غسان کنفانی با مروری بر شکلگیری ادبیات فلسطین، گفته بود: «شعر مقاومت روحیهای شگفتیانگیز، مبارز و برکنار از ترس و اندوه داشت که با موجودیت یافتن خود در مدتی کوتاه به تمام کشورهای گوناگون عرب راه یافت.»
به گزارش الف کتاب، به نقل از ایسنا، غسان کنفانی، شاعر مطرح در مقدمه کتاب «درخت زیتون» که با ترجمه سیروس طاهباز منتشر شده، نوشته است: ادبیات فلسطین، تا زمان سقوط غمبار [اشغال فلسطین در سال ۱۹۴۸ توسط صهیونیستها] جزئی از جریان اصلی جنبش ادبی عرب شمرده میشد که در نیمه اول قرن بیستم بالیده بود. ریشههای این ادبیات در قاهره بود و نویسندگان مصری، سوری و لبنانی که سرآمدهای این جنبش بودند بر آن تأثیر میگذاشتند. حتی نویسندگان نامدار فلسطین، سهم عمده شهرت خود را مدیون پایتختهای کشورهای عربی میدانستند که آنها را میپذیرفتند و آثارشان در آنجا به فروش میرفت. درواقع، هنگامی که فلسطین در زمینه سیاست و مبارزه در راه نهضت ملی عرب، مقامی والا مییافت به دلیل عوامل گوناگون، ارزش قلمرو ادبیات آن نمایان نبود.
پس از سال ۱۹۴۸، ادبیات فلسطین بنای جنبش تازهای را پی ریخت که مناسبتر است آن را ادبیات غربت نامید تا ادبیات فلسطین یا ادبیات آوارگان. در این جنبش، شعر مهمترین عامل شناخته میشود که در طول سالهای اخیر به پیشرفتهای قابلملاحظهای از نقطهنظر کیفیت و ساختار نائل آمده است. خاموشی کوتاه پس از جنگ سال ۱۹۴۸، بیداری وسیعی را به دنبال داشت و از آن پس بود که شعر بهصورت بازتابی از شور و التهاب مردم درآمد.
شعر فلسطین، باتوجه به روش ادبیات عرب و بیگانه، اندکاندک قواعد سنتی را درهم شکست و طغیانهای احساساتی کهنه را زیر پا گذاشت و بازتابنده حسی شد یگانه از اندوهی ژرف که بیشتر با موقعیتهای واقعی خود همساز بود.
از جانب دیگر، ادبیات مقاومت در فلسطین اشغال شده با برخوردی ریشهای همراه بود؛ زیرا با مهاجرت یک نسل از نویسندگان و مردم، شالوده ادبیات عرب در این سرزمین ازهمگسسته بود و آنها که به زندگی در فلسطین ادامه میدادند، اغلب روستاییانی بودند گرفتار انواع محدودیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که در هیچ نقطه دنیا نمیتوان نظیری برای آن یافت.
به هنگام خواندن آثار ادبیات فلسطین باید این را به یاد داشت که این مردم در شب تیره ستم و شکنجه بهپای جان تلاش کردند تا موجودیت خویش را یکپارچه کنند و از موقعیت خود بگویند و این توفیق را بیابند که این بیان را در ادبیات تپنده مقاومت، متبلور کنند.
در این محاصره توانفرسا، دریافت این نکته آسان است که چرا شعر بهصورت نخستین منادی بانگ مقاومت درآمد. شعر، دهانبهدهان میگردد و بیانتشار هم میتواند به زندگی ادامه دهد. این نکته، گویای این نیز است که چرا شعر در آغاز کار، محدود به قالبهای سنتی بود. حفظکردن این نوع شعر آسان بود و آسانتر احساسات را بر میانگیخت.
نخستین تظاهر شعر فلسطین در مایههای تغزل بود، اما همپا با شعر سنتی، شعرهای عاشقانه عامیانهای نیز با زبان مردم ساخته شد که نخستین هسته ادبیات مقاومت را تشکیل داد. درواقع، شعر عامیانه فلسطین از دهه دوم قرن بیستم، نقش مهمی را در تاریخ این سرزمین به عهده گرفت و در سراسر دنیای عرب شناخته شد.
عاشقانههای عامیانه، ۱۰ سالی پیش از سال ۱۹۴۸ هم رونق داشت، چراکه هنوز معیار ادبیات تکاملیافته به وجود نیامده بود و این وسیلهای بود که شکستخوردگان، روزگار خویش را با آن بیان میکردند و بر تمام جلوههای زندگی آنان اثر گذارده بود. عروسیها، سوگواریها، میهمانیها، و همه نشستها و برخاستها به یاری این شعرها، و بیاعتنا به جوخههای اعدام، بدل به تظاهراتی شدید میشد.
بسیاری از شاعران مردم به زندان کشیده شدند، یا با سختگیریهای فراوان رویاروی آمدند. همپا با رشد و گسترش شعرمردم، نیروهای اشغالگر به ستمگری خود افزودند، چند شاعر را کشتند و اجتماعات عرب را ممنوع اعلام کردند.
این فشارها هرگز نتوانست عنصر مقاومت را درهم شکند، اما پنجسالی این آتش به زیر خاکستر ماند تا زندهتر و شدیدتر سر از خاک برکشید. با آغاز ششمین دهه این قرن، موج تازه مهم و شگفتیآوری در ادبیات پدیدار آمد.
بنای این جنبش تازه ادبی بر شهامت، سرشاری از زندگی و خوشبینی بود و خلاف آثار شاعران دور از وطن همین عصر - که شعرشان اغلب غمآلود و تلخ بود - شعر این شاعران همواره از روحیهای مبارز سرچشمه میگرفت.
دهه پیشازاین نهضت را باید دوران یکپارچگی و خودیابی شخصیت عربها دانست که از مبارزاتشان حاصل آمد. شکستخوردگان و بیپناهانی که در نخستین سالهای پس از ۱۹۴۸ به شعر عاشقانه رو کرده بودند، از آغاز این دهه با مقاومت واقعی، بیپروایی، شهامت و امید، خود را تعالی بخشیدند.
شعر عاشقانه، حاصل احساس تلخ تنهایی و محرومیتی بود که مردم عرب را پس از شکست سال ۱۹۴۸ در خود غرق کرده بود. این حس که آنان اقلیتی شکستخوردهاند در گذر زمان، به حس مبارزه و مقابله رودررو با شرایط دشوار تبدیل شد.
گزینش مقاومت، گزینشی آسان نبود. در هنگامه جنگی همهروزه با دشمنی درنده، تنها مسئله مطرح، مرگ و زندگی بود و هرچه فشار دشمن فزونتر میشد، نیروی مقاوم نیز افزایش مییافت.
خلاف شعر غربت، شعر مقاومت روحیهای شگفتیانگیز، مبارز و برکنار از ترس و اندوه داشت که با موجودیت یافتن خود در مدتی کوتاه به تمام کشورهای گوناگون عرب راه یافت.
شعر مقاومت، صرفاً گواه دگرگونی محتوا و مفهوم شعر نیست، بلکه نمایشگر دیگرگونی قالب و اسلوب آن نیز است. شعر مقاومت، قالبهای سنتی را دور ریخته است و بیآنکه نیروی آن را از دست دهد، اسلوبهای تازه را برگزیده است.
از نقطهنظر محتوا، شعر مقاومت ابزارهای گوناگونی به کار گرفته است.
۱. عشق: عشق به زن با عشق به سرزمین، درهم آمیخت. زن و زمین، در عشقی بزرگ جذب شد و به عامل بزرگ آزادی بدل شد.
۲. طنز: دشمن و کارگزارانش به باد تمسخر گرفته میشوند و اعمال خشن آنان با نیشخندی تلخ بیان میشود که خود نمایشگر روحیهای زنده و تسخیرناپذیر است؛ زیرا همه رویدادها را ناپایدار و گذرا تلقی میکند که باید دیریازود تغییر کند و به حال عادی بازگردد و چنین نیز خواهد شد.
۳. مخالفت و ستیز: ماهیت دشمن نمایانده میشود و رودرروی روحیه پایدار و بیباک جنگندگان قرار داده است.
این را هم باید بهخاطر داشت که صفت مشخصه ادبیات مقاومت، جنبه ضد غربی بودن آن است که نتیجه موقعیت و اوضاع و احوالی است که بر فلسطین حاکم است.
علاوه بر این، شعر مقاومت، مبارزه با هر نوع اعتقاد صهیونیستی است که آنها را، تکتک، بررسی میکند و بهدور میافکند. ادبیاتی است از کوره بیرونآمده که بیشتر متکی بر خرد و منطق است تا عاطفه و احساسات؛ و مهمتر از همه، اینکه ادبیات مقاومت در زنجیر انقلاب پیوسته عرب، حلقهای است مهم که در این جنبش مترقی دستبهدست میشود.
این ادبیات، بهرغم تمام مشکلها و سدها، توانسته است بهصورت ادبیاتی واقعی ببالد و شخصیت سازندگان مبارز آن را بنمایاند.