آخرین صبح بارانی اردیبهشتماه بعد از ساعتها اخبار ضد و نقیض، بلاتکلیفی، چشم انتظاری، استرس و اضطراب، بالاخره بالگرد رئیس جمهور و همراهانش پیدا و رسما شهید جمهور اعلام میشوند. تلخی خبر که آوار میشود تازه میفهمیم که چه بر سرمان آمده است. خبر کمی نیست. دلهایمان داغ دیده و چشمهایمان بارانی است. دلشورهها و نگرانیها از آینده کشور رفته رفته بیشتر میشود اما با همه اینها فضای همدلی در کشور را که نگاه میکنیم، میتوانیم امیدوار باشیم؛ چرا که ایران عزیزمان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بحرانها و حوادث سختتر و دشوارتری را به خود دیده و با کمک مردم سربلند از آن بیرون آمده است. بحرانهایی که هر کدام میتوانست یک کشور و یک انقلاب را از پای درآورد اما به جزئیات این بحرانها که دقت کنیم متوجه نقش رهبری، قانون اساسی و از همه مهمتر نقش مردم در ساختار سیاسی یک کشور میشویم. در این فرسته تعدادی از این بحرانها را مرور میکنیم:
فتنه بنی صدر
ابوالحسن بنی صدر با چراغ سبز نشان دادن به منافقین و استفاده از سبقه مذهبی خانوادهاش توانست پیروز رقابتهای انتخاباتی شود و عنوان اولین رئیس جمهور پس از انقلاب را به نام خود بزند. بنی صدر از عناصر لیبرال شورای انقلاب بود و از همان آغاز ریاست جمهوری با اصل ولایت فقیه و نهادهای انقلابی همچون کمیته، سپاه پاسداران و... مخالفت میکرد و خط فكری خود را مخالف اندیشههای امام (ره) و جریانهای انقلابی نشان میداد و با ایجاد دو قطبیسازی در كشور و هجمه علیه نیروهای انقلابی درصدد بود که تمام قوای کشور را در جهت رسیدن به منافع خود کند.
بنیصدر این رویارویی را در جریان انتخاب نخستوزیری شهید رجایی كلید زد و در مخالفت با كابینه پیشنهادی شروع به كارشكنی كرد و در مراسم 17 شهریور 59 هجمهها علیه تصمیمات مجلس و نخستوزیر را به حداكثر رساند. همچنین اتهامهای خود علیه جریانهای انقلابی و سیاهنمایی علیه وضعیت كشور را در سخنرانیهای عاشورای 59 و 22 بهمن ادامه داد و در همانجا وعده روز موعود یعنی 14 اسفند را برای بیان مطالب تفصیلی به مردم داد.
در میان آشوبهایی که بنیصدر در داخل از کشور به راه انداخته بود؛ جنگ تحمیلی نیز بهعنوان بحرانی فراتر از مرزها به لیست بحرانها افزوده شد. بنی صدر رفته رفته به خواسته اصلی خود یعنی به بنبست كشیدن اداره امور كشور و حذف همه رقبای سیاسی نزدیك میشد تا آنچه را كه با كمك منافقین در سر میپروراند؛ عملیاتی کند. در این رابطه آقای ریشهری در خاطرات خود درباره اهداف بنیصدر مینویسد: «از طریق برخی از همكارانش مطلع شدیم كه او قصد انجام رفراندوم برای تغییرات قانون اساسی را دارد كه این موضوع بعداً در جراید افشا شد.»
در روز 14 اسفند 59 همزمان با سالگرد فوت دکتر مصدق، در دانشگاه تهران مراسمی با سخنرانی بنیصدر برگزار شد كه در آنجا با كمك منافقین و گارد ویژه دست به آشوب زدند و سرانجام به درگیری با نیروهای انقلابی انجامید. بنیصدر كه خود هدایت اصلی این جریان را بر عهده گرفته بود در سخنانی تحریكآمیز جو جامعه را متشنج و آخرین تلاشها را برای رسیدن به اهداف خود انجام داد و فتنهای را كه مدتها در فکرش بود را برپا كرد تا نظام را به خیال خود تا جایی كه میتواند وادار به امتیازدهی كند؛ امتیازی كه سرنوشت انقلاب را دگرگون كرده و اسلام را همیشه از صحنه سیاست خارج كند.
امام خمینی(ره) در واكنش به این جریان فرمودند: «...اطمینان میدهم كه با خواست خداوند تعالی با اینگونه مخالفتهای با اسلام، برخورد شدید خواهد شد... باید گروهها و دستههای منحرف سیاسی و غیر سیاسی بدانند كه من با احساس تكلیف، با آنان برخورد اسلامی و حدود اسلامی میكنم و به شرارتهای ضد اسلامی خاتمه میدهم.»
انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی
انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی یکی دیگر از بحرانهای جدی دهه 60 بود که شخصیتهای برجستهای در پی این حادثه به شهادت رسیدند. آیت الله سیدمحمد حسینی بهشتی، رییس وقت دیوان عالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات سیاسی از جمله چهار وزیر، چندین معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در جریان انفجار مقر اصلی این حزب به شهادت رسیدند.
این حادثه شش روز پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری صورت گرفت. سه روز قبل از وقوع این حادثه، محمد جواد قدیری، عضو کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق و طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر که در آن آیتالله خامنهای، امام جمعه وقت تهران مورد سوءقصد قرار گرفت، به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود که روز هفتم تیر کار یکسره خواهد شد.
روزنامه کیهان فردای آن روز در گزارشی نوشت: «حدود ساعت ۲۱ دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت دهها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا گردید.»
عامل انفجار هفتم تیر، فردی به نام محمد رضا کلاهی، دانشجوی رشته برق دانشگاه علم و صنعت بود که پس از پیروزی انقلاب به سازمان مجاهدین خلق پیوست و با حفظ این عضویت، ابتدا پاسدار کمیته انقلاب اسلامی خیابان پاستور شد و بعد با هدایت سازمان، به داخل حزب جمهوری اسلامی راه پیدا کرد. او ضمن آنکه مسئول حفاظت حزب بود؛ مسئولیت دعوت مقامات برای کنفرانسها و جلسات را نیز برعهده داشت.
او بمب را با کیف دستی خود به داخل جلسه حزب جمهوری اسلامی واقع در نزدیکی چهارراه سرچشمه تهران انتقال داد و دقایقی قبل از انفجار، از ساختمان حزب خارج شد. پس از انفجار نیز مدتی در منزل یکی از اعضای سازمان متبوع خود مخفی و نهایتا از طریق مرزهای غربی کشور به عراق فرار کرد.
در پی این حادثه امام (ره) در پیامی فرمود: «ملّتی که برای اقامة عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است، خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است... شما تا توانستهاید به فرزندان اسلام چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربة ناسزا و تهمتهای ناجوانمردانه حمله کردید که آنها را از ملّت جدا کنید و اکنون که آن حربه از کار افتاد دست به جنایاتی ابلهانه زدهاید. سیل خروشان خلق و امواج شکنندة ملّت با اتحاد و اتکال به خدای بزرگ هر کمبودی را جبران خواهد کرد.»
جنگ تحمیلی
همانطور که پیشتر گفتم در میان آشوبهای داخلی توسط رئیس جمهور و گروهکهای مختلف در جای جای ایران که هر کدام تلاش میکردند به نحوی انقلاب را از پای درآورند یا بخشی از کشور را برای خود کنند؛ صدام به ایران حمله کرد و هشت سال جنگ سخت بین ایران و عراق شکل گرفت. جنگی که هیچ چیزش برابر نبود. ما نه ارتش یکپارچه، نه تجهیزات نظامی پیشرفته و نه از لحاظ سیاسی و اقتصادی توان جنگیدن با عراقی را داشتیم که دارای مجهزترین و پیشرفتهترین سلاحها و کمک قدرتهای جهانی بود.
امام بعد از حمله صدام به ایران در یک سخنرانی تلویزیونی فرمودند: «ملّت ایران نباید خیال کند که جنگی شروع شده است و حالا فرض کنید که دست و پای خودمان را گم کنیم، نه این حرفها نیست. یک چیزی آوردند و یک بمبی اینجا انداختند و فرار کردند، رفتند. الآن هم دولت ایران... مشغولاند که جواب آنها را بدهند و میدهند جواب آنها را. ... این گروهها و گروهکهایی که در ایران هستند، حالا اگر فرصت میخواهند به دست بیاورند و شایعهسازی کنند و هی تلفن کنند به این طرف و آن طرف که چه شده است، چه شده، کودتا شده ــ نمیدانم ــ این حرفها در کار نیست. این یک دزدی آمده است یک سنگی انداخته و فرار کرده، رفته است سرجایش.»
اگر بخواهیم دو دوتا چهارتا کنیم؛ انقلاب نوپای ایران طاقت و تحمل این حجم از این بحرانها و حوادث بزرگ را نداشت اما سه عامل مهم واساسی توانست ما را از این بحرانها و پیچهای تند تاریخی به سلامت عبور دهد. اولین عامل، رهبری جامعه است که در آن زمان توسط شخصیتی مدیر، مدبر، شجاع و آگاه همچون امام خمینی (ره) ملت و دولت را به مسیر درست هدایت میکرد. دومین عامل وجود قانون اساسی محکم و حساب شده بود که برای هر یک از بحرانها و خلأهای بوجود آمده برنامهای قانونی داشت. مردم، عامل سومی هستند که مهمترین نقش را در مناسبات جامعه و بزنگاههای اساسی کشور ایفا میکنند؛ بهطوری که از آغاز انقلاب تا کنون این مردم بودند که توانستند با ایستادگی در برابر تهدیدات داخلی و خارجی اتفاقات مؤثری در سربلندی و سرافرازی ایران و انقلاب رقم بزنند.
اگر دقت کنید میبینید که امروز هم همان است. پس از شهادت آیتالله سیدابراهیم رئیسی، رهبری اعلام میکنند: «مردم نگران نباشند، اختلالی در روند اداره کشور به وجود نخواهد آمد.» با همین صحبتها با بسیاری از شایعات و اتفاقاتی که باعث ترس و اضطراب در جامعه میشد مقابله کردند. از سوی دیگر مجلس خبرگان رهبری با توجه به شهادت یکی از اعضای مهمش، آیتالله رئیسی و تشییع ایشان در شهرهای مختلف کشور، شاهد برگزاری مجلس بدون لحظهای تأخیر و درنگ هستیم. این مجموع این وقایع نشان میدهد ساختار نظام سیاسی کشور مبتنی بر قانون اساسی به قدری قوام دارد که لحظهای کار لنگ نمیماند و از بحرانها با سربلندی بیرون میآید. در آخر نیز مردم ایران که بحرانهای بسیاری را تجربه کردند در مواجهه با این حادثه نیز برای ادامه راه انقلاب و رسیدن به قله اعلام آمادگی خود را با شرکت در تشییع جنازه رئیسجمهور شهید و ابراز ناراحتی از این حادثه نشان دادند.