«روانشناسیِ هنر»
نویسنده: جورج مَدِر
مترجم: محمدرضا ابوالقاسمی
ناشر: نشر نو، چاپ اول 1402
174 صفحه، 130000 تومان
****
آری، هنر به قدمت خود بشر است، طوری که ردپای انسانهای اولیه را از طریق آثار هنری بهجامانده از آنها در دل غارها یافتهاند. و بله، فهم و شناخت هنر نیز قدمتی دیرینه دارد؛ کافیست فلسفۀ هنر را به یاد آوریم. اما نه، بررسی روانشناختی آن سابقۀ زیادی ندارد؛ نسبتاً جدید است. ارزش و اهمیت این کتاب با همین امر گره میخورد. نویسنده خیلی شیوا و شستهرفته کلیت این عرصۀ جدید را در اختیار خواننده قرار میدهد. به عبارت دیگر، اگر سری به کتابخانهها و کتابفروشیها بزنیم، کتابهای بسیاری در زمینۀ فلسفۀ هنر میبینیم اما روانشناسی هنر اندکشمار است.
مزیت دیگر این کتاب خوب آن است که نهفقط درک ما را از هنر ارتقا میدهد، بلکه فهم ما از روانشناسی را نیز بهبود میبخشد. روانشناسیِ رایج روانشناسیِ عامیانه و سطحی است؛ در این کتاب با روانشناسی علمی و عمقی آشنا میشویم. نیز میبینیم که چگونه این روانشناسی به حوزههای دیگر وارد میشود و چقدر کاربردی است.
نویسنده در فصل اول، «هنر و روانشناسی»، به چیستی هنر، اهمیت آن و انواع مکاتب هنری میپردازد. موضوع فصل دوم، «عصبشناسی هنر»، مغز است. برای درک روانشناسی ادراک بصری باید با سیستم عصبی پشتِ آن آشنا شویم. این فصل سازوکارهای مغزی مرتبط با این امور را به ما یاد میدهد. اما اصلاً چرا هنر که ظاهراً و غالباً منفعت خاصی ندارد، در طول تاریخ بشری، چنین پرشور و با هیجان دنبال شده است؟ نویسنده پاسخهای گوناگون به این مسئله را در فصل سوم بررسی میکند، بهویژه روانشناسی تکاملی را. دو فصل بعدی به هم مرتبطاند؛ هر کدام یک بعد از یک مسئله را بررسی میکند. مسئله این است که هنرمندان چگونه آثار هنری را ابداع میکنند؟ مسئله این است که، برای مثال، یک تابلوی نقاشی بازنمایی یک صحنۀ واقعی است که سهبعدی و شامل حرکت است. یک نقاش چگونه چنین صحنهای را روی بوم نقاشیِ دوبعدی و ساکن بازنمایی میکند طوری که به بیننده حس حرکت و سهبعدی بودن دست میدهد؟ عناوین فصل چهارم، «بازنمایی فضا، خطوط شکلساز و فرم در هنر»، و فصل پنجم، «بازنمایی رنگ و حرکت در هنر»، بهخوبی نشان میدهند که چه اموری بررسی میشوند.
فصل ششم، «چه چیزی هنر را تراز اول میکند؟»، به بحث از معیارها و علل هنر فاخر اختصاص دارد. در این بحث با علل اصلی و عوامل بیربط به برکشیده شدن یک اثر هنری به سطح بالا آشنا میشویم. فصل هفتم و پایانی، «خلاقیت در هنر و علم»، حسن ختام کتاب است با مجموعهای از مباحث جذاب در باب چندوچون خلاقیت و چگونگی کارکردش. نویسنده در بخش «برای مطالعۀ بیشتر» برای مطالب هر فصل طیفی از انواع منابع را معرفی کرده که برخی از آنها مربوط به فضای مجازی هستند. نویسنده آدرس تصاویر و فیلمهای آموزشی مربوطه را ذکر کرده که برای علاقمندان بسیار ارزشمندند.
اما در مطالعۀ این کتاب باید دو نکته را مد نظر داشته باشیم؛ اولی دامنۀ بررسی را محدود میکند و دومی آن را میگستراند. اولاً، تخصص اصلی نویسنده روانشناسی ادراک بصری است. لذا طبیعی است که در بررسی روانشناختی هنر به هنرهای تجسمی بهای بیشتری بدهد. خود او نیز به این مطلب تصریح کرده و سایر هنرها را از بررسی خود کنار گذاشته است. بهطور مشخص، طراحی، نقاشی، عکاسی و مجسمهسازی مد نظر قرار گرفتهاند. بهعلاوه، در این هنرها نیز محور اصلی سنت هنری غرب است و نه شرق. دوم اینکه در این بررسی روانشناختی فقط به دیدگاههای روانشناسان اکتفا نشده، بلکه نظریات خود هنرمندان نیز بسیار مورد توجه است. روانشناسی ملاک است و نه روانشناسان، و در این میان، برخی از هنرمندان بینش روانشناختی نافذی داشتهاند. بحثها نیز بریده از مصادیق نیستند و نظریهها بر آثار هنری تطیبق داده شدهاند.
اگرچه حجم اندک کتاب نویسنده را به اصلیترین نظریات و کلیات اساسی مقید کرده است، اما جزئیاتی جذاب هم لابهلای مباحث گنجانده شدهاند، جزئیاتی که دانستنشان در نگاه کلان به هنر اثرگذارند. در پایان، یکی از آنها را در اینجا میآورم:
«جعل مشکل حادی در هنر است. بسیاری از آثار هنری با سند و مدرک قانعکنندهای اثر هنرمندان برجسته معرفی شدهاند، ولی جاعلانی چیرهدست آنها را با روبرداری از سبک هنرمندی مشهور تولید کردهاند. چهبسا آثار جعلی بیش از آنچه عالَم هنر بدان اعتراف میکند، در نمایش و گردش باشند. مثلاً طبق تخمین یکی از متخصصان آثار فرانس هالس، هنرمند قرن هفدهمی، فقط حدود هفتاد درصد نقاشیهای منسوب به او اصل هستند. هان فانمیگِرِن، بدنامترین جاعل قرن بیستم، تابلویی جعلی از هالس تولید کرد که یکی از متخصصان هالس آن را اصیل تشخیص داد و خریداری کرد. فانمیگرن تعدادی نقاشی جعلی از یوهانس ورمیر نیز خلق کرد. برجستهترین متخصصان جهانی ورمیر، آثار جعلی او را اصیل اعلام کردند و ادعای فانمیگرن را مبنی بر اینکه خودش آنها را نقاشی کرده است نپذیرفتند تا اینکه بالأخره مدرک انکارناپذیری عرضه شد (فانمیگرن فقط به این دلیل به عمل خود اعتراف کرد که او را به خیانت فروش آثار ورمیر به نازیها طی جنگ جهانی دوم متهم کردند؛ فروش اثری جعلی موضوع کاملاً دیگری بود). جان مایِت تا زمانی که دستگیر شود بیش از دویست اثر جعلی روانۀ بازار هنر کرد. فقط هشتاد درصد از آثار جعلی او پیدا شده است. بنابراین حدود چهل تابلوی او همچنان در گالریهای سراسر دنیا بهعنوان آثار اصل خودنمایی میکنند (و او محل آنها را افشا نخواهد کرد). مایِت پس از گذراندن چهار ماه از دوازده ماه محکومیتش قانوناً وارد تجارت شد و با امضای نام خود آنچه را "جعلی اصیل" (genuine fake) مینامد به بازار عرضه کرد (همراه با یک تراشۀ کامپیوتری پنهان برای آنکه نتوانند اثر حاصل را کار هنرمندی دیگر جا بزنند).»
*دکترای فلسفه