروزه به هر کجای دنیا که سر بزنیم، میبینیم که دولت همهکارۀ ملت و مملکت است. هیچ عرصهای از زندگی شهروندان نیست که دولت تکلیف آن را روشن نکند؛ آموزش عمومی، تحصیلات تکمیلی، بهداشت، خوراک، ازدواج، فرزندآوری، اقتصاد، مسکن، محیط زیست، ورزش، کشاورزی و ... . این امر بهقدری طبیعی جلوه میکند که هیچکس حالت دیگری را حتی به مخیلهاش هم راه نمیدهد. مگر غیر از این ممکن است؟ اما واقعیت این است که اوضاع همیشه به این صورت نبوده.
در کشور خودمان اگر کمی بیش از صد سال به عقب برویم، خواهیم دید که حکومت مرکزی اصلاً کاری به مردم نداشت و نمیتوانست هم داشته باشد. حکومت فقط از مردم خراج میگرفت و دیگر هیچ. آموزش و بهداشت و مابقی امور را خود مردم باید سروسامان میدادند. دولت دخالتی نمیکرد. نه قانونی بود و نه خبری از بوروکراسی. اصلاً فرضاً قانونی هم وضع میشد؛ چگونه میشد قانون را بدون دمودستگاه در، مثلاً، سرحدات اجرا کرد. اصلاً از کجا میشد فهمید واقعاً اجرا شده یا نه. لذا در کشور ما، از زمان قاجار به قبل، حکومت برای خودش بود و مردم هم زندگی خودشان را داشتند. در آن شرایط حتی هیچ عجیب نبود که مردم برخی مناطق ندانند حکومت مرکزی چیست و حاکم کیست و اصلاً خودشان کجای دنیا هستند. روستایی بود و مرتعی و چند مرغ و تخممرغ و دار و درختان و بزها و گوسفندان.
دولت مرکزیِ قدرتمند و همهکاره همان چیزی است که در فلسفۀ سیاسی مدرن لویاتان نامیده میشود. لویاتان هیولایی دریایی است که نامش در چند جای کتاب مقدس ذکر شده است. اولین بار تامس هابز (1588-1679) بود که این استعاره را برای دولت مدرن به کار برد؛ آن هم در کتابی با همین نام که ظاهرش نیز همانند خود آن هیولا عظیم و هولناک است. ولی این فقط ظاهر قضیه است. باطن کتاب صورت دیگری دارد. این فیلسوف انگلیسی نویسندهای چیرهدست و خوشقریحه بود. نوشتههای او جذاب و گیرا و خواندنی است. لویاتان هم برخلاف ظاهر یغورش، کتابی شیرین و خوشخوان است و اهلش از خواندنش لذت میبرند. به همین دلیل کسانی که در زمینۀ فلسفۀ سیاسی فعالیت میکنند باید این متن مهم و اصلی را خوب بخوانند. خوانش این کتاب نیاز به راهنما دارد؛ زیرا این کتاب حجیم به جنگلی بزرگ و انبوه میماند که فرد بیتجربه، بدون نقشۀ راهنما، به احتمال زیاد در لابهلای درختانش گم میشود.
لویاتان از چهار بخش مفصل تشکیل شده است: «در باب انسان»، «در باب دولت»، «در باب دولت مسیحی» و «در باب مملکت ظلمت». در پایان هم یک «مرور و نتیجهگیری» دهصفحهای قرار دارد. همۀ این مباحث برای این است که لویاتانِ دولت، که همچون یک شخص جلوه میکند، شناخته شود. ربط این بخشها به این صورت است که انسان عنصر و جوهرۀ دولت است و لذا باید خوب و کامل شناخته شود. پس از آن نوبت به شناخت خود دولت میرسد؛ شناخت علل و عوامل شکلگیری، بالندگی و زوالش. پس از آن نوبت میرسد به شناخت قدرت رقیب دولت که همان قدرت عظیم کلیسا است. در این بخش هابز نشان میدهد که کلیسا باید تابع دولت باشد و مسیحیت به هیچ وجه رقیب قدرت دنیوی دولت نیست. او در بخش آخر نیز به نقد باورهای دینی کلیسا ادامه میدهد و نشان میدهد که باورهای خرافی چه بلایی بر سر جامعه میآورد. در پایان کتاب نیز هابز دیدگاه خود را جمعبندی میکند.
لویاتان یک کتاب قطور پانصدصفحهای است، اما اصلاً خشک و بیروح نیست. اگر شک دارید، این روش را امتحان کنید: اگر به کتابفروشی رفتید، آن را بردارید و ابتدای کتاب یا هر جای دیگرش را باز کنید و سه صفحه را با دقت مطالعه میکنید. حتم دارم توجه شما را به خود جلب میکند و کنجکاو خواهید شد که ادامه دهید. اگر هم حوصله یا مجال مطالعۀ متن را ندارید، فهرست تفصیلیاش را ببینید. عناوینی که در فهرست تفصیلی آمده، قطعاً برای شما جالب خواهد بود.
با همۀ اینها مطالعۀ دقیق و حسابشدۀ این منبعِ اصلی نیاز به یک راهنمای خوب دارد. این امر فقط به این دلیل نیست که با کتابی غیربومی مواجهیم. خیر؛ حتی خود انگلیسیزبانان هم برای مطالعۀ خوب این کتاب نیازمند راهنما هستند، زیرا سبک و نثر انگلیسی هابز با انگلیسی معاصر تفاوت دارد. حتی املای کلماتش هم فرق میکند. این از معدود مشکلاتی است که خوشبختانه در ترجمه نیست و فقط در زبان اصلی خوانندگان را به دردسر میاندازد!
ولی با همۀ این اوصاف چه ضرورتی دارد که خود لویاتان را بخوانیم؟ کتابی که در سال 1651 میلادی منتشر شد و اینک 370 سال از انتشارش میگذرد. عمدهترین اشکالی که ممکن است به ذهن کسی خطور کند این است که پس از این همه سال بهتر است کتابهای جدیدتر در این موضوع خوانده شود. بهعلاوه، دولتهای امروزی با دولتهای زمان هابز تفاوت زیادی دارند و لذا بهتر است به کتابهای معاصر بیشتر توجه کنیم. ولی هیچکدام از این دو اشکال درست نیست.
اول اینکه بررسیهای هابز در باب لویاتان مختصر نیست تا آیندگان آن را به تفصیل درآورند. اینجا از معدود مواردی است که اولین اثر در باب یک ایده، مفصلتر از آیندگان بیان شده است. بنابراین آشنایی تفصیلی با دیدگاه هابز را در خود کتاب هابز مییابیم و نه در آثار معاصران. دوم اینکه دولتهای معاصر با آنچه مد نظر هابز است فاصلهای ندارند. دقت کنیم که هابز دربارۀ وضع موجود دولتهای معاصرش سخن نمیگفت، بلکه دربارۀ آنچه باید بشود، نظریهپردازی میکرد. لذا دولتهای آن روزگار خیلی هم مصداق لویاتان نبودند. لویاتان واقعی را در دولتهای قرن بیستویکمی بهتر میتوان مشاهده کرد. وانگهی، ایدۀ لویاتان از بین نرفته است و امروزه در مرکز هر حکومتی دیده میشود. بنابراین فهم دیدگاه هابز آشنایی با یک ایدۀ کهن نیست، بلکه فهم چیزی است که امروزه کاملاً در آن غوطهوریم.
علاوه بر این دو مطلب، میخواهم به دلیل سومی هم اشاره کنم تا خواندن لویاتان را توجیه کنم. این کتاب پر است از نکات و نظریات و مباحث ریز و جزیی و جالب. کسی که کتاب را نخوانده باشد، حتی نمیتواند تخیل کند که هابز به چه موضوعات جذابی پرداخته است. برای نمونه به این سرفصلها بنگرید: «در باب کلام»، «در باب غایات یا نتایج گفتار»، «در باب فضایلی که معمولاً فضایل فکری خوانده میشوند و معایب آنها»، «در باب معنای روح، فرشته و الهام در کتب مقدسه»، «در باب کلام خداوند و کلام انبیا»، «در باب معجزات و فواید آنها»، «شرایط لازم برای ورود آدمیان به مُلک ملکوت»، «در باب منافعی که از تاریکاندیشی بهدست میآید و کسانی که از آن بهره میبرند».
همۀ این عوامل دستبهدست هم میدهند و باعث میشوند که خواندن لویاتان یکی از بهیادماندنیترین تجربههای هر کسی باشد؛ نهفقط کسی که متخصص اندیشۀ سیاسی است، بلکه هر خوانندۀ عام و علاقمندی در حوزۀ علوم انسانی را شیفتۀ خود خواهد ساخت. این هم مشتی نمونۀ خروار:
«کل سلسلهمراتب و سلطنتِ ظلمتِ پاپ و کلیسا را میتوان با سلطنت اجنّه و پریان، یعنی با قصههای پیرزنان انگلیسی دربارۀ اشباح و ارواح و بازیهایی که در شب میآورند، مقایسه کرد... کشیشان، آدمیان روحانی و آباء روحی هستند. اجنّه و شیاطین نیز ارواح و اشباحاند. اجنّه و ارواح در ظلمت و اماکن خلوت و گورها سکونت میکنند. کشیشان نیز در ظلمتِ عقیده و در خلوتِ صومعهها، کلیساها و قبرستانها بهسر میبرند... اجنّه و شیاطین را نمیتوان دستگیر کرد و بهخاطر آسیبهایی که رساندهاند مؤاخذه و محاکمه نمود. بههمینسان، کشیشان از محضر محاکم مدنی همچون جن ناپدید میشوند. کشیشان با اوراد و افسونهای خاصی که از متافیزیک، معجزات و سنتها و کتب مقدسِ تحریف شده، ساخته شدهاند، عقل جوانان را میربایند و در نتیجه اینگونه کسان هیچ ثمری در وجود خود ندارند جز آنکه اوامر و فرامین کشیشان را اجرا کنند. بههمینسان، گفته میشود که اجنّه و شیاطین بچههای کوچک را از گهواره میربایند و آنها را به کودنهای مادرزاد تبدیل میکنند و همینها را مردم عادی بچه شیطان میخوانند که چون تخم جن بدذات و نابکارند. پیرزنها روشن نکردهاند که اجنّه و شیاطین در چه کارگاه یا کارخانهای اوراد و افسونهای خود را تهیه و تولید میکنند، اما همه میدانند که کارگاههای کشیشان همان دانشگاههایی هستند که از جانب دستگاه پاپ سامان و انضباط مییابند.»
*دکترای فلسفه